خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۱



دی جلوه گری بین که آراست مرا
خوان کرم خدا مهیاست مرا




حلوا چو زغاره بود در سفره ما
امروز همان زغاره حلواست مرا



شمارهٔ ۲




قول و غزلی که دل رباید همه را
چنگت بوصول چپ سراید همه را




چنگ تو بچنگ زلف خوبان ماند
ز آنرو که شکستنش خوش آید همه را


شمارهٔ ۳




گفتم سرخوشی گفت که آری بخدا
گفتم مگذار گفت که بگذار مرا




گفتم بازا گفت که از من بازا
گفتم رفتم گفت دگر باز میا


شمارهٔ ۴



با پسته شیرین تو شکر هیچ است
با سنبل مشگین تو عنبر هیچ است




گویند که هیچ است ز تنگی دهنت
من هیچ ندیده ام سخن در هیچ است


شمارهٔ ۵




با پسته تنگ تو شکر بر هیچ است
با موی میان تو کمر بر هیچ است




گر بر دهنت کنم نظر هیچ مرنج
زیرا که مرا از تو نظر بر هیچ است


شمارهٔ ۶




تا کی نبود با دل من تمکینت
تا چند بود جور و جفا آئینت




پیوسته بکینه دلم می پیچد
زلفین خم اندر خم چین بر چینت

منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۷
دندان مرا چو درد پنهان بگرفت
آن درد نهان در دل و در جان بگرفت



چون مرهم درد ها همه در لـ*ـب تست
آن لـ*ـب باید بریز دندان بگرفت

شمارهٔ ۸



کس خوبتر از تودر جهان ممکن نیست
بس خوبتر از تو در جهان ممکن نیست




گر خوبی ماه پیکران بد مهریست
پس خوبتر از تو در جهان ممکن نیست


شمارهٔ ۹



در دور زمان لحظه ای آرامش نیست
دنیای دنی مکان آسایش نیست




این عزت و جاه و شوکت و منصب و قال
از بهر بشر بغیر آلایش نیست


شمارهٔ ۱۰



انسان بمثل آینه باشد بالذات
همواره بود مظهر حق این مرات




زیبد که بشر فخر و مباهات کند
زین موهبت عظیم بر موجودات


شمارهٔ ۱۱



آن میر که در سماع سوزی دارد
سگ روی غلام همچو پوزی دارد




گویند غلام او خطی دارد سبز
خط نی تو بگو جوالدوزی دارد


شمارهٔ ۱۲




امروز چو شعر هر که در خط کوشد
خطی ز خطت بصد غزل نفروشد




پوشید خط خوب تو عیب سخنت
همچون خط خوبان که زنخ را پوشد

منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۱۳



گر گل نه بخدمتت ز جا برخیزد
بهر زدنش باد صبا برخیزد




پیش قد تو سرو سهی را در باغ
چندانکه نشانند ز پا برخیزد


شمارهٔ ۱۴




گفتم که بده بـ*ـو*سه ای حور نژاد
زان تنگ دهان که هیچ ازویم نگشاد




گفت ار چه دهان ز تنگی هیچ است
ما را بکسی هیچ نمی باید داد


شمارهٔ ۱۵



گفتم که چه ریزد ز لـ*ـبت گفت قند
گفتم که چه خیزدت زموگفت کمند




گفتم که بفرما سخنی گفت خموش
گفتم بشکر خنده درا گفت مخند


شمارهٔ ۱۶



یاران چو ورق شکسته ما می جویند
چو خامه یکی دو عیب ما می پویند




گویند بدم چو شعر هر جا که رسید
من شعر نیم بدم چرا می گویند


شمارهٔ ۱۷



گفتم که چه شوم تیغ تو را گفت سپهر
گفتم که ز تیرت چه کنم گفت حذر




گفتم که چو اشکم بود گفت که سیم
گفتم که چو رویم چه بود گفت که زر


شمارهٔ ۱۸



گفتم که برویت چه کنم گفت نظر
گفتم که بکویت چه کنم گفت گذر




گفتم که غمت چند خورم گفت مخور
گفتم چه بود چاره من گفت سفر


منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۱۹



گفتم روزم گفت بدین روز مناز
گفتم که شبم گفت مکن قصه دراز




گفتم زلف گفت که در مار مپیچ
گفتم خالت گفت برو مهره مباز


شمارهٔ ۲۰



خط تو که خوانند خط ریحانش
سنبل نکشد سر ز خط فرمانش




گر در رخ تو کج نگردد صورت چین
نقاش بانگشت کشد چشمانش


شمارهٔ ۲۱



ای یار لطیف دلستان نازک
قیماغ و عسل بیار و نان نازک




قیماغ زلطف عارض همچو شیر
نان و عسل از لـ*ـب و دهان نازک


شمارهٔ ۲۲



بر گوش رسد همی نوا خوانی دل
جان بی خبر است از غم پنهانی دل




از سوز درون هیچ نگویم لیکن
از چهره عیانست پریشانی دل


شمارهٔ ۲۳



ای سرو اگر ترا چو طوبی خوانیم
از سرکشیت بجای خود بنشانیم




با قامت او چند کنی نسبت خویش
ما اصل تو و فرع تو نیکو دانیم


شمارهٔ ۲۴



ای مالک روح از چه ترسی ز عدم
قدرت ز فنای جسم کی گردد کم




گر فانی فی الله شوی جاویدی
جاوید شود قطره چو پیوست به یم


منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۲۵





شمعی که به رخسار نکو بودی گرم
دید آن رخ و چون موم شدش آن دل نرم




پیش قد و چشم و خدمتش در بستان
نرگس ز حیا برآید و یرو از شرم


شمارهٔ ۲۶





کی باشد ازین تنگ برون آمدنم
نامست ازین ننگ برون آمدنم




گویی مگر از سنگ برون می آید
پروانه از سنگ برون آمدنم


شمارهٔ ۲۷



هرگز نکشیدم آن سر زلف بخم
چون دال بدست خویش الا بقلم




تا ابروی تو نون و دهانت میم است
چشمم ز خیال هر دو باشد پرنم


شمارهٔ ۲۸



تا فکرت من نهاد بنیان سخن
آباد شد از من طرب آباد سخن




میخواست سخن ز دست بی طبعان داد
دادم باشارت خرد داد سخن


شمارهٔ ۲۹



دی از سر اسب ای قمر خانه نشین
گر آژنگ فتادی که کند عیب تو زین




تو برگ گلی و اسب تو باد صباست
از باد صبا برگ گل افتد بزمین


شمارهٔ ۳۰



گفتم بچه ماند مژه ات گفت سنان
گفتم که چو قدم چه بود گفت کمان




گفتم تو بیایی چه بری گفت که دل
گفتم چو دهم تا نروی گفت که جان


منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۱





گفتم چه خورم در طلبت گفت که خون
گفتم چه بود حال دلم گفت جنون




گفتم که مرا کی بکشی گفت اکنون
گفتم که زقیدت بجهم گفت که چون؟


شمارهٔ ۳۲



گفتم که چه خواهی که دهم گفت که جان
گفتم که چه خواهی که دهی گفت امان




گفتم که چه گیری زبرم گفت کنار
گفتم که چه داری چو تنم گفت میان


شمارهٔ ۳۳




در ملک وجودم بجز از دوست مجو
در خانه دل نیست کسی غیر از او




مانند کبوتر این دل شیدایم
پر میزند و مدام گوید یا هو


شمارهٔ ۳۴



گفتم چه زنم در غم تو گفت که آه
گفتم چه کنم در پی تو گفت نگاه




گفتم که کجا روم ز دست غم تو
گفتا که بتون و تنجه و آب سیاه


شمارهٔ ۳۵



ما روی تو بینیم نبینیم به ماه
تا روی تو بینم نبینم به ماه




راهی که رساند بتو ما را شب هجر
با روی تو بینیم نبینیم به ماه


شمارهٔ ۳۶



ای آیت کارگاه صنع صمدی
چندی پی تکمیل در این کالبدی




هر روز که از زندگیت می گذرد
گامی است بسوی جایگاه ابدی


منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 

کوثر پورخضر

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/20
ارسال ها
807
امتیاز واکنش
18,051
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
‏حصار بازوان اژدر
زمان حضور
63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۳۷



ای آنکه تویی سوار در هر هنری
از وعده اسب دادیم دی خبری



بی همتی است اسب تنهها بتو داد
خواهیم روانه کرد اسبی و خری


شمارهٔ ۳۸



ای گشته تو مشهور به شیرین سخنی
در نقل رباعیات تو پنج منی



بربکر ربابیت چو بیند گوید
کاندر غلطم که من توام یا تو منی


شمارهٔ ۳۹



با قامتت ای لاله رخ سوسن بوی
از جای رود چو آب سرو لـ*ـب جوی



پیش رخ تو زسیلی باد صبا
گل هم بطبانچه سرخ میدارد روی


شمارهٔ ۴۰



زلف تو که داشت عادت دل شکنی
میگفت به مشگ از پریشان سخنی



من با تو چنانم ای نگار چینی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی


شمارهٔ ۴۱



گفتم جانا گفت بگو گر مردی
گفتم مردم گفت که نیکو کردی



گفتم چشمم گفت بس این بی آبی
گفتم نفسم گفت مکن دم سردی



شمارهٔ ۴۲



گفتم چشمم گفت مگر بی بصری
گفتم جانم گفت ز دستم نبری



گفتم عقلم گفت که بر عقل مخند
گفتم که تنم گفت که بر تن بگری



شمارهٔ ۴۳




گفتم چه کند دفع غمم گفت که می
گفتم چه زند راه دلم گفت که نی




گفتم که تو داری دل من گفت که کو
گفتم ز غمت جان بدهم گفت که کی


شمارهٔ ۴۴



گفتم قمرت گفت به چشمش گردی
گفتم شکرت گفت به چشمش خوردی



گفتم بازآ گفت که باز آرودی
گفتم مردم گفت کنون جان بردی

منبع: گنجور


رباعیات کمال خجندی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا