خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خالق عشق
نام اثر: تاوان یک‌اشتباه
نویسنده: saba.s
منتقد: Tavan
ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی
خلاصه:
گاهی روزهای بد آن‌قدر تکرار می‌شوند، تا درسی که باید از آن بیاموزیم را کاملا درک کنیم؛ تا دیگر هرگز دچار اشتباه نشویم؛ اما سرانجام، روزهای خوب خواهند آمد!
آدم‌ها گاهی توان اشتباهاتشان را جایی دیگه می‌خورند؛ جایی که حتی فکرش‌هم نمی کنند!
چوبی که به احساس وزندگی دیگران میزنیم؛ "تاوان" دارد! این دل شکستن ها، بی‌انصافی ها، اشتباهات، بازی دادن‌ها... همه‌اش °تاوان° دارد؟!
و اما تاوان پس خواهم؛ اما تاوانی که پایان خوشی در انتظارش است!


نقد و بررسی رمان تاوان تبسم | mobina .hf کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ریحانه رادفر~، Tavan و 5 نفر دیگر

Tavan

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/1/21
ارسال ها
187
امتیاز واکنش
11,646
امتیاز
288
زمان حضور
19 روز 16 ساعت 29 دقیقه
به نام او

نقد و بررسی رمان تاوان تبسم


هیچ کس بی عیب نیست؛ داستان ها زاده ی افکار بی نقص نیستند! لازم نیست برای نوشتن، هزاران راه طی شده توسط اشخاص بزرگ را بسنجی! دیگرگون و ساده نوشتن، هزاران بار بهتر از واگویه هاست! کار مفید این است که برای انتخاب مسیر تحریر تأمل کبیر کنی و هر از گاهی یک نگاه، با خرد کنونی‌ات، به مسیر آمده ات بندازی،تا ببینی کجای کار درست بوده و کجایش کج! احساس من گواه میداد که نویسنده برای دوباره خوانی و مرور وقت کافی نداشته و همین اشتباهاتش را فزونی داده بود! البته ناگفته نماند که هرچه در امر خواندن پیش می‌رفتم، پخته ‌شدن آرام آرام قلمتان را به راحتی می‌توانستم احساس کنم و وقتی به پارت های آخری که تا به اینجای کار بارگزاری شده بود رسیدم، سطحشان به مراتب بهتر از پارت های اولیه بود و همین بسیار برایم لـ*ـذت بخش بود.
چند پارت ابتدایی شما، مربوط به کنکور و یکی از امتحان های بعد از آن است! چون این موضوع عمومی هست، تقریبا دیگر همه ی خوانندگان متوجه می‌شوند که هیچ آزمون دیگری در مدرسه، بعد از کنکور برگزار نمی‌شود. به علاوه اگر هم بر فرض محال این اتفاق بیفتد، طراحی سوالات امتحانی، توسط مدرسین شما، جزء محالات است. بنابراین ساختن بنا روی این ایده بسیار خوشایند نیست و چون تمام خوانندگان بر آن موضوع واقف هستند، نمی‌توان اینگونه روی آن مانور داد.
هنگام خواندن رمانتان، بار ها شاهد آن بودم که تایید و تفسیر را در ذهنتان نگه می‌داشتید و در طول داستان، ما گاها یک ماجرای بدون دلیل را شاهد می‌شديم! برای مثال، وقتی صبا نزدیک برادرش می‌شد و او را به وضوح میدید و میدانست که او در حال تماشای تلویزیون است، ولی نمی‌توانست تلویزیون را ببیند؟ به طوری که حتی در مورد ژانر فیلم هم حدس میزد؟ بعد یک حدس اشتباه و یکهو درست حدس می‌زد و برادرش را با یکی از صحنه های ترسناک، غافلگیر می‌کرد! اگر صبا تلویزیون را نمی‌دید، پس چگونه توانست برادرش را همزمان با یکی از صحنه های وحشت، بترساند؟ آن صحنه را از کجا دید؟ اگر می‌خواهید برای خواننده این سوالات پیش نیاید، توصیفات مکانتان را واضح تر کنید! به طور کلی تنها توصیف شما از درون خانه، نمای چوبیِ پله ها را شامل می‌شد. اگر کمی فضا را برایمان شرح می‌دادید و موقعیت ها را می‌نوشتید، این مشکل و مشکلات نظیر آن پیش نمی‌آمد.(6) اگر بخواهید به مثال دیگری اشاره کنم، این مورد را پیش می‌کشم:
در قسمتی از رمان گفتید: (رسیدیم خونه رفتیم بالا هنوز کسی از مهمونا نیومده بود پس خدارو شکر بدون سلام احوال پرسی راحت می‌تونستیم بریم بالا!) و بعد از آن، در همان پارت اشاره کردید، که دختر ها برای دیدن سالن مهمانی رفتند به طبقه بالا رفتند!
اگر سالن جشن بالا بود و اشاره شد که دختر ها،قبلا بالا رفتند! پس حتما قبلا سالن رو دیده اند! اگر می‌خواستید این ناهماهنگی اتفاق نیافتد، در توصیف مکان کار کنید! چون در طول رمان تا به اینجای کار چند توصیف مکانی به چشمم می‌خورد که آنها هم بسیار جزئی بودند.
بعضی از دلایل برای پیشبرد اهداف داستان کافی نبود! برای مثال، به خانه‌ی دوبلکس و جنسیس و... اشاره کردید و به کل به ما فهماندید که آنها ثروتمند هستند! اما در جایی از رمان، دو خواهر (صبا و سحر) با هم، سر شستن ظرف ها بحث کردند! در اینجا، من به عنوان خواننده از خود پرسیدم، اگر ثروتمند هستند پس چرا ماشین ظرفشویی ندارند؟
در دیالوگ ها نوشتید:
- علیک سلام من‌که خوبم، پایین بودم صدای گوشی نشنیدم! و بعد جواب طرف مقابل، دقیقا بعد از این حرف:
- وخوب فعلا بی‌خیال تا بیای به خدمتت می‌رسم، حالا کجایی؟ (6و 7)
شاید شما زیاد برای مرور جملات و حالات و دیالوگ های قبلی وقت نگذاشته اید که این تناقض ها را شاهدیم! خواننده با دقت می‌خواند و وقتی شما می‌گویید پایین بودم و صدا رو نشنیدم، بعد یکهو مطهره می‌پرسد کجایی؟ خب صد در صد در ذهن همه زنگ می‌خورد خوب که چه؟ همه می‌دانیم او در خانه هست و چه معنا دارد برای اضافه کردن یک یا چند جمله بیشتر، مفهوم رمان را بهم بریزید؟
درمورد شخصیت ها باید بگویم، شخصیت پردازی صبا خوب بود اما نه کامل و بقیه اشخاص هم به جز دو نفر، کلا تصوری از چهره‌یشان نداشتم، اما به نظرم، در کل تنها شخصی که رفتار و گفتارش خوب تعیین شده بود و یک توصیف نسبی از صورتش داشتم، سامیار بود. شيطنت ها و رفتار برادرانش کاملا واضح بود و نگرانی ها و حمایت هایش هم که جای خود را داشتند.
اما در مورد توصیفات پوشش هم مثل توصیفات چهره عمل کردید، ما فقط شاهد رنگ آنها بودیم و فقط در یک قسمت توصیف خوبی را شاهد بودیم! شما می توانید برای این نوع توصیف، از جنس پارچه و طرح لباس بهره ببرید و خواننده را کاملا غرق در رمانتان کنید تا بتواند به خوبی، فضای حاکم بر داستانتان را درک کند و آن را در ذهنش متصور گردد. البته ناگفته نماند که نویسنده گاها در لحظاتی به توصیفات می‌پرداخت که کاملا درست بود و این مهارت وی را آشکار می‌ساخت!
در جایی از رمان، ناگهان فهمیدیم که مطهره خواستگار دارد! در حالی که آن سه، دو روز پیوسته با هم بودند و پس خب این را زمانی که ماجرای خواستگاری یگانه هم مطرح بود هم می‌توانستید بنویسید! این وقفه و یکهو گفتنش، کمی برایم ناخوشایند بود!
زاویه ی دید شما کاملا درست و به جا است و خواننده به‌ راحتی می‌تواند با داستان ارتباط بگیرد و تعریف صمیمانه، رمانتان را بسیار قابل لمس می‌کرد.
تصور من این است که، نویسنده آنقدر غرق رسیدن به نقطه ی اوج بود که پله های نگارش را دو تا یکی می‌کرد و لحظه ای به آن فکر نمی‌کرد، مبادا جای پایش در پله ی بعدی مستحکم نباشد و سقوط کند! تند تند نصف داستانی را که در ذهن داشت را می‌نوشت و مابقی را می‌سپرد به دست باد! یکی از آزارنده ترین اتفاقات نوشته‌ی شما، اشتباهات تایپی مکرر بود! به گونه ای که حتی در مقدمه یتان هم شیوع پیدا کرده بود. کمی مرور نوشته یتان، از تندی اشتباهاتتان میکاهد و آن را خوش رنگ و لعاب تر می‌کند. اما باید به این مورد نیز توجه داشته باشید که تنها نوشتن، ملاک ما نیست! شما ایده های فرعی خود را درست پایه ریزی نکرده بودید و شاید بعضی از آنها حتی موضوعات به‌جایی برای نوشته ی شما نبود. شما می‌توانید با کمی تحقیق بیشتر و تمرکز روی تک به تک پارت ها، آن را عالی تر بنگارید. شما ابتدای رمانتان را فدا کردید! آن هم فدای چند پارت وسط که احتمالا اوج دستانتان باشد. به هر حال امیدوارم که رمانتان را بازنگری کنید! به دقت بخوانید و علاوه بر اصلاح اشتباهات تایپی، آن را از هر ایراد دیگری مبرا کنید! نظر من این است که چند پارت ابتدایی را اصلاح کنید که این چند پارت با دلایل کاملا غلط به رشته تحریر درآمده است.
* لطفا در بارگذاری پارت ها دقت کنید، پارت سوم رمانتان بارگذاری نشده بود و پرش داستانی داشت! لطفا اصلاح کنید.
سپاس بابت انتقاد پذیری شما :گل:
تیم نقد رمان 98
سارا ( Tavan )


نقد و بررسی رمان تاوان تبسم | mobina .hf کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ~ریحانه رادفر~، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 2 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام او

نقد و بررسی رمان تاوان تبسم


هیچ کس بی عیب نیست؛ داستان ها زاده ی افکار بی نقص نیستند! لازم نیست برای نوشتن، هزاران راه طی شده توسط اشخاص بزرگ را بسنجی! دیگرگون و ساده نوشتن، هزاران بار بهتر از واگویه هاست! کار مفید این است که برای انتخاب مسیر تحریر تأمل کبیر کنی و هر از گاهی یک نگاه، با خرد کنونی‌ات، به مسیر آمده ات بندازی،تا ببینی کجای کار درست بوده و کجایش کج! احساس من گواه میداد که نویسنده برای دوباره خوانی و مرور وقت کافی نداشته و همین اشتباهاتش را فزونی داده بود! البته ناگفته نماند که هرچه در امر خواندن پیش می‌رفتم، پخته ‌شدن آرام آرام قلمتان را به راحتی می‌توانستم احساس کنم و وقتی به پارت های آخری که تا به اینجای کار بارگزاری شده بود رسیدم، سطحشان به مراتب بهتر از پارت های اولیه بود و همین بسیار برایم لـ*ـذت بخش بود.
چند پارت ابتدایی شما، مربوط به کنکور و یکی از امتحان های بعد از آن است! چون این موضوع عمومی هست، تقریبا دیگر همه ی خوانندگان متوجه می‌شوند که هیچ آزمون دیگری در مدرسه، بعد از کنکور برگزار نمی‌شود. به علاوه اگر هم بر فرض محال این اتفاق بیفتد، طراحی سوالات امتحانی، توسط مدرسین شما، جزء محالات است. بنابراین ساختن بنا روی این ایده بسیار خوشایند نیست و چون تمام خوانندگان بر آن موضوع واقف هستند، نمی‌توان اینگونه روی آن مانور داد.
هنگام خواندن رمانتان، بار ها شاهد آن بودم که تایید و تفسیر را در ذهنتان نگه می‌داشتید و در طول داستان، ما گاها یک ماجرای بدون دلیل را شاهد می‌شديم! برای مثال، وقتی صبا نزدیک برادرش می‌شد و او را به وضوح میدید و میدانست که او در حال تماشای تلویزیون است، ولی نمی‌توانست تلویزیون را ببیند؟ به طوری که حتی در مورد ژانر فیلم هم حدس میزد؟ بعد یک حدس اشتباه و یکهو درست حدس می‌زد و برادرش را با یکی از صحنه های ترسناک، غافلگیر می‌کرد! اگر صبا تلویزیون را نمی‌دید، پس چگونه توانست برادرش را همزمان با یکی از صحنه های وحشت، بترساند؟ آن صحنه را از کجا دید؟ اگر می‌خواهید برای خواننده این سوالات پیش نیاید، توصیفات مکانتان را واضح تر کنید! به طور کلی تنها توصیف شما از درون خانه، نمای چوبیِ پله ها را شامل می‌شد. اگر کمی فضا را برایمان شرح می‌دادید و موقعیت ها را می‌نوشتید، این مشکل و مشکلات نظیر آن پیش نمی‌آمد.(6) اگر بخواهید به مثال دیگری اشاره کنم، این مورد را پیش می‌کشم:
در قسمتی از رمان گفتید: (رسیدیم خونه رفتیم بالا هنوز کسی از مهمونا نیومده بود پس خدارو شکر بدون سلام احوال پرسی راحت می‌تونستیم بریم بالا!) و بعد از آن، در همان پارت اشاره کردید، که دختر ها برای دیدن سالن مهمانی رفتند به طبقه بالا رفتند!
اگر سالن جشن بالا بود و اشاره شد که دختر ها،قبلا بالا رفتند! پس حتما قبلا سالن رو دیده اند! اگر می‌خواستید این ناهماهنگی اتفاق نیافتد، در توصیف مکان کار کنید! چون در طول رمان تا به اینجای کار چند توصیف مکانی به چشمم می‌خورد که آنها هم بسیار جزئی بودند.
بعضی از دلایل برای پیشبرد اهداف داستان کافی نبود! برای مثال، به خانه‌ی دوبلکس و جنسیس و... اشاره کردید و به کل به ما فهماندید که آنها ثروتمند هستند! اما در جایی از رمان، دو خواهر (صبا و سحر) با هم، سر شستن ظرف ها بحث کردند! در اینجا، من به عنوان خواننده از خود پرسیدم، اگر ثروتمند هستند پس چرا ماشین ظرفشویی ندارند؟
در دیالوگ ها نوشتید:
- علیک سلام من‌که خوبم، پایین بودم صدای گوشی نشنیدم! و بعد جواب طرف مقابل، دقیقا بعد از این حرف:
- وخوب فعلا بی‌خیال تا بیای به خدمتت می‌رسم، حالا کجایی؟ (6و 7)
شاید شما زیاد برای مرور جملات و حالات و دیالوگ های قبلی وقت نگذاشته اید که این تناقض ها را شاهدیم! خواننده با دقت می‌خواند و وقتی شما می‌گویید پایین بودم و صدا رو نشنیدم، بعد یکهو مطهره می‌پرسد کجایی؟ خب صد در صد در ذهن همه زنگ می‌خورد خوب که چه؟ همه می‌دانیم او در خانه هست و چه معنا دارد برای اضافه کردن یک یا چند جمله بیشتر، مفهوم رمان را بهم بریزید؟
درمورد شخصیت ها باید بگویم، شخصیت پردازی صبا خوب بود اما نه کامل و بقیه اشخاص هم به جز دو نفر، کلا تصوری از چهره‌یشان نداشتم، اما به نظرم، در کل تنها شخصی که رفتار و گفتارش خوب تعیین شده بود و یک توصیف نسبی از صورتش داشتم، سامیار بود. شيطنت ها و رفتار برادرانش کاملا واضح بود و نگرانی ها و حمایت هایش هم که جای خود را داشتند.
اما در مورد توصیفات پوشش هم مثل توصیفات چهره عمل کردید، ما فقط شاهد رنگ آنها بودیم و فقط در یک قسمت توصیف خوبی را شاهد بودیم! شما می توانید برای این نوع توصیف، از جنس پارچه و طرح لباس بهره ببرید و خواننده را کاملا غرق در رمانتان کنید تا بتواند به خوبی، فضای حاکم بر داستانتان را درک کند و آن را در ذهنش متصور گردد. البته ناگفته نماند که نویسنده گاها در لحظاتی به توصیفات می‌پرداخت که کاملا درست بود و این مهارت وی را آشکار می‌ساخت!
در جایی از رمان، ناگهان فهمیدیم که مطهره خواستگار دارد! در حالی که آن سه، دو روز پیوسته با هم بودند و پس خب این را زمانی که ماجرای خواستگاری یگانه هم مطرح بود هم می‌توانستید بنویسید! این وقفه و یکهو گفتنش، کمی برایم ناخوشایند بود!
زاویه ی دید شما کاملا درست و به جا است و خواننده به‌ راحتی می‌تواند با داستان ارتباط بگیرد و تعریف صمیمانه، رمانتان را بسیار قابل لمس می‌کرد.
تصور من این است که، نویسنده آنقدر غرق رسیدن به نقطه ی اوج بود که پله های نگارش را دو تا یکی می‌کرد و لحظه ای به آن فکر نمی‌کرد، مبادا جای پایش در پله ی بعدی مستحکم نباشد و سقوط کند! تند تند نصف داستانی را که در ذهن داشت را می‌نوشت و مابقی را می‌سپرد به دست باد! یکی از آزارنده ترین اتفاقات نوشته‌ی شما، اشتباهات تایپی مکرر بود! به گونه ای که حتی در مقدمه یتان هم شیوع پیدا کرده بود. کمی مرور نوشته یتان، از تندی اشتباهاتتان میکاهد و آن را خوش رنگ و لعاب تر می‌کند. اما باید به این مورد نیز توجه داشته باشید که تنها نوشتن، ملاک ما نیست! شما ایده های فرعی خود را درست پایه ریزی نکرده بودید و شاید بعضی از آنها حتی موضوعات به‌جایی برای نوشته ی شما نبود. شما می‌توانید با کمی تحقیق بیشتر و تمرکز روی تک به تک پارت ها، آن را عالی تر بنگارید. شما ابتدای رمانتان را فدا کردید! آن هم فدای چند پارت وسط که احتمالا اوج دستانتان باشد. به هر حال امیدوارم که رمانتان را بازنگری کنید! به دقت بخوانید و علاوه بر اصلاح اشتباهات تایپی، آن را از هر ایراد دیگری مبرا کنید! نظر من این است که چند پارت ابتدایی را اصلاح کنید که این چند پارت با دلایل کاملا غلط به رشته تحریر درآمده است.
* لطفا در بارگذاری پارت ها دقت کنید، پارت سوم رمانتان بارگذاری نشده بود و پرش داستانی داشت! لطفا اصلاح کنید.
سپاس بابت انتقاد پذیری شما :گل:
تیم نقد رمان 98
سارا ( Tavan )
واقعا از نقدت لـ*ـذت بردم:morningb:
یادم باشه بگم منتقد رمانم خودت باشی:consolingb:
همون‌طور که گفتم؛ نویسنده‌ی رمان خودم نبودم، ولی نقدو نظرات‌رو بهش میگم‌و میگم ویرایش کنه:loveb:


نقد و بررسی رمان تاوان تبسم | mobina .hf کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، FaTeMeH QaSeMi، ~ریحانه رادفر~ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا