- عضویت
- 9/4/21
- ارسال ها
- 44
- امتیاز واکنش
- 793
- امتیاز
- 153
- سن
- 22
- زمان حضور
- 2 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و نهم
اومد سمتم و بازومو گرفت و منو به سمت خودش برگردوند. برام سخت بود تو چشماش نگاه کنم و دروغ بگم؛ ولی چارهی دیگهای نداشتم، اگه راستش رو میگفتم نمیذاشت کاری بکنم؛ اون وقت این مسئله تا آخر ابد مجهول میموند و عمرمو تموم میکرد. نمیدونم چرا حس عجیبی به این ماجرا داشتم، حس میکردم با فهمیدن این ماجرا خیلی از مشکلاتم کم...
اومد سمتم و بازومو گرفت و منو به سمت خودش برگردوند. برام سخت بود تو چشماش نگاه کنم و دروغ بگم؛ ولی چارهی دیگهای نداشتم، اگه راستش رو میگفتم نمیذاشت کاری بکنم؛ اون وقت این مسئله تا آخر ابد مجهول میموند و عمرمو تموم میکرد. نمیدونم چرا حس عجیبی به این ماجرا داشتم، حس میکردم با فهمیدن این ماجرا خیلی از مشکلاتم کم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان یغماگر جانم | Sarababaiy کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com