خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,280
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
زنده به گور اولین بار در سال 1309 منتشر شد و چاپ‌خانه‌ی فردوسی در تهران آن را چاپ کرد. کتاب شامل 8 داستان کوتاه است و داستان اول آن، زنده به گور نام دارد که نام کتاب از آن گرفته شده است. بقیه داستان‌ها عبارتند از: حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، مادلن، آتش‌پرست، آبجی خانم، مرده‌خورها و آب زندگی.
زنده به گور که عده‌ای معتقد هستند هدایت کتاب را براساس زندگی شخصی و شخصیت روان‌گسیخته خود نوشته است، خاطرات مردی است که از زندگی بیزار شده و در تلاش هست تا خود را بکشد و از این زندگی رهایی یابد. او راه‌های مختلفی مثل خوردن تریاک را امتحان می‌کند تا بمیرد ولی تلاش‌هایش بی‌فایده است...
«حاجی مراد» داستان مردی بازاری است که فرزندی ندارد. او در حالی که همسرش را دوست دارد، نسبت به او بسیار بدبین است. شک و دودلی این مرد را به دردسر می‌اندازد...
«اسیر فرانسوی» روایت کننده‌ی دیدار یک پیشخدمت هتل با یک مسافر است که صحبت‌ آنها از یک کتاب در مورد جنگ شروع می‌شود...
«داود گوژپشت» داستان پسری به نام داوود است. همه او را به خاطر فرم بدنش که قوز بزرگی بر پشتش دارد، مسخره می‌کنند. روزی او سر به بیابان می‌گذارد و در راه با قضایای مختلفی بر می‌خورد...
«مادلن» داستان دختری فرانسوی با همین نام است که با پسری ایرانی آشنا می‌شود و آنها با هم شروع به معاشرت می‌کنند و پسر به خانه‌ی دختر دعوت می‌شود...
«آتش‌پرست» داستانی است که در یک مهمانخانه رخ می‌دهد. در آن «فلاندن» خاطرات باستان‌شناسی خود در ایران را برای دوستش روایت می‌کند...
«آبجی خانم» داستان دختری است که صورت نازیبایی دارد و این سبب می‌شود که هیچ پسری نخواهد با او ازدواج کند. این دختر به نماز و قرآن رو می‌آورد تا اینکه مراسم عروسی خواهرش سر می‌‎رسد...
«مرده‌خورها» داستان دو زن است که شوهرشان مشهدی رجب، مرده است. آنها با هم جروحث می‌کنند که ناگهان دزدی آنها رو می‌شود...
«آب زندگی» داستان سه برادر است که از پدر خود جدا می‌شوند و راهی را پیش می‌گیرند تا برای خود زندگی بسازند ولی...
انتشار زنده به گور
این کتاب به زبان‌های مختلف انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و کره‌ای برگردانده شده است. «برایان اسپونر»، انسان‌شناس و تحصیل کرده‌ی رشته‌ی زبان فارسی، آن را به انگلیسی ترجمه کرده است. این کتاب را ناشرهای مختلف از جمله «انتشارات مجید»، «انتشارات نیک» و «انتشارات روزگار» در ایران منتشرکرده‌اند. زنده به گور را انتشارات مجید به عنوان ناشر در سایت فیدیبو برای خرید و دانلود pdf موجود است. در مقدمه‌ی کتاب «سید علی شاهری» در مورد این نویسنده و اثرش بیان می‌کند: «نوشته‌های هدایت را می‌توان بی‌آنکه به نام نویسنده‌اش دقت کرد، فهمید که از قلم هدایت تراوش کرده است؛ زیرا هیچ کس سبک و سیاق او را در پروراندن داستان ندارد. تم تمام داستانهای هدایت شبیه به هم است و روند تمام داستانهایش مسیر مشخصی را طی می‌کند. زنده به گور اولین داستان این مجموعه با توصیفی قدرتمند از فضای اتاق یک بیمار آغاز می‌شود. اتاق درهم و برهمی که در عین بهم ریختگی، تمام اشیایش به چشم نویسنده می‌آید و هیچ تکه‌ای از آنها نادیده گرفته نمی‌شود.»
در بخش‌هایی از کتاب زنده به گور می‌خوانیم
پریشب آنجا بودم، در آن اتاق پذیرایی کوچک. مادر و خواهرش هم بودند، مادرش لباس خاکستری و دخترانش لباس سرخ پوشیده بودند، نیمکتهای آنجا هم از مخمل سرخ بود، من آرنجم را روی پیانو گذاشته، به آنها نگاه کردم. همه خاموش بودند مگر سوزن گرامافون که آواز شورانگیز و اندوهگین «کشتیبانان ولگا» را از روی صفحه سیاه در‌می‌آورد. صدای غرش باد می‌آمد. چکه‌های باران به پشت شیشه پنجره می‌خورد. کش می‌آمد و با صدای یکنواختی با آهنگ ساز می‌آمیخت. مادلن جلو من نشسته با حالت اندیشناک و پکر، سر را به دست تکیه داده بود و گوش می‌کرد. من دزدکی به موهای تابدار خرمایی، بازوهای لـ*ـخت، گردن و نیم رخ بچگانه و سرزنده او نگاه می‌کردم. این حالتی که او به خودش گرفته بود، به نظرم ساختگی می‌آمد، فکر می‌کردم که او همیشه باید بدود، بازی و شوخی بکند، نمی‌توانستم تصور بکنم که در مغز او هم فکر می‌آمد، نمی‌توانستم باور کنم که ممکن است او هم غمناک بشود، من هم از حالت بچگانه و لاابالی او خوشم می‌آمد.»
در این بین که این تصویرها از جلو چشمم می‌گذشت، مادرش آمد جلو پیانو نشست. من خودم را کنار کشیدم؛ یک مرتبه دیدم مادلن مثل اینها که در خواب راه می‌افتند از جا بلند شد، رفت ورقه‌های نت موسیقی را که روی میز ریخته بود به هم زد، یکی از آنها را جدا کرده، برد گذاشت روبروی مادرش و آمد نزدیک من با لبخند ایستاد. مادرش شروع به پیانو زدن، مادلن هم آهسته می‌خواند، این همان آهنگ رقص بود که در (ویلرویل) شنیده بودم؛ همان می سی سی پی است..
منبع: فیدیبو



معرفی کتاب زنده به گور | صادق هدایت

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا