- عضویت
- 28/2/20
- ارسال ها
- 4,354
- امتیاز واکنش
- 51,361
- امتیاز
- 443
- محل سکونت
- ☁️
- زمان حضور
- 122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر گاه از كسی یا چیزی بـ*ـغلط و عكس قضیه تعریف یا تشبیه كنند و خلاف آنچه گویند در ممدوح یا مورد نظر جمع باشد از ضربالمثل بالا استفاده میكنند. عامه مردم بشكل دیگر و با امثله دیگر بیان مقصود میكنند مثلا (به کچل میگویند زلفعلی - بكور میگویند عینعلی...) علی كل حال مقصود اینست كه تعریف و تشبیه در غیر ما وضع له بكار رفته باشد.
***
افضل الشعراء محمد افضل سر خوش صاحب (تذكره الشعرای سرخوش) از بدیهه سرایان قرن دوازدهم هجری بود. سرخوش به پیروی از شعرای سلف مدتها در طلب مال و ثروت فعالیت كرد، اكثر بزرگان و حكام وقت را مدح گفت ولی از آنجا كه بخت مساعد نداشت از هیچكس صله شایان و پاداش نیكو در خور مدایحی كه سروده است دریافت نكرد. سرخوش برای شعرای خوش اقبالی كه فقط با سرودن یك بیت شعر مال و خواسته فراوان اندوخته اند حسرتها خورد و بر بخت نامساعد خویش كه همه جا با یأس و حرمان مواجه گردید نالهها كرد، سرانجام بمكتب هجاگویان پیوست و غالب اغنیای زمان را هجو كرد چنانكه خود گوید:
مار كه زهرش نبود مار نیست جز بهجا كلك سزاوار نیست
در آن ایامی كه هنوز به بخت و اقبال خویش امیدوار بود روزی مثنوی مدیحه ای در مدح همت خان حاكم وقت سرود كه این بیت مبالغه آمیز از آن مثنوی است:
دهد سرمایه دریا بغارت سر انگشتش ز جود یك اشارت
همت خان را از آن مدیحه ظاهرا خوش آمد و گفت: یكدست لباس فاخر و یك رأس اسب رهوار برای شما در نظر گرفته ام كه چون مطاع قلیل است شرم دارم فی المجلس تقدیم كنم. البته فردا بخانه شما خواهم فرستاد. سرخوش بیچاره بامید آن صله چند روز از منزل خارج نشد و چشم بدر خانه دوخته بود كه چه وقت اسب و خلعت میرسد! سر انجام معلوم شد كه همت خان قول آن ظریف را بكار برد كه: مطربی پیش وی میسرود و محظوظ شد، گفت فردا بیا و یك جوال غله ببر، مطرب بسیار خوشوقت شد و روز بعد جوالی آورد گفت حسبالامر آمده ام. آن ظریف گفت: ای نادان، حرفی تو گفتی من خشوقت شدم. حرفی من گفتم تو خرسند شدی، داد و ستد را اینجا چه دخل است؟!
القصه چون سرخوش دانست كه همت خان را نیز همتی نیست و وعده به غلط داد بینهایت ناراحت شده این رباعی را در هجایش سرود:
بر دولت بی فیض دماغت مغرور ای پنجة تو ز دامن دولت دور
بر عكس نهند نام زنگی كافور بی همتی و نام تو همت خانست
اكنون كه صحبت باینجا رسید بیمناسبت نمیداند سرانجام زندگی سر خوش را كه خالی از لطف نیست بنقل از سفینه خوشگو در این مختصر آورد:
سر خوش در محرم سال 1126 هجری در حالت بیماری سخت این رباعی گفته بدست پسر میانه خود كه خوشنویس بود داد و گفت كه بر كفن من بخط جلی بنویس:
از معصیت و سیاهكاری چه غم است سر خوش كار اله فضل و كرمست
رحمت چه فزون، غضب چه بسیار كمست رخشیدن برق بین و جوش باران
بعد از آن رو بطرف یاران حاضرالوقت نموده فرمود كه من چون به جهان دیگر برسم از من سئوال نمایند كه سرخوش از جهان چه آوردهای؟ جواب دهم این رباعی نذر آورده ام. اگر بخشندم چه بهتر و الا گویم شعر فهمی عالم بالا معلوم شد!! بعد یك پاس از این حالت بعمر هفتاد و شش سالگی آزادانه جان بجان آفرین سپرد.
منبع:بیتوته
***
افضل الشعراء محمد افضل سر خوش صاحب (تذكره الشعرای سرخوش) از بدیهه سرایان قرن دوازدهم هجری بود. سرخوش به پیروی از شعرای سلف مدتها در طلب مال و ثروت فعالیت كرد، اكثر بزرگان و حكام وقت را مدح گفت ولی از آنجا كه بخت مساعد نداشت از هیچكس صله شایان و پاداش نیكو در خور مدایحی كه سروده است دریافت نكرد. سرخوش برای شعرای خوش اقبالی كه فقط با سرودن یك بیت شعر مال و خواسته فراوان اندوخته اند حسرتها خورد و بر بخت نامساعد خویش كه همه جا با یأس و حرمان مواجه گردید نالهها كرد، سرانجام بمكتب هجاگویان پیوست و غالب اغنیای زمان را هجو كرد چنانكه خود گوید:
مار كه زهرش نبود مار نیست جز بهجا كلك سزاوار نیست
در آن ایامی كه هنوز به بخت و اقبال خویش امیدوار بود روزی مثنوی مدیحه ای در مدح همت خان حاكم وقت سرود كه این بیت مبالغه آمیز از آن مثنوی است:
دهد سرمایه دریا بغارت سر انگشتش ز جود یك اشارت
همت خان را از آن مدیحه ظاهرا خوش آمد و گفت: یكدست لباس فاخر و یك رأس اسب رهوار برای شما در نظر گرفته ام كه چون مطاع قلیل است شرم دارم فی المجلس تقدیم كنم. البته فردا بخانه شما خواهم فرستاد. سرخوش بیچاره بامید آن صله چند روز از منزل خارج نشد و چشم بدر خانه دوخته بود كه چه وقت اسب و خلعت میرسد! سر انجام معلوم شد كه همت خان قول آن ظریف را بكار برد كه: مطربی پیش وی میسرود و محظوظ شد، گفت فردا بیا و یك جوال غله ببر، مطرب بسیار خوشوقت شد و روز بعد جوالی آورد گفت حسبالامر آمده ام. آن ظریف گفت: ای نادان، حرفی تو گفتی من خشوقت شدم. حرفی من گفتم تو خرسند شدی، داد و ستد را اینجا چه دخل است؟!
القصه چون سرخوش دانست كه همت خان را نیز همتی نیست و وعده به غلط داد بینهایت ناراحت شده این رباعی را در هجایش سرود:
بر دولت بی فیض دماغت مغرور ای پنجة تو ز دامن دولت دور
بر عكس نهند نام زنگی كافور بی همتی و نام تو همت خانست
اكنون كه صحبت باینجا رسید بیمناسبت نمیداند سرانجام زندگی سر خوش را كه خالی از لطف نیست بنقل از سفینه خوشگو در این مختصر آورد:
سر خوش در محرم سال 1126 هجری در حالت بیماری سخت این رباعی گفته بدست پسر میانه خود كه خوشنویس بود داد و گفت كه بر كفن من بخط جلی بنویس:
از معصیت و سیاهكاری چه غم است سر خوش كار اله فضل و كرمست
رحمت چه فزون، غضب چه بسیار كمست رخشیدن برق بین و جوش باران
بعد از آن رو بطرف یاران حاضرالوقت نموده فرمود كه من چون به جهان دیگر برسم از من سئوال نمایند كه سرخوش از جهان چه آوردهای؟ جواب دهم این رباعی نذر آورده ام. اگر بخشندم چه بهتر و الا گویم شعر فهمی عالم بالا معلوم شد!! بعد یك پاس از این حالت بعمر هفتاد و شش سالگی آزادانه جان بجان آفرین سپرد.
منبع:بیتوته
ریشه ضربالمثل برعكس نهند نام زنگی كافور
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com