دلنوشته سخنان قلبم | mohadese22 کاربر انجمن رمان ۹۸

~MOHADESE~ · 23/7/21

آن‌قدر در برابر زخم‌هایت بی‌احساس شده‌ام
که انتظار هر چیزی را ازت دارم
وقتی شروع به حرف‌زدن می‌کنی
می‌ترسم
می‌ترسم مبادا حرفی بزنی که باز قلبم بشکند
و من باز مجبور به جمع‌کردن تکه‌های قلبم شوم
بازنده‌ی این قصه منم
منی که قلب تو را باختم
و تویی که قلب مرا با نامردی تمام
بردی!
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

دورترین نزدیک قلبم!
هر حرف تو
مانند خاریست در قلب کوچکم
با صدویک خاری که
در قلبم فرو کردی
صدویک بار می‌گویم که دوستت دارم!
ای رفته‌ی بی‌برگشتم!
فقط تو می‌دانی
دردهایی را که با امید بودنت پشت‌سر گذاشتم
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

وحشت دارم از آن روزی
که باید بپذیرم
رفتنت را
می‌ترسم از آنچه که قرار است
اتفاق بیفتد
می‌ترسم وابسته شوم
به آن امیدی که ته دلم است
می‌ترسم از اینکه نتوانم قبول کنم
و پا روی غرورم بگذارم
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

روزی که دل به دلَت باختم
احساس دخترکی را داشتم
که دنیایش توسط فرشته‌ای
رنگین شده است
اما نمی‌دانستم تو شیطانی هستی
که فقط برایم قلبی
با رد خون باقی می‌گذاری
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

مجنون از عشق لیلی
سر به کوه و بیابان گذاشت
من از عشق تو به کدام نقطه‌ی جهان پا بگذارم
که تنها یک لحظه از خاطرم رَوی؟
بماند که می‌شد نگذاری و گذاشتی چشمانم
مانند باران ببارد
ای رفته‌ی بی‌برگشتم!
آیا این است رسم عاشقی؟
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

نمی‌دانم چگونه بر سخنان قلبم پایان دهم
آن‌قدر برایت حرف دارد
که فقط خدا قادر به پایان‌دادنش است
تقاص ذره‌ذره‌ی اشک‌هایم
را به‌وضوح پس می‌دهی
آن‌قدر برایت اشک ریختم
که فقط خدا به دادت برسد!
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

آسمان تیره‌وتار است
چشمانت را به خاطرم می‌آورد
و دل بی‌قرارم را
دلتنگ‌تر می‌کند
دلتنگ آن روزهایی
که از شوق بودنت
خود را خوشبخت‌ترین دختر جهان می‌دانستم
الان چه کسی خوشبخت‌ترین دختر جهان است؟
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

لعنت به فاصله‌هایمان!
لعنت به عشقَت!
لعنت به دلتنگی‌هایم!
و لعنت به خاطره‌هایت
که زندگی‌ام را در خیال بودنت
غرق کرده است!
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

وقتی اسمت در ذهنم
نمایان می‌شود
غرق حس عجیبی می‌شوم
حسی با ترکیب عشق و غم
قلبم تپش می‌گیرد
چشمانم بارانی می‌شود
و باز هم جنگ عمیقی
بین مغز و قلب سرکشم رخ می‌دهد
***

~MOHADESE~ · 23/7/21

غم واژه‌ایست که
این روزها
زیادی با او آشنا هستم
هر چقدر که از او فرار کنم
مرا پیدا می‌کند
و در خودش غرق می‌کند
و منی که نمی‌توانم برای خلاصی از آن
از کسی کمک بگیرم
***

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

مدیر تالار فرهنگ

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین