خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tiralin

مترجم برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
9,004
امتیاز
313
سن
20
زمان حضور
45 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام یزدان پاک سرشت
نام دلنوشته: پیچ و خم دنج
نگارشگر: elina2003
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
من در این دنج گاه کیهان، که هزارش فرسنگ، از تو و شکوهت به دور، چنان واله و موج دار، چنان شیدای کوی یار، که نپرس، مخواه، من نگو...


نقد و بررسی دلنوشته پیچ و خم دنج ا elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و Tavan

Tavan

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/1/21
ارسال ها
187
امتیاز واکنش
11,583
امتیاز
288
زمان حضور
19 روز 9 ساعت 2 دقیقه
به نام او

نقد و بررسی دلنوشته پیچ و خم دنج

عنوان مناسب نقش زیادی در موفقیت یک اثر دارد؛ البته ناگفته نماند که ربط اسم به خود اثر نیز از ملزومات کار است. دلنوشته ی پیچ و خم دنج، علی رغم اینکه از اسم نسبتا طولانی برخوردار بوده و قطعا می‌توانست با این ویژگی، از ترکیب های گیرایی، با بازی با کلمات خوش سیما بهره مند شود، از یک اسم نه چندان جدید و نه چندان تکراری به رشته ی تحریر در آمده! با این همه، به کار گیری پیچ و خم که نمایانگر تلاطم است، در کنار واژه ی دنج که آرامش را برایمان تداعی می‌کند، تضاد جالبی ایجاد کرده است!

بر تو و آن گریه های آشفته پریشان سوگند!
بر تو و آن احساسات ممنوعه!
ای زخم نهفته در ژرفای جانم!
تازه می کنی کهنه زخم وجودم را
گفتم، تو کیستی که مرا برانی از او!
تو همه کس، ولی هیچکس!
تو زخم ژرف تر از او
تو، دستاویز گریه های بی امان این دخت

در جمله ی اول نوشته شده، آشفته پریشان! آشفته و پریشان هم معنی هستند و همین موضوع باعث بهم خوردن تناسب سطحی حاکم بر دلنوشته یتان می‌شود. اینکه چنین بی‌توجهی در قسمت اول اتفاق بیافتد، از ارزش کل نوشته یتان می‌کاهد.
اما دو جا از نوشته یتان از واژه‌ی او استفاده کرده اید و این یعنی شخص سومی هست! خب او کیست؟ چرا فقط در اولین نوشته یتان آمده و بس؟

های ماه روی من! چه خوش می درخشی به صدر جهان!
بر آی بر در دل، که سخت تنگ است، خونِ دل!

های ماه روی من، به معنای چهره ی زیبا ی خود شخص است، نه رخ زیبای یار! ولی شما مقصودتان یار است! پس با کمی دقت در نگارش، به جای «های ماه روی من» از «های ماهروی من» استفاده کنید تا خواننده متوجه مقصود شما شود!
جمله ی آخر تان چه معنایی دارد؟ ( که سخت تنگ است، خون دل؟) خون دل می‌تواند تنگ شود؟ شما بایستی به جای ترکیب خون دل، فقط از واژه ی دل یا از ترکیب های دلنشینی مانند دل خون یا دل خون دیده و... استفاده می‌کردید!

درویش روزگر*، تنها و تنها، هنگامی که تو به رویش می نگری، زلزله و ویرانه است!
از مخفف کلمات زمانی بهره ببرید که برای هم وزن کردن کلمات باشد!

-می دانی چشمانت، هنگامی که به او می نگری، چگونه اند؟
شاید، همه چیز از این واژگان آغاز گشت.
من با همه سرکشی، با همه فرزانگی و دلِ سوخته، در گیهانی که این واژگان، پیوسته پیرامونم را در بر گرفته بود، چشم گشوده و به دام افتاده بودم.
نه، نمی دانم هنگامی که به او می نگرم، چشمانم چگونه اند. چرا که از واپسین دیدار، دست کم، سالی می گذرد.
ولی، این را می دانم، هنگامی که به او و شیرین زبانی هایش می اندیشم، لبخندی دلنشین، بر چهره ام نگارین می شود.
روزی، در هیاهو و آرامش زندگی ام، آهسته آهسته، آوای گام هایش، طنین افکن بود.
با لبخندی بی پروا و دلی پاک، ندانستم کِی، ولی آمد و چنان ماندگار شد، که در سخن نگجند.
ولی... با آنکه او یگانه، او بی همتا و شاه و شیرین، ولی، هنوز در دل من، یادی اندوه بار فرمانرواست؛ یادی از سرای بغض و گریه، یادی از روزگار دشوار و نا به سامان.
-آن یاد اندوه بار، از چه برخاسته است؟

این بخش از نوشته یتان بیشتر املا گون نوشته شده و فقدان آرایه های دلچسب در آن به چشم می‌خورد! اگر از آرایه های کنایه و تشبیه در این نوشته بهره میبردید، به گمانم جذاب تر می‌شد. اما تنها چیزی که در نوشته یتان میبینم، تنها خود ستاییسد و اندکی آغشته به یار ستایی! که البته در چند پارت اخیر هم شاهد خودستایی ها بودم! دلدار خوب و بی نقص بوده، ولیکن یار رفته! ترکیب جذابی برای نگارش است، اما افول آن، قطعا ناخوشایند خواهد بود!

ولی همه آنچ* که گفتم، تنها، زبان بازی بود و بس!
آری! زبان بازی!
من همچنان دوست دار و جانب دار تو، ولی، بغضی شگفت گلویم فشرده و غمی گنگ، دلم سیاه کرده!
و تو ام خواهش این است، که، همچنان دیوانه وار، پای کوب و آواز خوان، تا دستاویز سودایم*، دریابم.

یکبار دیگر اشاره می‌کنم که از مخفف کلمات، تنها برای موزون کردن استفاده کنید! بسیار سعی کردید که نوشته یتان موزون باشد و سخت برای خواندن! اما با حذف فعل و واژگان اضافی برای این کار، به نوشته‌یتان آسیب می‌زنید!
برای من که، به عنوان منتقد، اثر تان را می‌خواندم، کاملا مشهود بود که « را» را فدای نظم می‌کردید، اما اینگونه چرایی واگذار به دلهای خوانندگان می‌شد! که چرا اینچنین، آرایه ها را طرد کردید و ناهماهنگی ها را جایگزین آنها! تنها خواسته ی من از شما این است که تمام فکرتان را برای موزون سازی صرف نکنید! ایده یتان را بازنگری کنید! دیدگاهی نو که در پس آن محبوس شده را بیرون بکشید! و با آرایه ها، شاخه و برگ هایش را مزین کنید!

اگه بودی، که دیگه، نیازی به دوره ی هر روز چشمات نبود، الهه ی من!
در میان انبوهی از نوشته های ادبیتان، از دیدن و خواندن چنین عاميانه هایی حیرت میکنم! چرا ارزش نوشته یتان را با دو خط بیشتر به قعر می‌کشید؟

آنگونه، به من و تو، می نگرد، که جهانی، می تواند، به پایش، سر ها فدا کند و با مچ دستانم، پیمان می بندم، که به یادیش، چه صد ها هزار تن، فریاد شادی، از بر نکرده اند.
اصلا معنای این قسمت مشخص نیست! تو کیست؟ او که می‌نگرد کیست؟ چرا باید جهانیان برای نگاه یک نفر، به دو شخص، سر ها فدا کنند؟ این متن کاملا نا مفهوم است! زیرا شما مخاطبان خود را به درستی مشخص نساخته اید!

شده جان بر کف آری و رهسپار کوی ماه*، شده زخم زبان و ریشخند عام و خاص، شده پر درد و پر خَند، شوی و در پایان، خسته تنت، بر برف و بوران افتد و ندانی و ندانی و ندانی، که رسیدی، نرسیدی، زنده ای، یا که رهسپار خون و اشک!
یکی از قسمت هایی که من از وجودش لـ*ـذت می‌بردم، این قسمت بود! با فضاسازی زیبا و بیان احساسات عمیق به آن لطافت بخشیده بودید و منِ به عنوان خواننده، دوست دارم آن را بار ها زیر لـ*ـب تکرار کنم! استفاده از حذف فعل به قرینه ی لفظی برایم لـ*ـذت بخش بود اما این که توسط یک حذف فعل سه جمله را پوشش‌ دهید خوشایند نبود! بهتر آن است که دو جمله را با یک حذف فعل بیاورید تا خواننده در امر خواندن، توانای آن باشد که نوشته یتان را آهنگین بخواند!
***

دلنوشته ی پیچ و خم دنج، هر از گاهی بسیار زیبا بود و در جمله ی بعدی تناسب لغتی خود را فدای وزن می‌کرد! بهتر است بدانید، خواننده حتما، جوری که شما می‌خواهید، مسجع نمیخواند! برای آنکه موزون بودن جمله ی شما را درک کند، می‌بایستی از نظم ساده برای نوشتن پیروی کنید، نه نظم سفارشی!
نوشته ی شما گاه غرق درد بود گاه وداع! در ژانر ذکر کرده بودید، عاشقانه! اما عملا، ما شاهد روند عاشق شدن نبودیم! بلکه اندکی از عاشق شدن در گذشته نوشته بودید و مابقی را صرف خودستایی! و رها کردن عشق! در واقع برای نوشتن با خود رو راست نبودید و نمی‌دانستید، کدام یک درست است! گاه در انتهای نوشته‌ی تان، سوالی می پرسیدید و من که به شخصه منتظر جوابش در پارت بعد بودم را خمار میگذاشتید و نگارش موضوع دیگری را می نوشتید! قطعا این نا هماهنگی بین مبحث ها، بسیار خوشایند نیست و بهتر است آن را اصلاح کرده و بهبود ببخشید!

سپاس از انتقاد پذیری شما:گل:
تیم نقد رمان 98
سارا ( Tavan )


نقد و بررسی دلنوشته پیچ و خم دنج ا elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، Tiralin و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا