چند نکته مهم در دیالوگ نویسی :
1- هیچ چیزی مانند دیالوگ بد خواننده را از فضای داستان بیرون نمی آورد.
2- دیالوگ ها یک ابزار مهم در دست نویسنده هستند وباید در خدمت پیشبرد داستان ،باشند
و مکالمه های معمولی نباشد.
دیالوگ ،تعریفی جدا از مکالمه دارد.
مثالی بزنیم. متن زیر یک «مکالمه» است:
-سلام.
-سلام.
-چه خبر؟
-هیچی، سلامتی، شما چه خبر؟
-ممنون. ما هم بد نیستیم.
حال به یک «گفتگو» توجه کنید:
-سلام
-گیرم که علیک!
-چیه؟ بازم شمشیر از رو بستی اول صبحی.
-با آدمهای بیچشم و رو باید هم از رو بست!
3-پرورش گوش خوب زمان می برد. تقویت شنوایی در معلم و دانش آموزان هر دو بیشتر می شود که خودم تجربه کردم وحالا به دیالوگ ها بیشتر دقت کرده و حتی گاهی یادداشت هم می کنم تا سر کلاس نمونه هایی برای خواندن داشته باشم.
به نحوه ی صحبت کردن مردم گوش دهید ودقت کنید ببینید از چه اصطلاحاتی استفاده می کنند.
4- زیاد مطالعه کنید.
5- دیالوگ ها انگیزه های شخصیت های داستان یافیلم را آشکار ورفتارهایشان را توجیه می کنند.
باید شخصیت ها را بشناسید تا بتوانید دیالوگ زیبایی بنویسید.
6- ممکن است در داستان با صحنه ای مواجه شوید وتصمیم بگیرید که گفت وگو ها در آن صحنه انجام شود. می توانید با تیز هوشی از لهجه ها وگویش های محلی هم در دیالوگ بهره ببرید.
مثال:
پدرژپتو به پینوکیو گفت:پینوکیو چوبی بمان. آدم ها سنگی اند.
دنیایشان قشنگ نیست.
خسرو شکيبايي : مردم منو ميديدن مي گفتن مخش تکون خورده
ولي من به مامانم مي گفتم من دلم تکون خورده نه مخم.
مادرم مي گفت گور بابای مخ، تو دلت قد صدتا مخ مي ارزه،
به خدا گفت، به همين زمين قسم گفت...
انديشه فولادوند: مادرت نپرسيد عاشق کي شدي؟ نپرسيد اسمش چيه ?
خسرو شکيبايي: مادرا که از آدم چيزي نميپرسن. همه چيو خودشون ميدونن...
مثالِ دیالوگ:
مرد اولی:
-توچه طور نمی دونی من کی هستم؟ منو مگه نشناختی؟
مرد دومی:
-آقا ولمون کن تو رو به خدا. اصلا آقا ما بدبخت حقیر شما کوروش کبیر. آقا ما جرز لای دیوار، شما پتروس فداکار. آقا ما صرفا جهت اطلاع وفاقد هر گونه ارزش، شما کپی برابر اصل و ثبت با سند برابر است. آقا ما فلافل، شما مدیر عامل. آقا ما سوختگی درجه 3 شما برنزه شکلاتی آقا ما آب حوض شماشیر موز. آقا ما پراید شما پرادو. آقا ما پت ومت شما ایکیوسان. آقا ما واشر شما ارباب حلقه ها. آقا ما تلویزیون کمدی شما سینما سه بعدی. دست از سرمون وردار بابا...
مثالِ مونولوگ:
1- با خودم گفتم واقعا که ... ازدواج خيلي چيز مسخره ايه...
درست مثل استخدام تو ارتش ميمونه... با وجودي كه همه ازش مي نالن
ولي هزاران نفر داوطلب داره...
2- خطا از من اسـت می دانم .
از مـن که سال هاسـت گفته ام “ ایـاک نــعبد ”
امـا بـه دیگران هـم دلـسپــرده ام
از مـن که سـال هـاسـت گـفتـه ام ” ایــاکَ نستَعيـن "
امــا بــه ديگران هم تـکيه كرده ام
امـا رهایم نـکن؛
بیش از همیشــه دلتنگم بــه اندازهی تمام روزهای نبودنم..