دل نوشته دیدارت | فاطمه مقاره کاربر انجمن رمان ۹۸

فاطمه مقاره · 15/6/21

دلنوشته: دیدارت
نویسنده: فاطمه مقاره
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
کیستم من؟
آدمی در گوشه‌ای از این کره خاکی،
با رنج‌هایی که پایانشان تنها با مرگم ممکن است!
دخترکی هستم که کَس ندارد.
حتی مهر مادری!
حتی دیدار تو هم بر من نارواست.
وای بر حال من!

فاطمه مقاره · 15/6/21

روزی که تو را
خواهم دید اولین حرفم این است که
چقدر سختی کشیده‌ام
تا خانواده‌ام فکرت را هم از من نگیرند.
آن‌ها قصدش‌ را کردن
اما نتوانستند.

فاطمه مقاره · 15/6/21

به قدری دوستت دارم که وقتی
مانند نام تو را می‌شنوم؛
ناخودآگاه به سمتش برمی‌گردم.
هر کسی را که شبیه به تو
در جای‌جای زندگی‌ام می‌بینم؛
خود را سرزنش می‌کنم؛
وای بر من که دیگری را شبه تو خواندم.

فاطمه مقاره · 15/6/21

در هر نقطه‌ای اگر
صدایت را بشنوم
بی‌درنگ می‌شناسم و همان
لحظه است که لبخندی عمیق
بر صورتم شکل می‌گیرد.
***
من روزی هزاران دقیقه به عکس‌هایت
خیره می‌شوم
اما چشم‌های زیبایی تو
تنها چند باری بیش
من را دیده ندیده.

فاطمه مقاره · 15/6/21

اندک آدمی می‌تواند
زیبایی بیرونی تو را انکار کند،
اما من زیبایی باطنی تو را
می بینم؛ همان حقیقی زیبایی که اکثر
آدم‌ها برای زیبایی بیرونی از آن می‌گذرند.
***
دلم برایت خیلی تنگ است.
خیلی بیش از آن که بتوانی تصور کنی.

فاطمه مقاره · 15/6/21

همه می‌گویند زیبایی،
من هم به این باور دارم.
اما من مطمئنم ویژگی اصلیت خوش قلبی‌است؛
همان ویژگیت که تو را
در دید مردم تو را درخشان
و بالا مرتبه جلوه می‌‌دهد.

فاطمه مقاره · 15/6/21

روزگار پشت سرم می‌گذرد.
روزگار...
چه کلمه‌ی سنگینی‌ست.
کلمه‌ای به ظاهر معمولی
ولی با فهم زیاد.
اندکی از مردم این دنیای بی‌کران
معنی و غم‌اش را درک می‌کنند.

فاطمه مقاره · 15/6/21

هوای دلم گرفته است.
دلم هوای با تو بودن می‌خواهد؛
اما می‌داند باید این آرزویش‌
را با خود به گور ببرد.
***
شاید بتوانم با نبودنت سرم را گرم کنم اما
کلید خانه‌ای را که در سرم
با تو ساختم چه‌کنم؟

فاطمه مقاره · 15/6/21

سلول‌های مغزم دیگر توان
ایستادن در برابر گلبول‌های قلبم را ندارند
تو توانستی با جانِ بی‌جانم
مچ بیاندازی و من‌را،
در مقابل نوشیدن فنجانِ ذٌهول،
بی‌توان کنی.

فاطمه مقاره · 15/6/21

محبتت در دلم جا خوش کرده است
و انگاری قصد ترک قلبم را ندارند
و قلب کوچکم می‌شکند
وقتی با می‌بینم
هیچ‌کس نمی‌داند در دل بی‌تاب من
چه می‌گذرد.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین