هو یا حق
هرکجا عشق آید و ساکن شود هرچه ناممکن بود ممکن شود
عشق یعنی شور هستی در کلام عشق یعنی شعر، سرخوشی؛ والسلام
نقد و بررسی رمان مهره های گمشده
رمان های فانتزی رمان های جذاب و سرگرم کننده ای هستند به شرطی که قوائد نوشتاری آن رعایت و موضوعاتش جدید و مبتکرانه باشد
نام رمان خوب و مناسب است و با ایده کلی داستان هم خوانی دارد.
ژانر رمان نیز خوب و مناسب است اما در داستان چندان قسمت عاشقانه وجود ندارد. اگر کمی صحنه های احساسی بیشتری اضافه کنید، قطع بر یقین خیلی بهتر خواهد شد.
دررابطه با خلاصه رمان بایدگفت که کمی مانند مقاله های خبری شده است! میتوانستید از کمی عواطف و احساسات بیشتری برای متن خلاصه استفاده کنید.مثلا
( حافظه دفتر خاطراتی است که همیشه همراهمان است. در هر لحظه میشود ورق زد، خواند، و به یاد آورد.
صفحات خالی چه میشنود؟ پاسخش در آینده است. آینده ای که در آن دوباره رو در رو قرار خواهیم گرفت. راز های سر به مهر برملا خواند شد. خاطرات از یاد رفته دوباره به میان خواهند آمد. مهره های گم شده، دوباره پیدا میشوند و واقعیت هارا بازگو خواهند کرد.ولی چطور؟ پاسخش در سر نخی سه حرفی پنهان است.)
مقدمه رمان نیز کاملا یا محتوای داستان همخوانی دارد و نوسینده را برای خواندن ادامه داستان جذب میکند و میتوان حس و حال فانتزی و تخیلی بودن را از آن دریافت کرد.
شروع رمان و پارت اول بسیار جذاب و گیراست و بسیار عالی برای نوشته شده.
استفاده از فلش بک در ابتدا و آغاز رمان، ترفندی است که خواننده را کنجکاو تر به خواندن ادامه داستان بپردازد. بسیار از شگرد خلاقانه ای برای شرع استفاده کرده اید.
آفرین!
اما استفاده بیش از اندازه فلش بک در روند داستان، همه چیز را در هم میپیچد و باعث سردرگمی مخاطب میشود.برای مثال در آخر پارت اول یک فلش بک به روایت جیک داریم که نصفه رها شده و ادامه اش در اواسط پارت بعد آمده و این دقیقا مشکلیست که در تمامی پارت ها آن را شاهد بودیم!
درست است که روایت داستان از چند زاویه و دید چند شخصیت اشکالی ندارد و گاهی خیلی موثر تر از داستانی است که یک راوی دارد اما این که مدام و بعد از هفت یا هشت خط راوی ها تغییر میکنند، فقط و فقط باعث سر درگمی میشود و جلوه زیبای داستان را خراب میکند. لطفا
حداقل یک پارت کامل را از زبان یک شخصیت تعریف و سپس با رعایت همین امر یک تا سه پارت فلش بک، تغییر شخصت و.... را داشته باشید.
در ادامه شاهد درگیری های جیک و سموئل هستیم که علت آن حسادت و جنگ ب سر تاج و تـ*ـخت و میراث شاهزاده هاست.هرچند که درغالب آن نفرین و طلسم همچین اتفاقی افتاده اما باز هم جز کلیشه ها محصوب میشود و استفاده از آن ها قدیمی و حوصله سر بر است. البته هستند افرادی که این کلیشه هارا به یک داستان جذاب تبدیل میکنند.
مورد بعدی که باید بابتش نوسینده را تحسین کرد، رویداد ها و وقایع، شخصیت پردازی است. اما توصیفات و توضیحات کامل را نمیبینیم و به اصطلاح برای رویدادها به درستی فضا سازی نشده است. برای مثال زمانی که سلنا از پل سقوط کرد. مطمئنن همه چیز به این سادگی که گفته شد نیست. برای مثال میشد بجای
(عصبانی شد اومد تا تلفن رو بگیره اما از پل پرت شد پایین ،رفتم تا بگیرمش اما نمی دونم چی شد که روی هوا معلق موند بعد پرواز کرد، بالای سفیدش رو باز کرده بود اما اون که یه دختر عادی بود!
نکنه این دختر یک نژاد خاص از موجودات پرندس ؟ روی پل وایساد .
ترسیده بود اما بعد از اینکه بال ها اون رو به پل رسوندن نا پدید شدن)
متن هایی از قبیل
(عصبانی شد اومد تا تلفن رو بگیره ولی بین راه پاش پیچ خورد و تلو تلو خوران به سمت لبه پل رفت و سعی میکرد تعادلش رو حفظ کنه. به سمتش دویدم تا بگیرمش ولی بهش نرسیدم. با جیغ گوش خراشی به سمت ته دره سقوط میکرد و دست و پا میزد. ناگهان نور آبی رنگی ازش ساطع شد و روی هوا معلق موند. حیرت زده با بال های سفید رنگش خیره شدم. مثل الهه ها روی هوا بود و با بال هاش به طرف بالا پرواز کرد و غرق در اون نور آبی رنگ میدرخشید. ترس در چهره خودش هم مشهود بود چه برسه به منی که زمانی که سقوط کرد مردنشو حتمی میدونستم! به محظ این که پاش به لبه پل رسید نور آبی رنگ بیشتر درخشید و بال ها ناپدید شدن) استفاده کرد.
از پارت یازدهم به بعد نیز کمی توضیحات بیشتر شده اما هنوز هم نیاز به توصیفات بیشتری دارد.
در پارت چهاردهم توضیحات شارلوت راجب گونه فرشته ها و سایر قبایل بسیار جالب و خلاقانه است و از ایده نو و دیده نشده ای استفاده شده که باید به قوه تخیل و خلاقیت نویسنده برای نوشتن این بخش جالب آفرین گفت.
در پارت بیستم، اتفاقاتی که برای جیک رخ میدهد بسیار مبهم است و چیز هایی که تعریف میکند کمی دور از ذهن است(این که یکهو متوجه دورغ گفتن اطرافیانش میشود، راجع سیاهی درونش متوجه شود، باید سلنا را فرموش کند) تمامی اینها گنگ بوده و منشا آن ها مشخص نیست. تکنیک استفاده از رخداد های غیر منتظره خوب است اما نه در حدی که منشا آن ها مشخص نباشد. لطفا برای هر رویداد یک شروع را درنظر بگیرید، در پارت های قبلی کمی مقدمه چینی کنید، سپس اتفاق را بیان کنید.
در پارت بیستم به بعد رویداد ها سریع و بدون مقدمه اتفاق می افتند و به قولی سیر بیان داستان سربع است و نویسنده فرصت تجزیه و تحلیل اتفاقات را ندارد.
به طور کلی ایده اصلی رمان خوب و جالب بود و مانند هر داستان دیگری نقاط ضعف و قوت هایی داشت. بیشتر اتفاقات داستان جدید و نو بود اما برای بهتر و قوی تر شدن قلم شما توصیه میشود: که کمی در محور توصیف لحظات مطالعه داشته باشید و از توصیات بیشتر و فضا سازی بهتری برا توضیح وقایع و رویداد ها استفاده کنید.
درزمان نوشتن دقت داشته باشید و با حوصله و سر وقت این کار ارا انجام دهید تا متنتان طوری نباشد که مخاطب حس کند که برای توضیح وقایع وقتی نگزاشته اید و به قولی بخش های مهم را فقط با یک توضیح کوچک از سر بازکرده اید.
.
.
.
سپاس بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان۹۸
goli.e