خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف قلعه شکی
این قلعه را الکساندر نام شاه شوشاد گرجستان در ایام قدیم ساخته و بعد داغستانی‌ها آن را تصرف کردند. بعد عثمانی آن را متصرف شده و سپس در زمان مصطفی خان عثمانی به دست عجم افتاده است. خان‌نشینی جداگانه است. تقریبا بک هزار سرباز دارد. قلعه ای سنگین و خوش منظره در ایالت شیروان است. دو دروازه با نام‌های گنجه و شیروان دارد. سه هزار خانه و هفت مسجد دارد. از آنجا حرکت کرده، از روی پل «عثمان پاشا» که بر رودخانه قابور ساخته شده، گذشته و به محلی به نام «قیون کچیدی» (گذرگاه گوسفند) رسیدیم. در آنجا در زیرزمینی دیدیم که استخوان‌های انسان‌های بسیاری پشته‌پشته روی همدیگر انباشته شده‌اند. از رفیق همراهم علی آقا جویا شده، گفتم «این‌ها چه باشد؟» گفت: «اینجا میدان جنگی بود میان سردار مراد خان سوم، لالا مصطفی پاشا، از سویی و بیست هزار سربازاز خان نشین‌های ایرانی تبریز، مغان، لور (احتمالا خان‌نشین لوری در قره باغ)، نخجوان، قره باغ، قزان و قزاق که تحت اداره خان‌های این مناطق قرار داشتند. در مقابل آنان، از یک جانب اوزدمیر اوغلی (پاشای عثمانی) و از جانب دیگر حاکم حلب، محمد پاشا، و متصرف ایالت مرعش (ماراش کنونی) مصطفی پاشا در آنِ واحد هجوم کرده، در قدم نخست ده هزار سرباز ایرانی را کشتند. مابقی آنان یعنی ده هزار سرباز دیگر در همین محل «قیون کچیدی» مانند مور و ملخ به رودخانه افتاده، غرق شدند. نتیجه آن شد که در این جنگ عظیم چهل هزار شاهسون از تیغ لالا مصطفی پاشا گذشتند. گور به گور شود عثمانی! این استخوان‌ها باقیمانده آن شاهسون‌ها هستند …» رفیق راه من این کلمات را بیان کرده، برای روح کشته‌شدگان آن جنگ فاتحه خواند.
از آنجا هم گذشته به ناحیه‌ای به نام محمود آباد آمدیم که در دشتی وسیع قرار دارد و عبارت از دویست روستاست و هر روستای آن به اندازه یک قصبه است. رعایای این دهات عبارت از طایفه‌های ارمنی، گوک دولاق، ترکمن، مغول و قوموق هستند. قوم دیگری هم هست که به آنها «ایت تیل» (به مغولی: سگ زبان) گویند، چرا که هنگام جنگ آوازهای کریهی از خود درآورند. در همانجا یعنی در حدود میان سرزمین عجم و داغستان قوم دیگری نیز زندگی می‌کند به نام «قیتاق» که تعدادشان حدودا ده هزار نفر است. قیتاق‌ها گاه برای خرید و فروش به شهر‌های ارس و شکی می‌آیند. انسان‌هایی با چهره‌ای عجیب و جثه ای سهمگین هستند. آنها شعبه‌ای از قوم مغول و یا اوغوز هستند که اصطلاحات خاص خود را دارند. این قبیله اصلا مغول‌های تُرک هستند که از ماهان (در آسیای میانه، احتمالا نزدیکی مرو) آمده اند و به زبان مغولی تکلم می‌کنند. مغولی نیز ترکی است.
از آنجا نیز باز به سوی شمال حرکت کرده، به شهر نیاز آباد رسیدیم. این شهر در حدود شیروان قرار دارد. در ایام باستان، یزدجرد آن را ساخته است. در گذشته شهری بزرگ بوده، اما بعد مغول‌ها، قوموق‌های داغستان، قیتاق‌ها و دیگران دست به دست هم داده شهر را خراب کردند. دیرتر سردار معظم سلطان مراد خان سوم (عثمانی) پس از قشلاق کردن در این شهر به سوی شیروان حرکت کرد، اما پیش از ترک نیازآباد، قلعه آن را به خراب آباد تبدیل کرد. امروزه مرز میان عجم (ایران) و داغستان است. حدود چهل محراب و چهل محله دارد. زیارتگاه «اوشار بابا» (افشار بابا) در همین جاست. این ذات از خلیفه‌های جد اعظم ما، تُرک ترکان، حضرت خواجه احمد یَسَوی بود). از آنجا که عجم‌ها به این ذات و طریقت او اعتقاد دارند، تکیه او بیش از یکصد فقیر دارد. هرآنکه به تکیه رفت و آمد می‌کند، مشمول نعمت آن می‌گردد. مرقد اوشار بابا زیارتگاه عام و خاص است. اکثریت اهالی این شهر حنفی مذهب هستند، زیرا این شهر در ایالت شیروان قرار دارد و این ایالت هفتاد سال تحت حاکمیت عثمانی مانده است. سپس به شهر شماخی واصل شدیم.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف قلعه شماخی
نخستین بانی شماخی، یزدجرد است که از شاهان قدیم ایران زمین بود. چهل خان‌نشین، چهل ناحیه، هفتاد قلعه و یکهزار و سیصد روستای آباد دارد. در زمان سلطان سلیمان عثمانی، شماخی تسلیم عثمانی گشت. اما شاه طهماسب این قلعه را هفت ماه محاصره کرد و بالاخره تسلیم گرفت و حکومتش را به برادر خود القاص میرزای صفوی سپرد. پس از مدتی القاص میرزا از رفتار برادرش شاه طهماسب مشکوک گشت و در سال ۹۵۴ (۱۵۴۷ م.) به عثمانی پناه برده، تابع سلطان سلیمان شد. شماخی چندین بار بین عجم و عثمانی دست به دست گشته، در نهایت در حاکمیت عجم ماند. مساجد بسیاری دارد که برخی به سبک عثمانی است. اکثر جماعتش سنی مذهب اند. خاکش بسیار پر محصول است. برنج، پنبه و انگورش زبانزد عام و خاص هستند. هفت روز مهمان تقی خان، خان شماخی بودیم. انسانی صاحب طبیعت، فارسی خوان، مرد میدان و صاحب اذعان بود. در آنجا هزار اسب سوار در اختیارمان گذاشته شد، تا به باکو رفته در جشن عروسی خان باکو شرکت کنیم.
باز به راه افتاده در یکی از روستاهای شهر شابوران به نام «رکال» توقف کردیم که گرچه در نزدیکی شماخی است، اما تابع ایالت باکوست. مردمش اکثرا ترکمن‌های سنی هستند. در امتداد رودخانه رکال غذا صرف می‌کردیم که دیدیم از جانب دریای خزر گروه کثیری سرباز اسب سوار پیدا شدند که به سوی ما می‌تاختند. بعد دیدیم که این دسته شامل روسای خان نشین‌های ایرانی گنجه، ایروان، باکو، مغان، گیلان و لور است که در معیت بیش از ده هزار اسب سوار از طایفه‌های ترکمن، مغول، قوموق، قالموق، کودک، مغان و قوزان همراه با طنین کوس افراسیاب و نفیر خاقان به سوی ما تازان و روان هستند. خان شماخی از میان آنهمه اسب سوار بیرون زده با اسب خویش به سوی حقیر آمد و به من گفت: «هی اولیاء آقا، ببینید، خان ایروان هم می‌آید.» خان نزدیک تر شده، به حقیر دست داد. آنگاه با خان‌های ایروان و گیلان هم سلام و علیک و روبوسی کردیم. تا رسیدن به قلعه باکو سه ساعت طول کشید و در آن فرصت ما با همدیگر همصحبت شدیم. هنگامی‌که به قلعه باکو نزدیک شدیم، از برج و باروی قلعه و از قله‌های لـ*ـب دریا آن قدر توپ شادمانی منفجر کردند که شهر بزرگ باکو همچون مرغ سمندر در آتش شد. معلوم شد که وصول ما به شهر همزمان شده است با رسیدن ایلچی‌های مسکو از آن سوی دریای خزر و از جمله هشترخان، بالقان و سرای که هدایای خود را برای خان باکو آورده اند. آن آتش توپ‌های شادمانی برای نمایش قدرت و توان توپخانه قلعه باکو بود. این حادثه در سال ۱۰۵۷ (۱۶۴۷ م.) رخ داد


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف قلعه باکو
شهری است در ایالت شیروان و سرحد عجم (ایران). نامه و هدایای محمد پاشا افندی، حاکم بزرگوار ارضروم را تقدیم خان باکو کردم. نامه‌های خان‌های تبریز و نخجوان را هم تقدیم کردم و سور عروسی شان را تبریک و تهنیت گفتم. خان پس از خوش آمد و خیر مقدم و صحبت گرم فراوان، یک دست لباس عجمانه و ده تومان بیسی شاهانه احسان کرده، دستور داد حقیر را در قصری جابه‌جا کردند.
قلعه باکو (در دوره باستان) از سوی دارا شاه و در مقابل پادشاه مسکو ساخته شده است. این قلعه روی تپه ای در کنار بحر خزر و به شکل مربعی است. محیطش هفتصد قدم است. در داخل قلعه هفتاد خانه قدیمی با بام‌های گِلی وجود دارد. مسجدی نیز به نام «حیدر شاه» دارد. اما خبری از خان (اقامتگاه)، حمام و غیره نیست. خارج قلعه تقریبا هزار خانه و باغ و باغچه، مسجد، خان، حمام و بازار وجود دارد. از آنجا که باکو هم‌مرز مسکو است، سه هزار سرباز شاهسون و دیزچوکن (غلام) دارد. چندین بار قزاق (کوساک)‌های مسکو از ناحیه قارسی (ایدیل) گیلان و باکو را نهب و غارت کرده اند، چرا که از سیصد میل آن سوی دریا، سرزمین مسکو آغاز می‌شود. هوای شهر ملایم است. باغ و بـ*ـو*ستان دارد، اما آبش بوی نفت می‌دهد. در هفت نقطه نزدیک به شهر معادن نفت هستند. مردمش شمع عسل و شمع روغن نمی‌سوزانند، بلکه نفت سیاه در چراغ‌های خود گذاشته آن را روشن می‌کنند. خلق باکو به غایت تندرست و تن پرور است. باکو دلبران بسیاری دارد. اکثر اهالی شهر سنی مذهبند. از باکو تا دربند از ساحل دریا چهار روز راه است. اهالی باکو عشایر ترکمان هستند که چادرهای نمدین‌شان را برداشته، از جایی به جایی می‌کوچند. باکو همانند بندری برای شهر شماخی است. فرستاده‌های گوناگون از دیارهای چین و ختن، تاتار، قالموق و مسکو به اینجا سفر می‌کنند و با کاروان‌ها متاع خود را می‌آورند. مسکویی‌ها دایما به باکو آمده، از اینجا نمک، نفت، زعفران و ابریشم خریده به مسکو می‌برند و از دیار مسکو پوست سمور و سنجاب و چرم بلغاری می‌آورند که از باکو به عجم برده می‌شود. بخشی از این امتعه هم از راه گیلان (به ایران) پخش می‌شود. در برخی محله‌های باکو زمین آنقدر نمک دارد که اگر آدم و یا اسب پایش را روی آن بگذارد، پایش می‌سوزد. حتی مسافرین کاروان‌ها بعضا دیگ خود را روی زمین داغ می‌گذارند تا خوراک داخل آن دیگ پخته شود. حکمت الهی عجیبی است. رودخانه «کور» در نزدیکی باکو به خزر می‌ریزد. بعضا کوساک‌های مسکو با کشتی‌های مجهز خود وارد این رودخانه شده دیار عجم را نهب و غارت می‌کنند و آنگاه اسیرانی را که گرفته‌اند، به بازار گیلان برده، می‌فروشند. پهنای رودخانه خوب است، اما چندان عمیق نیست. ما نیز از طرفی شهر را تماشا کردیم و از سوی دیگر از سور‌ها و مهمانی‌های عجمانه لـ*ـذت بردیم. خان باکو و خان ایروان هدایای بسیاری از جمله پوست سمور و چندین غلام گرجی به حقیر و ده تومان عباسی به توابع حقیر احسان کرد. علاوه بر این، خان ایروان وعده داد که یک کاروان پر از هدایا به پاشا افندی ما (خان ارضروم) ارسال خواهد کرد.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
عزیمت از قلعه باکو به گرجستان
همراه با یکصد نوکر (سرباز) مسلح از نوکران خان‌های باکو و ایروان از کنار دریا حرکت کردیم. دیدیم که معادن نفت هم از لـ*ـب دریا و هم از ناحیه «مسگر» از زمین بیرون می‌زند. در نتیجه، روی زمین حوض‌هایی مانند چشمه‌های آب گرم ایجاد شده اند که روغن نفت روی آب آنها جمع می‌شود. بهره برداری از نفت امتیاز ویژه (برای دولت) است و سالانه هفت هزار تومان درآمد برای شاه (ایران) تامین می‌کند. هر کسی که امتیاز بهره برداری دارد، شبانه داخل این حوض‌های نفت شده تا صبح نفت لازم را در مشک (خیک، کیسه‌های پوست بُز) پر کرده، آن را به تجار نفت می‌فروشد تا به اقصی نقاط صادر شود. هفت رنگ نفت وجود دارد، اما نفت زرد مقبول تر از همه شمرده می‌شود. نفت سیاه را به سرتاسر نقطه‌های هم مرز دیار عجم (ایران) با اوزبکستان، هندوستان، عراق، کردستان، گرجستان، داغستان و آل عثمان حمل کرده، آن مناطق را چراغان می‌کنند. هنگام جنگ و شادمانی هم از نفت استفاده می‌شود.
از آنجا به راهمان از کنار دریا ادامه داده به ناحیه مسگر رسیدیم که ماوای ترکمن‌های چادرنشین است. عشایر مغول، قومون، ترکمن و ترکمان‌های یقه فصل زمستان را در این دشت در چادرهای خود گذرانده، استراحت می‌کنند. در ساحل دریا جسد ماهی عظیمی را دیدیم که ماهیگیران آن را «نهنگ پیل گوش» می‌نامند، چرا که گوش‌هایش مانند گوش فیل است. آن سوی بحر خزر دیار مسکو است. در فصل سرما میان مسکو و دیار کوساک‌ها هفت ماه تمام یخبندان است، تا جایی که در این دوره تاتارهای قالموق از روی یخ‌ها عبور کرده، دیار مسکو را نهب و غارت می‌کنند و اسیرانی را که می‌گیرند، در بازارهای چین خطای و ختن فروخته ثروتمند می‌شوند. اما آن بخش‌های بحر بخزر که در مجاورت قلعه‌های گیلان، باکو، دمیر قاپو (دربند) و ترَه‌ک (ایالت شمال داغستان در روسیه کنونی) قرار دارند، یخ نمی زنند، چرا که هوای این مناطق ملایم است. کشتی‌هایی که در بحر خزر گشت و گذار می‌کنند، چندان بزرگ نیستند و دریانوردان و ملاحان آنان نیز در این پیشه خود مهارت زیادی ندارند.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف شابوران
شهری است آراسته در ولایت شیروان، اما جزو حدود دربند محسوب شده است. در ایام باستان بنای اسفندیار شاه بوده، اما دیرتر از سوی هلاکوی مغول خراب و جگر مردمش کباب گشته است. بعد تر دوباره آباد شده و در وزیر سلطان مراد خان سوم (عثمانی) هنگامی که اوزدمیر زاده عثمان پاشا قلعه دربند را فتح کرده، شابوران نیز مطیع آل عثمان شده، و لیکن در زمان سلطان مراد چهارم که عجم‌ها شیروان را گرفته اند، شابوران نیز تحت حاکمیت عجم قرار گرفته است. امروزه تحت حکومت خان دربند قرار دارد. از نگاه آب و هوا، بعد از تبریز از شهرهای ممدوح ایران است.

اوصاف بندر باب، یعنی شهر باب الابواب، دمیر قاپو (دربند)
شهری است باستانی که در کنار دریای خزر و روی صخره‌سنگ‌ها قرار دارد. روایت است که این شهر از سوی سلطان عرب، اسکندر ذوالقرنین، ساخته شده است . او در ابتدا می‌خواسته بحر خزر را به دریای سیاه وصل کند. اما نظر به اینکه این کار بودجه ای کمرشکن و عمر نوح طلب می‌کرد، به آن کفایت کرده که بین این دو دریا سه سد عظیم و سه خندق پهناور ساخته شود. این سد امروزه بین ایران و قوم توران در شرق و اقوام دشت قبچاق شامل بنی اصفر (زرد)، کریمه و روس مرز حایل شده است. خود حقیر در کوه‌های داریان که جزو سلسله کوه‌های البروس است، دیواری سه لایه و خندقی سه لایه مشاهده کرده است. برخی می‌گویند این همان سد اسکندر ذوالقرنین است، اما حقیر این را باور ندارد. پس از اسکندر، در دوره خلفای اموی، شهر دربند از دست خوارج بیرون شده، جمله اهالی داغستان به اسلام مشرف گشتند. نهایتا در سال ۹۸۶ (۱۵۷۸) دربند به دست غزات مسلمین (عثمانی) افتاد و بعد از آن راه‌ها باز شد و روابط دربند با دشت قبچاق، داغستان، چرکزستان و کریمه بهبود یافت. اما چون بعداً عجم دربند را محاصره کرد و کمکی به غزات مسلمین نرسید، این شهر به حاکمیت عجم در آمد و غزات مسلمین از داغستان و چرکزستان به کریمه آمدند.
دیوارهای دربند با سنگ‌های عظیمی ساخته شده که حتی پنجاه نفر به کمک جرثقیل هم نمی توانند یک تای این سنگ‌ها را از جای خود تکان دهند. در درون قلعه حدودا یکهزار و دویست خانه با بام‌های گِلی وجود دارد. در قسمت جنوبی شهر قصری هست متصل به دیوار که از زیباترین قصرهای ایران‌زمین است. مسجدی نیز به این قصر متصل است که مناره اش فروریخته است.
دربند دو دروازه دارد که در دامنه صخره سنگ‌ها ساخته شده اند: یکی دروازه «مسکور» (مسگر؟) است که به شماخی منتهی می‌شود و دیگری به راه داغستان، چرکزستان و کریمه می‌رود. تجاری که از باکو می‌آیند، در دامنه بلندی‌های دربند می‌ایستند تا بار خود را خالی کرده، بار‌های دیگر آن را به دیار خود ببرند. هرچه از مسکو، دشت قبچاق و داغستان می‌آید، از اینجا به ملک عجم پخش می‌شود و برعکس. کشتی‌ها نیز محمولات خود را از گیلان و باکو به دربند می‌آورند و مال عجم را به مسکو و دیگر مناطق می‌برند. سالانه هزاران نفر از دیارهای چین و مـ*ـاچین، خطای و ختن، ترَه‌ک و مسکو برای تجارت به دربند می‌آیند و از این کار درآمد هنگفتی بدست می‌آید. هنگامیکه دربند هنوز در دست عثمانی بود، از در آمد اسکله این شهر و کلا ایالت شیروان (باکو) سالانه مجموعا دویست و چهل و هفت بار (اسب و یا شتر) پول حاصل می‌شد. عجم‌ها هنوز همان نظام جمع آوری درآمد را که عثمانی جاری کرده بود، ادامه می‌دهند. از این جهت قلعه دربند به خوبی محافظت می‌شود و شب‌ها با نفت سیاهی که از باکو می‌آید، چراغان می‌گردد تا به شهر حمله نشود. با این همه، قلعه هفت دشمن جانی دارد. یکی کوساک های مسکو هستند که با کشتی‌های خود آمده سواحل عجم را غارت می‌کنند. آنها به خود قلعه وارد نمی شوند، چرا که در آنجا هفتاد توپ وجود دارد که از دوره عثمانی بجا مانده است. خصم دوم قلعه عبارت از عثمانی‌ها و در ضمن تاتارهای کریمه و قاموق هستند. دشمنان دیگر قلعه قوم قوموق داغستان و تومریس،طهمورث خان گرجی، است. از این جهت است که نگهبانان پیوسته قلعه دربند را محافظت می‌کنند و به محض حمله، مردم شهر را باخبر می‌نمایند.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخش پنجم: ارومیه

از وان تا قطور

(از اینجا سفر دوم اولیاء چلبی به ایران شروع می‌شود که در جلد چهارم اولین چاپ اصلی ترکی عثمانی در سال ۱۳۱۴ قمری در استانبول منتشر شده است. تاریخ سفر سال‌های ۱۶۵۵-۵۶ یعنی حدودا ۳۷۰ سال پیش است که در ایران مصادف با سلطنت صفویان است. در جلد دوم، چلبی از استانبول به وان و از آنجا به دیاربکر، سنجار، ماردین، بیتلیس و از آنجا به مرز قطور میان ایران و عثمانی می‌آید. تا اینجا، یعنی حدود ۲۶۰ صفحه از سیاحتنامه، مخصوص توصیف مناطق جنوب شرقی عثمانی است و شهرها و قصبات، زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم کرد، ترکمان و ارمنی را شرح می‌دهد. در این فصل از جمله به نقش کردهای مرزی محمودی و پنیانش در مناسبات ایران و عثمانی نیز اشاره می‌شود که ما برای پرهیز از طول کلام، از آن چشم‌پوشی کردیم.) از قلعه خوشاب و یا «خوشاو» که در دست محمودی‌هاست و قلعه پنیانش که کردهای آنجا در زمان نزاع ایران و عثمانی طرف عثمانی را گرفته و تابع سلطان سلیمان گشتند، روانه قطور شدیم.

اوصاف قلعه قطور
در زبان مغولی «قطور» به معنی عنود و معاند است. محمد شاه غازان از حکمداران چنگیزی که به دین اسلام مشرف شده بود، وزیری به نام «قطور» داشت که شهرتش به عناد بود. همان وزیر در این منطقه کوهستانی که اغلب عبارت از صخره سنگ‌هاست، قلعه‌ای ساخته، نام خود را بر آن نهاد. این قلعه ابتدا در حاکمیت عثمانی بوده، سپس به دست عجم افتاد که آن را آبادان و مانند دُرّ نجف سپید کرد، اما روستا‌های دور و برش در دست عثمانی است. درون قلعه سه هزار تفنگ‌انداز برگزیده مازندرانی و سرباز وجود دارد. شبی که در کوهدامن‌های قطور مهمان بودیم، افراد داخل قلعه آتش افروخته نگهبانانش تا سحر ندای «خدا خوب!» سر می‌دادند. حقا که نگهبانی قلعه‌ها شایسته عجم است و بنای قلعه‌ها شایسته فرنگ! از آنجا از قلعه‌های آلباق، قارنی یاریق و غازی قیران گذشته به رومیه (اورمیه، ارومیه) رهسپار شدیم. سلطان‌ها و خان‌های همه این قصبات وعده دادند که آنها نیز به ضیافت خان ارومیه خواهند آمد که قرار بود خان به افتخار ما بدهد.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف قلعه ارومیه آذربایجان
سلطان محمود غازان که از آل چنگیز بود، پس از آنکه اسلام آورد، این قلعه را بنا کرد که بخصوص در دور شاه طهماسب بسیار آبادان گشت. صبح روزی که قرار گذاشته بودیم، همراه با دویست اسب سوار مسلح خود و در مشایعت مرتضی پاشا آقاسی به سوی ارومیه به راه افتادیم. یکباره سیاهی گروه بزرگی اسب سوار از دور پیدا شد که همراه با کرنای و نفیر و سورنا و بانگ دهل‌ها به سوی ما شتابان است. از میان آنها خان ارومیه همراه با هفت هشت نفر دیگرتند تر از دیگران تاخته، به سوی ما آمدند. من نیز همراه با نزدیکان خود به سوی آنها تاخته، با همدیگر خوش آمد گویی و احوالپرسی گرم و جوشان نمویم. اما آنگاه که خان ارومیه دید از سوی مرتضی پاشا آقاسی آوایی، خوش آمدی شنیده نمی شود، گفت: «قانون ایران زمین نیست که خان‌ها به استقبال کسی جز هم‌ترازان خود بروند. اما من به خاطر محبت به عثمانی به استقبال شما آمده ام.» حقیر نیز که دید دل خان دچار غیض و غرور شده، او را تسکین داده گفت: «خان عالیجناب، شما به پیروی از حدیث شریف حضرت رسول اکرم در خصوص اکرام به مهمان، بزرگواری کرده اید.»
با استقبال انبوهی از مردم که برای تماشا صف کشیده بودند و همراه با کبکبه و دبدبه‌ای بزرگ، وارد ارومیه شده، به دارالاماره خان رفتیم. ضیافت بزرگی برپا شد و بیست نوع پلو و بیست نوع آش آوردند که صرف شد. به هر تقدیر در دیار عجم آنچه که می‌توان مدح کرد، همین پلو است. چند نوع شوربا و بریانی هم دارند که ممدوح است. آنها خوشاب (شربت رقیق میوه‌ها، شبیه کمپوت) را نمی‌نوشند و نمی‌شناسند. بعد از صرف غذا ابریقی به خان و حقیر آوردند تا دستانمان را به سبک عثمانی بشوییم. دیگران دستانشان را با دستمال‌هایی که نوکشان تر شده بود، پاک کردند. نوکران نگهبان نیز همگی دست راست خود را به با آستین چپشان و دست چپشان را با آستر دامنشان پاک کردند. آنها از این قبیل عادات دارند. آنگاه نامه پاشا افندی را از آستینم در آورده، بـ*ـو*سیدم و به خان ارومیه تقدیم کردم. او نیز برخاست و این محبتنامه را بـ*ـو*سیده به منشی خود داد تا با آواز بلند در حضور همه ندیمان و حضار مجلس خوانده شود. سپس خان ارومیه به سخن پرداخت و تا جایی که معنای آن معلوم می‌شد، چنین گفت: «اولیاء آقا، شما خوش آمدید، صفا آوردید. شما یک فرستاده، مامور یک آمر هستید. از این جهت شما را از آنچه که رخ داده است، آگاه می‌کنم. ما در این شهرمان به طور آسوده حال نشسته مشغول دعا و ثنای شاه ایران و توران هستیم.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این حالت دیدیم که یک شب این قوم پنیانشی به ارومیه شبیخون زده از ممالک خان‌های اینجا دوازده هزار گوسفندمان را ربودند. ما نیز در عجب ماندیم که علت این شبیخون که مغایر صلح بین دو دولت (ایران و عثمانی) است، چه باشد؟ برخی گفتند ما نیز از گوسفندان آنان برباییم. اما قرار بر آن شد که موضوع را به عرض پادشاهمان برسانیم. (در اینجا توضیح مفصلی درباره شکایت خان ارومیه از گوسفند ربایی کردهای پنیانشی و کوشش اولیاء چلبی برای حل این مسئله داده می‌شود. معلوم می‌شود که پس از ربوده شدن گوسفند‌های مردم ارومیه از سوی پنیانشی‌ها، خان ارومیه هم از روی انتقام جویی با سربازان خود که به توپ و تفنگ مسلح بودند، به روستاهای پنیانش حمله کرده، از آنان تعداد حتی بیشتری گوسفند را ربوده، اما در شکایت خود به چلبی این موضوع را پنهان کرده است. در نهایت، با میانجیگری اولیاء چلبی، خان ارومیه قبول می‌کند که مازاد گوسفند‌های ربوده شده به پنیانشیان پس داده شود و در آینده طرف‌ها از دست یازیدن به هرگونه عملی از قبیل حمله مسلحانه، قتل و غارت اموال یکدیگر پرهیز کنند. در ضمن موضوع گوسفندربایی و زد و خورد به شاه ایران گزارش می‌شود و او که خواهان به هم خوردن مناسبات ایران و عثمانی و لغو قرارداد صلح میان دو جانب نبوده، ابتدا دستور اعدام خان ارومیه را می‌دهد، اما وقتی می‌شنود که اختلاف مزبور با میانجیگری اولیاء چلبی حل شده، به خلع خان از مقام خود، مصادره اموال و «یکهزار ضربه شلاق» به او رضایت می‌دهد.)
در زبان عوام قلعه ارومیه را «طوپراق قلعه» (قلعه گِلی) می‌نامند، اما تاریخ‌نویسان عجم آن را «سور طلایی غازان» (سور و یا حصار طلایی غازان) نامیده‌اند، چرا که محمد شاه غازان در سال ۶۹۴ (۱۲۹۵ م.) آن را ساخته است. قوم مغول، خود شهر را «اورومیه» و قوم عجم آن را «رومیه کبری» (رومیه بزرگ) نامند. برخی مورخین آن را «ترکستان ایران» نامیده‌اند، زیرا اولیاءالله و مشایخ ترکمان بسیاری در اینجا مدفون هستند. در سال ۹۳۲ (۱۵۲۶ م.) شاه طهماسب قلعه شهر را گسترش داد و بعد پاشاهای عثمانی برای آبادانی آن همت کردند. جمله عماراتش گویی با آب شست‌وشو شده و همه در و دیوارش با گچ سفید چینی رنگ شده، طوری که همه شهر مانند قویی سپید و زیباست. یک دروازه آهنین دارد و دارالاماره خان در درون قلعه است. یک مسجد جامع غازان هم دارد، اما آن مسجد، جماعتی ندارد. انبار‌های گندم و چاه‌های آب و حجره‌هایی برای تقریبا سیصد نفر دارد، اما خان و حمام ندارد. محیطش برابر با یازده هزار قدم است. دور تا دور قلعه دیواری ضخیم و بلند ساخته شده است. بلندی دیوار هفتاد ذرع و عرض آن سی ذرع است، تا جایی‌که اسب‌سواران روی آن چوگان بازی کنند (۳۶). دور تا دور این دیوار با خندقی پهن و بسیار عمیق احاطه شده است. خارج قلعه عمارتی نیست. شهر ارومیه به فاصله پرتاب یک توپ (توپخانه) از قلعه فاصله دارد.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف شهر ارومیه
در گذشته در اطراف شهر خندقی موجود بوده که به مروز زمان با خاک و لای پر شده است. چندین دروازه دارد. جمله خلقش شافعی است. از این جهت ملایی از سوی شاه آمده، آنان را به مذهب جعفری می‌خواند. مردمش همه مسلح می‌گردند، اما شجیع و بیرحم نیستند. چون مردم ارومیه اکثرا سنی مذهب‌اند، شهر دچار قتل و غارت آل عثمان نشده است. ابتدا ‌هارون الرشید عباسی این شهر را ساخته و سپس اداره شهر دست به دست گشته است. شصت محله و شصت هزار خانه گِلی دارد. هشت محراب مسجد دارد، از جمله مساجد جامع علی خان، جعفر پاشا، فرهاد پاشا، قوچقا سلطان، کلانتر و شیخ. یازده خان و کاروانسرا و چندین حمام زیبا دارد. دویست دکان، بازار و چهارسوی شاهی دارد. قهوه‌خانه‌هایش همانند شام و حلب حوض و فواره دارند و با سازندگان، خوانندگان، رقاصان و محبوبانش شهرت یافته‌اند. آفرین باد بر نانپز‌ها و آشپز‌های ارومیه و بر قاضیان این شهر که قیمت هر مالی را به عنوان «نرخ شیخ صفی» ثابت کرده‌اند. روی سکه‌های عباسی و بیستی شان چنین حک شده است: «لا اله الی الله محمد رسول الله علی ولی الله» و هر آنکه را که با این سکه‌ها قلب و حقه بازی کند، امان و زمان نداده، همان لحظه او را به قتل رسانند. در تمام بازارهای شهر همه خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها اعم از گندم و تخم مرغ و مرغ پخته و نان سفید را با ترازو وزن کرده، به فروش رسانند. کسی قادر نیست در «نرخ صفی» خلاف کند، چونکه در آن صورت چشم حیله بازان را با میل درآورند و طاس گداخته‌ای بر سرش کنند. آبی که مردم شهر نوش می‌کنند و به باغ و بـ*ـو*ستان آن روان می‌شود، از کوه‌های جولان و همچنین حریر و انزلی می‌آید و پس از استفاده مردم، در شرق شهر به دریاچه ارومیه می‌ریزد. حدود بیست هزار باغ دارد. گندم، جو، میوه و سبزی شهر مشهور عام و خاص است. باقلایش درشت دانه و انگورش حتی از انگورهای شام و استانبول نیز آبدارتر و خوشخوارتر است.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
ستایش دریاچه ارومیه
برخی به این دریاچه بحر ارومیه، دیگران بحر دمبولی و یا بحر اردبیل (؟) گویند. روی دریاچه چند صد قایق ماهیگیری در حرکت اند و برخی از آنان، سوداگران را به این سو و آن سو می‌برند. در شرق دریاچه، شهر تبریز و در غرب آن قلعه دمبولی و شهر ارومیه قرارگرفته است. حدودا چهل و پنج رودخانه بزرگ و کوچک به این دریاچه می‌ریزد که نام برخی از آنها چنین است: رود «سپلامه» که از سوی اردبیل می‌آید، رود کهران که از ولایت وان سرچشمه گرفته، پس از گذشتن از قلعه بردوک در نزدیکی ارومیه به دریاچه می‌ریزد. منشا و مسیر دیگر رودها بر حقیر معلوم نیست و مسلک حقیر آن است که تنها چیزی را روایت کند که خود دیده و به یقین می‌داند. در دریاچه ارومیه دوازده جزیره هست. در وسط جزیره کبوتر قلعه ای هست که روی صخره سنگ‌ها ساخته شده است. مردم این قلعه همه ماهیگیر هستند و گذران خود را از این راه تامین می‌کنند. جزیره حرسک نیز قلعه ای دارد. این جزیره‌ها نظر به آسان تر بودن رابـ*ـطه آنان با خان‌نشین تبریز، تحت حاکمیت خان آن شهر قرار دارند.

اوصاف قلعه سلماس
نخستین بانی آن بزرجمهر بود. بعد از او هنگامی که هلاکو با قوم مغول به سوی بغداد روان بود تا خلیفه آل عباس را سرنگون کند، بر سر راه، سلماس را نیز خراب کرد. اما بعد وزیر جهانشاه موسوم به سلماس آن را آباد کرد و از این جهت، شهر نام سلماس را به خود گرفت. در چهار سوی سلماس، این شهرها و قصبات قرار دارند: ارومیه، تسوج، قومله، قره باغلر، خوی، مرند و بهستان. هوایش به سرما متمایل است. در جانب غرب آن رودخانه ای است که از کوه‌های پنیانش کردستان و آباغای سرچشمه می‌گیرد و پس از آبیاری هزاران باغ و بـ*ـو*ستان به دریاچه ارومیه می‌ریزد. لیکن اکثر آب‌های این دیار از زیر زمین جاری هستند. در امتداد شاهراه، بسیاری چاه‌های آب وجود دارند. حتی زمانی که عجم عساگر عثمانی را اسیر گرفته بود، آنها را در این چاه‌ها انداخته، نگه می‌داشت. درون قلعه سلماس سیصد خانه و یک مسجد هست. دیوارهای قلعه از گِل و سنگ ساخته شده است. خندق قلعه عمیق است. خان سلماس یکهزار نوکر (سرباز) و پانصد غلام دارد و تحت حاکمیت خان تبریز است. اکثر خلقش اسب سوار است. به طور نهانی سنی هستند. سه دروازه به نام تبریز، ارومیه و تسوج دارد. خود شهر سه هزار خانه و سه مسجد معمور دارد. مردم چهار محله اش عجم‌های سنی و اهالی چهار محله‌اش گوک دولاق‌ها هستند . انگور و گلابی‌اش آبدار و نباتات و حبوباتش فراوان است. مردمش سرحال و شاداب هستند.

اوصاف قلعه تسوج
خان‌نشینی است جداگانه در ایالت تبریز و در حکم خان مرند که دو هزار سرباز دارد. قلعه آن در کنار رود «اریز» قرار دارد و سه هزار خانه مستور با کاهگِل، هفت مسجد، سه حمام و شش خان (اقامتگاه و بازار) دارد. تا مرند دوازده فرسخ فاصله دارد. آب و هوایش خوب و ماکولات و مشروباتش مرغوب است.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا