خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه کودکانه جوجه اردک زشت

مامان اردکه توی یه مزرعه زندگی میکرد.اون توی لونه اش پنج تخم کوچک و یه تخم بزرگ داشت.
یک روز، پنج تا تخم کوچک شروع به ترک خوردن کردند. ترق، ترق، ترق!
و پنج تا جوجه اردک کوچولوی زرد و زیبا از آنها بیرون آمدند.
بعد تخم بزرگ شروع به ترک خوردن کرد. تلق، تلق، تلق!
و جوجه اردک بزرگ زشتی از تخم بزرگ بیرون آمد.
مامان اردکه با خودش فکر کرد: «عجیبه.»
خلاصه روزا گذشت. هیچ کس دوست نداشت با جوجه اردکی که از تخم بزرگ بیرون اومده بود بازی کنه.
خواهر و برادرهاش بهش می گفتند «از اینجا برو.»
«تو زشتی!»
جوجه اردک زشت غمگین و ناراحت شده بود. پس رفت تا دوستان جدیدی پیدا کند.
گوسفند گفت: «از اینجا برو!»
گاو گفت: «از اینجا برو!»
اسب گفت: «از اینجا برو!»
هیچ کس نمی خواست با اون دوست بشه.
کم کم هوا سرد شد.
برف شروع به باریدن کرد.
جوجه اردک زشت یه انباری خالی پیدا کرد و آنجا ماند. اون سردش شده بود و غمگین و تنها بود.
سپس بهار از راه رسید.
جوجه اردک زشت از انبار بیرون رفت و به برکه برگشت.
اون خیلی تشنه بود .پس منقار خود را در آب فرو برد و یه پرنده ی زیبا و سفید دید.
با خودش گفت: «وای! اون کیه؟»
پرنده سفید زیبای دیگری گفت: «اون تویی.»
«من؟ ولی من که یه جوجه اردک زشتم.»
«دیگه نیستی. تو هم مثل من یه قوی زیبا هستی.»
دوست داری با من دوست بشی؟»
او لبخندی زد و گفت: «آره.»
بلههه جوجه اردک زشت ما در واقع یک قوی زیبا و سفید بود.
وهمه حیوانات دیگر آنها را که دوستای خوبی شده بودند، در حال پرواز و دور شدن از آنجا تماشا کردند.

منبع: ranastory


قصه جوجه اردک زشت

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا