- عضویت
- 7/3/21
- ارسال ها
- 1,228
- امتیاز واکنش
- 19,563
- امتیاز
- 373
- محل سکونت
- یک دنیای فراموش شده
- زمان حضور
- 150 روز 12 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
"آنجا که جنگل و ستاره ها به هم میرسند"
نام کتاب: آنجا که جنگل و ستاره ها به هم میرسند
نام نویسنده: گلندی وندرا
مترجم: عاطفه حاج آقایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
معرفی کتاب آنجا که جنگل و ستارهها به هم میرسندنام کتاب: آنجا که جنگل و ستاره ها به هم میرسند
نام نویسنده: گلندی وندرا
مترجم: عاطفه حاج آقایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب آنجا که جنگل و ستارهها به هم میرسند نوشته گلندری وندرا است که با ترجمه عاطفه حاجی آقایی منتشر شده است. این کتاب داستان کودکی مرموز است که به یک زن و مرد غریبه میآموزد چگونه به دیگران اعتماد کنند و به همدیگر عشق بورزند.
درباره کتاب آنجا که جنگل و ستارهها به هم میرسند
کودک مرموز این کتاب از جهاتی یادآور کارکتر ماندگار شازده کوچولو اگزوپری است، ناگهان سر راه زنی قرار میگیرد که بهتازگی با سرطان دست و پنجه نرم کرده است و آرام آرام در دل او جایگاه ویژهای مییابد. از سوی دیگر، پسر جوان و کمتجربهای نیز در همسایگی این زن زندگی میکند و در طول داستان، عشقی عمیق در بین این دو متولد میشود...
گلندی وندرا اهل شیکاگوی آمریکاست. او پیش از اینکه به نوشتن داستان روی بیاورد، در حوزهی زیستشناسی و به طور مشخص، پژوهشهای مرتبط با پرندگان کار کرده است. عشق به طبیعت و بهخصوص پرندگان، در همین رمان لطیف و انسانی نیز بهخوبی مشاهده میشود. چرا که قهرمان داستان او، برای تحقیق دربارهی زندگی پرندگان، به یک روستای زیبا سفر کرده است.
خواندن کتاب آنجا که جنگل و ستارهها به هم میرسند را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می کنیم
بخشی از داستان آنجا که جنگل و ستارهها به هم میرسند
شاید دخترک بچه پریان بود. تاحدودی نامرئی بود، صورتش رنگ پریده بود و سوییشرت و شلوارش در جنگل تاریک و روشن پشت سرش محو شده بود. پاهایش برهنه بودند. بیحرکت ایستاده و یک دستش را دور تنهٔ درخت گردوی گرمسیری آمریکایی حلقه کرده بود. وقتی ماشین در انتهای راه شنی قرچ و قروچ صدا داد و چند متر آن طرفتر ایستاد، اصلاً از جایش تکان نخورد.
جو ماشین را خاموش کرد، نگاهش را از دختر گرفت و دوربین دو چشمی، کولهپشتی و ورق مشخصات را از روی صندلی مسافر برداشت. شاید اگر نگاهش نمیکرد، بچه به سرزمین پریان برمیگشت.
اما وقتی از ماشین پیاده شد، دخترک هنوز همانجا ایستاده بود. رو به سایهٔ درخت گردو گفت: «دارم میبینمت.»
دخترک گفت: «میدونم.»
تکّه گِلهای خشک زیر پوتینهای کوهنوردی جو، روی مسیر بتونی پخش و پلا شدند.
«چیزی میخوای؟»
دختر جوابی نداد.
«چرا تو املاک منی؟»
«میخواستم توله سگتون رو ناز کنم، اما نذاشت.»
«سگ من نیست.»
«پس سگ کیه؟»
«هیچکس.»
جو در بالکن شیشهای را باز کرد.
«تا هنوز هوا روشنه باید بری خونهتون.»
لامپ کم مصرف ضد حشرهٔ بیرون را روشن و در خانه را باز کرد. بعد از روشن کردن لامپ داخل خانه، به سمت در چوبی برگشت و قفلش کرد. دخترک دور و بر نه سال داشت، اما باز هم ممکن بود خطرناک باشد.
منبع: طاقچه
معرفی کتاب آنجا که جنگل و ستاره ها به هم می رسند | گلندی وندرا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: