خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

setareh.afshar

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/21
ارسال ها
74
امتیاز واکنش
616
امتیاز
153
سن
29
محل سکونت
اصالت کورد / ساکن اصفهان
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع





رمضان خود را چگونه گذراندید؟

مقدمه : کتابی که به بررسی یکی از ناهنجاریهای اجتماعی می پردازد

مخاطبین این کتاب جوانان و بزرگان می باشند که بی ارتباط با کودکان نیست.

نویسنده : setareh.afshar​


رمضان خود را چگونه گذراندید؟

 
  • تشکر
Reactions: ~PARLA~

setareh.afshar

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/21
ارسال ها
74
امتیاز واکنش
616
امتیاز
153
سن
29
محل سکونت
اصالت کورد / ساکن اصفهان
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمضان خود را چگونه گذراندید؟

معلم موضوع انشاء را اینگونه طرح کرده بود: رمضان خود را چگونه گذراندید؟

چه میتوانست بنویسد فرزند فقر و بدبختی دنیای امروز ما جز یک مُشت دروغ.

پس اینگونه نوشتن را آغاز کرد: ماه رمضان خوب نه بسیار خوبی داشته و داریم، تمام افراد خانواده ی ما چند ساعتی مانده به افطار در کنار هم جمعند.

قلم را در دست نگه داشت، لبخند تمسخر آمیزی به نوشته اش زد و در دل گفت: هه خانواده، چه خانواده ای؟ کدام خانواده؟ پدری که در حد مرگ او و

مادرش را اذیت کرده و تنها یدک کِشِ اسم پدریست؟ مادری که دوسال پیش بدبختیها و زجرهایی که پدر به او داده بود را تاب نیاورد و مرد؟ دلش واقعا

خوش بودها چه مینوشت؟ کاش میشد ننویسد اما باید مینوشت قطره ی اشک عجولی که بر روی گونه اش سُر خورده بود را پاک کرد و ادامه داد:

جمع ما بسیار دیدنیست ما همگی قبل از افطار ماه عسل را میبینیم و پس از شنیدن صدای اذان آب جوش نباتی میخوریم و سفره ای رنگین میچینیم.

باز هم قلم در دستش شل شد، این همه دروغ را از کجا آورده بود دیدن ماه عسل کجا بود فیلمهای ننگین ماهواره ی پدر مگر اجازه میداد کمی هم او به

تماشای علایقش بنشیند اما سفره ی رنگین را خوب نوشته بود کاملا درست نوشته بود پدر عادت داشت از خود مفصل پذیرایی کند.

پس حکم فقر چه بود؟ فرزند فقر و بدبختی دنیای امروز ما که بود؟ او که خوب میخورد، خوب میپوشید، خوب میگشت اما مگر فقر تنها این بود؟

تنها نپوشیدن؟ نخوردن؟ نگشتن؟ نه او در عین بی نیازی فقیر بود. نه محبتی که دلگرمش کند،​


رمضان خود را چگونه گذراندید؟

 
  • تشکر
Reactions: ~PARLA~

setareh.afshar

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/21
ارسال ها
74
امتیاز واکنش
616
امتیاز
153
سن
29
محل سکونت
اصالت کورد / ساکن اصفهان
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
نه دستی که اشکهایش را پاک کند، نه پدری که او را بفهمد، پدر که پولدار نبود چگونه این همه پول به جیب زده بود؟ نزولهای بی وقفه؟

کلاهبرداریهایی که زرنگی نام میگرفت؟ یا فروختن دختری که هرگز فکر نکرد قسمتی از وجود اوست؟ بازهم جای شکر داشت که گوشزد میکرد دختر من

محصل است و این یعنی نمیخواهم کسی پی ببرد با او چه میکنم. شکنجه ی روح و جسم از این بیشتر؟ خوب پوشیدن صدقه ی بردگیش بود، خوب

خوردن صدقه ی کلفتی و پولهایی که روانه ی جیب پدر میکرد، خوب گشتن پاداش تن دادن به خواسته ی زوری پدر، چه پدری بود این بی پدر.

پدر که پولدار و بی نیاز بود پس فروختن دخترش چه بود؟ مگر شرطبندیها و قمارهای هفتگیش اجازه میداد؟ گنج قارون هم بود ته میکشید اما او خوب

توانسته بود تعادل را در مادیات برقرار کند. گاه پول را به آب میداد و گاه دختر را. خوردنیهای سگی هم که تمامی نداشت بطری بطری بالا میرفت و تمام

نمیشد. گاه شاد میشد میدان رقص و پایکوبی به پا میکرد و گاه مراسم عزای اجدادش را برپا میساخت. آب دهان هم نثار چنین پدری

میکردی باز هم کم بود.

قلم را محکمتر از قبل در دست گرفت و ادامه داد: ما قبل از افطار اول نماز را برپا میکنیم و بعد به وعده ی دلمان میرسیم نماز خواندن تک تک افراد

خانواده و تماشای آنها لذتی دارد بسیار نگفتنی روح خدا را آنجاست که احساس میکنی. لحظه ای خجالت کشید روح خدا؟ نماز؟ چه مینوشت؟ هر

روز از خدا شاکی تر و دورتر میشد حالا داشت از او میگفت، این انشاء سر تا پا دروغ چه زیبا شده بود چه حسرتهای زیبایی را داشت به تصویر میکشید،

نداشته هایش را داشت در انشایش میدید و از آنها لـ*ـذت میبرد. با ذوق بیشتری نوشت افطار ما آنچنان لـ*ـذت بخش است که حد ندارد

دستپخت مادری مگر میشود در این لحظه ی خدایی به دل ننشیند؟ سیر که هیچ خر کیف میشوی همه ی افراد خانواده بعد از افطار قدردانش

هستند.​


رمضان خود را چگونه گذراندید؟

 
  • تشکر
Reactions: ~PARLA~

setareh.afshar

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/21
ارسال ها
74
امتیاز واکنش
616
امتیاز
153
سن
29
محل سکونت
اصالت کورد / ساکن اصفهان
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع

پدر خانواده بود و نبودش مهم نیست شما که غریبه نیستید خانم معلم دوستش ندارم و نمیخواهم از او چیزی بگویم این را گفتم چون احتمال میدادم از او

سوال کنید و بگویید چرا در انشای من بی نقش است اما جان عزیزتان نپرسید که چرا دوستش ندارم چون سفره ی دل آدم باز کردن ندارد. اینجا که ماه

عسل نیست مدرسه است.

کسی دل نمیسوزاند تنها مسخره ی دوستانت میشوی شاید هم نشوی ولی من دوست ندارم چیزی بگویم پس تورو امام رضا این انشا را به جای باریک

نکشانید من از زندگیم بسیار راضی ام این بود انشای من / تمام.

معلم بارها و بارها این انشا را خوانده بود و خوب میدانست زندگی شاگردش را، از این و آن در مورد او شنیده بود و دوست داشت قبل از اینکه هر همکار

دیگری کاری انجام دهد او خود دست به عمل بزند.

برایش گریه کرده بود ولی گریه چه سودی داشت؟ هر بار خواسته بود دست به کاری بزند منع شده بود اما این بار قاطعانه تصمیم خود را گرفته بود و

همسرش را قانع کرده بود هر طور شده مریم را از پدرش جدا میکند. مریم میشد کودک نداشته اش، مونس دلتنگیش.

به همسرش گفته بود، شده با پول میخرمش نشد تا پای شکایت پیشروی میکنم اما نمیگذارم او دیگر در چنین جهنمی زندگی کند.

فردا بازهم کلاس انشا بود دل تو دلش نبود که این خبر خوب را به مریم بدهد. با ورودش لبخند روی لبهایش خشک شد.

همکارانش با چشمی گریان و با حالتی تاسف بار سر تکان میدادند نمیدانست چه شده یکی از شاگردان جلویش پیچید و یک قدمیش مانده به دفتر کلاس با

گریه گفت:خانم مریم دیشب میگن خودکشی کرده، شما دلیلشو میدونید؟ شوک زده به شاگردش نگاهی انداخت و از حال رفت.

مریم رفت تا به زندگی خوبی که در انشایش نوشته بود برسد رفت تا در ماه

میهمانی خدا برای همیشه میهمانش شود و در آغو ش او آرام گیرد.


پایان


رمضان خود را چگونه گذراندید؟

 
  • تشکر
Reactions: ~PARLA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا