خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,238
امتیاز واکنش
64,092
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
نکته: این متن خطر لو رفتن داستان را دارد.



فیلم تا نیمه ها و لحظه ای که میفهمیم نوشین فوت کرده سرحال و سرپا ست و به کاراکترها نزدیکیم ولی از آن به بعد لحظه به لحظه افت می کند تا در نهایت به یک پایان بندی مضحک می رسد.

درست لحظه ای که با مرگ مشکوک دختر مواجه می شویم این ذهنیت ایجاد می شود که با یک گره ی پیچیده ای طرف خواهیم بود و حالا از اینجا به بعد قرار است نفس در سـ*ـینه هایمان حبس شود تا به گره گشایی برسیم.

اما قصه جانش گرفته می شود، سکته مغزی می کند و از نیمه فیلم به بعد سررشته داستان از دست خارج شده و از جدیت فیلم کاسته می شود گویی داستان همان میانه فیلم تمام شده است و بعد از آن قرار نیست قصه سر و سامان بگیرد . مثلا فوتبالیست بودن شخصیت اصلی و مربی اش هیچ کمکی به خلق شخصیت و روند داستان نمی کند یا شوخی های بی موردی که با محوریت شخصیت مربی رخ می دهد که بعضا نمونه اش را در ماجرای نیمروز هم دیده بودیم عملا فیلم را رو به تباهی برده است فیلمی که با شروع جاندارش می توانست به سمت ایده های ناب تر و جدیت بیشتری برود. یا صرفا این نگاه شخصیت مربی که می گوید بخاطر وطن و حق الناس و اینها میخواهم کمک کنم تا انتقام دختر را بگیریم اصلا باورپذیر نیست چون ما چندان روی این شخصیت تا نیمه های فیلم کار نکردیم از قبل از نیمه ما این شخصیت را حذف کرده بودیم و از نیمه به بعد شخصیت های دیگری مثل پدر دختر را یا برادر دختر را.

لاتاری تکلیفش با خودش معلوم نیست اگر قرار است از مهاجرت حرف بزنیم که عملا مهاجرتی رخ نمی دهد اگر می خواهیم بگوییم مهاجرت امری کثیف است و با گارد کاملا بسته با آن برخورد کنیم و بگوییم همه اش حربه ی نگاه امپریالیستی است، پس نیازی نباید باشد که یک مشت حرف ضد حاکمیت بزنیم بالاخره یا اینور یا آنور! مسلما صرفا با چند دیالوگ نخ نما که ارتباطی هم با اصل داستان ندارد، فیلم نمی تواند حرف سـ*ـیاسی بزند و در برخورد با این قضیه هم شدیدا دچار لکنت است

برای مثال شخصیت فرخ نژاد دقیقا کجای فیلم ایستاده است؟

اگر بعنوان فردی معرفی می شود که قرار است بیشتر منافع ملی را در نظر بگیرد تا منافع عاطفی یک شخص، پس چطور در آخر بعنوان یک سوپرمن ظاهر می شود و آن شلیک را می کند کسی که روز قبلش اجازه حمله با چاقو را به آن دو نداده بود. اصلا چرا باید شخصی که به ظاهر پست مهمی در نظام دارد کار و زندگی اش را بیخیال شود و یکباره به طرز طنز آمیزی بخاطر انتقام گیری شخصی دو نفر دیگر سر از دبی درآورد؟

نه اگر قرار است این شخص بیشتر سمت (بقول خود فیلم) نامـ*ـوس کشور را بگیرد تا منافع دیگر، پس بگومگو ها و درگیری های لفظی اش با شخصیت حجازی فر چه معنی دارد جز قایم شدن فیلم و فیلمساز پشت یکسری حرفهایی که امروز خیلی ها می زنند و لازم هم نیست در سینما بعنوان تریبون شعاری از آن استفاده کرد و فیلم را تبدیل به یک شعارزدگی خام و نارس کند.

به شخصه نظرم این هست شخصیت فرخ نژاد نه تنها هیچ گره ای در داستان باز نمی کند بلکه کاملا اضافی و بی مورد است ما بارها و بارها در سالهای اخیر با فیلمهای مختلف شاهد تقابل و نزاع بین شخصیت های جنگ در دوران امروز مقابل هم در موقعیت های مختلف بوده ایم دیگر گمان نمی کنم نیازی به باز شدن این کنش و واکنش ها باشد

برای عقده گشایی از دعوای ایران و عربها هم بهتر است رینگ بوکس و تشک کشتی را انتخاب کنیم سینما جای شعارهای سفارشی نیست



بازی سهیلی تا حدودی قابل دفاع است اگرچه مورد کاملا مشابهی را قبل تر در فیلم مالاریا شهبازی دیده بودیم اما عشق او به دختر قابل باور می باشد اما باز هم در پرداخت کسی که بیش از 90 درصد فیلم با او همراه هستیم پای فیلم میلنگد یا شاید قصه توان حرکت ندارد و بعد از مرگ دختر دیگر نمی تواند پیش برود و ایده پردازی کند.

سهیلی را می بینیم که تنها زندگی می کند و بعنوان بچه جنوب شهری که جای خسته ای می ماند و در چند نما هم پدرش را میبینیم که رابـ*ـطه ش با پسر به دور از کدورت و حتی صمیمی شکل گرفته ست پس ما کدام را باید باور کنیم؟ پسری خسته از زندگی با پدر و دنیای اطرافش که حتی فکر مهاجرت در سر دارد یا پسری پر تلاش و باپشتکار و بامعرفت و محترم برای پدر؟

متاسفانه لاتاری از نیمه به بعد کاملا سکته می کند حتی در مواجهه با شخصیت اصلی (سهیلی) منفعل و تکراری برخورد می کند این فیلم نه در مورد مهاجرت است نه در مورد انتقام. فیلم دچار یک شعارزدگی سـ*ـیاسی اجتماعی می شود که از سینما خارج می زند و حتی در برداشت سـ*ـیاسی به نفع ایران و ایرانی هم ناموفق عمل می کند. اگر قرار است دل چرکین بودن خودمان نسبت به عرب ها را اعلام کنیم بهتر است از قاب سینما فاصله بگیریم و روی رینگ بوکس یا تشک کشتی وارد شویم. بله اوج بد سلیقگی لاتاری لحظات پایانی فیلم است جایی که شخصیت موسی (حجازی فر) با یک کتانی و لباس ژولیده و کهنه، فرد عرب که از نفوذگران سـ*ـیاسی امارات و لاابالی و عیاش هم معرفی می شود را به طرز مضحک و احمقانه ای به کافه ای می کشاند و می کشد و بلند به حضار فریاد می زند این جواب هر کسیه که به نامـ*ـوس مملکت ما تعارض کنه توی خونه خودش خفه ش می کنیم!

به به چقدر وطن پرستی و ملی گرایی! خب که چه؟ این صحنه اتفاقا یک افتضاح ملی ست یک تصویر تروریست گون از یک ایرانی ست که اتفاقا از شبکه خبر امارات هم در حال پخش است. تصویر پر زرق و برق و امپریالیسم گونه از امارات و تصویری درب و داغون از یک ایرانی! خب فیلم می خواهد چه چیزی را بازگو کند؟ کدام سمت ایستاده است؟ به این بی آبرویی باید خندید یا گریست؟

در نهایت لاتاری نه دیدگاه ضد امپریالیستی اش درآمده نه حس میهن پرستی اش حتی ادای شومن بودنش هم بیهوده ست

این انتقامی را که میبینیم نه تارانتینویی ست نه از نوع سینمای شرقی و کره ای مثل پیر پسر است این انتقام به دم دست ترین شکل ممکن رخ می دهد مثل حرف های شعارزده ای که داستان پشت آن سنگر گرفته بی روح، نخ نما، مضحک که مجبوریم بجای قهرمان ملی یک احمق ملی را ببینیم.


نقد فیلم لاتاری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا