دل نوشته لیدوکائین | ~حنانه حافظی~ کاربر انجمن رمان ۹۸

~حنانه حافظی~ · 30/4/21

بسم الله الرحمن الرحیم
نام دلنوشته: لیدوکائین
نام نگارشگر: حنانه حافظی
ژانر: تراژدی، اجتماعی
مقدمه:
زخم‌های عمیق و قدیمی قلبم تنها با فرو رفتن در هزاران لیتر لیدوکائین زبان در دهان می‌گذارند!
زخم‌هایی حاصل از حبسِ احساسات؛
حصارهای اطرافم، تن‌ِ‌ نیمه‌جانم را حریص جرعه‌ای لیدوکائین می‌کنند.
حداقل برای مدتی فارغ از آرزوهای خراش دیده‌ام، نگاهم را در جهان به چرخش در می‌آورم!
چندی‌است که تنها برای سرنگون کردن عقده‌های‌مان چاقو در رویای یک دیگر فرو می‌کنیم؟!
دیگر زمین هم تشنه‌ی یک قطر لیدوکائین است؛ همه‌ی رفتارها، گفتارها، نگاها همه و همه زمین را تبدیل به زندانی تاریک و سرد می‌کند!

لیدوکائین: داروی بی‌حسی

~حنانه حافظی~ · 30/4/21

آن همه احساس را چه شد؟
روزهایی که همچون مادرهایِ‌ داغِ‌اولاد دیده باریدی، چه کسی تبسمی تقدیمت کرد؟
روزهایی که با تازیانه‌های زبان‌شان، به نهال‌های قلبت آسیب می‌زدند!
آن روزها را به یاد داری؟
شکستند؛ خندیدی!
زدند؛ خندیدی!
بردند؛ خندیدی!
رفتند؛ شکستی:)
برای چه عده‌ای از پروانه بیشتر بال زدی؟
اما به راحتی کنارت گذاشتند و توجه‌ای به حال درمانده‌ات نکردند!
چگونه با بغض، شب‌هایت را روز کردی؟!
ثمره‌ی کوهی از احساس برایت چه نتیجه‌ای را به ارمغان آورد؟

"حنانه.حافظی"
#یک

~حنانه حافظی~ · 30/4/21

می‌گریزم از جهان؛
از لبخندهای دروغینِ متعلق به آن.
از عشق‌های ظاهریِ حکم‌فرما در آن.
از تهمت‌های حقیقی؛ اما دروغین!
دائم می‌گریزم، از جهان و ذرات بر روی آن؛
هر کجا را می‌نگرم، دلیلی برای گریز وجود دارد.
دیگر همچون مجرمی خانه‌ به دوش، از گریختن درمانده‌ام!
در حصار دست‌های‌شان محبت‌آمیز اسیرت می‌کنند؛
اما در ذهن، نقشه‌ی نابودی‌ات را می‌کشند!
دلیل موجهی برای گریز نیست؟
دو چهره‌ای و کودن تجسم کردن آدمیان؟

"حنانه.حافظی"
#دو

~حنانه حافظی~ · 30/4/21

شب‌ها به یادت نوشتم!
ثانیه به ثانیه برایت نوشتم!
عشق ناکام درونم را بر روی کاغذ پیاده کردم!
عاشقانه به یاد روزهایی که بودی نوشتم!
منتظرت ماندم؛ انتظار کشیدم!
برای دیدنت خود را فراموش کردم!
طعم تلخ؛ اما امیدوار کننده‌ی انتظار را با تمام وجود چشیدم!
چشم انتظار برای سر رسیدن شاهزاده‌ی رویاهایم، قلم را مابین انگشتانم اسیر و با جوهری که ماننده زغال سوزان بود، بر روی ورق ترانه‌ی بازگشتت را نوشتم!
عاجزانه، با بغض نوشتم!
اما نیامدی؛ رهایم کردی!
بازهم از قلم دست نکشیدم؛
تمنای بودنت را نوشتم!
اما غافل از اینکه در دنج ترین گوشه‌ی ذهنت؛
درحال خاک گرفتن هستم!
ثمره‌ی احساساتم، چیزی جز پوچی نبود.

"حنانه.حافظی"
#سه

~حنانه حافظی~ · 30/4/21

آینده‌ام را می‌نگرم!
آینده‌ای که لباسِ مجهولیت در تن دارد. آینده‌ای که جوانه‌هایِ آشوب و وهم را در ذهنم پرورش می‌دهد!
نمی‌دانم چه در انتظارم کمین کرده است؛
بن بستِ روزگار یا رنگین کمانِ موفقیت؟
در این لجن‌کده‌ی زندگی، رسیدن به کدام‌شان امکان پذیر است؟!
کارمای گناهکاران، بر سر مظلومین هموار می‌شود؛ آن‌ها می‌شکنند، نوش‌جان می‌کنند، به...

~حنانه حافظی~ · 7/6/21

احساسات، چاشنی زندگی؛

ادویهِ‌ی مناسب برای ساخت عشق!

احساسات همانندِ ستارگان که زینت آسمانِ شامگاه هستند، نقشِ زینت را در قلب انسان‌ها دارند!

اگر احساسات نباشد چه می‌شود؟

جهان، بیش از این در لجن فرو می‌رود!

دیگر زیبایی‌هایش در مردابی...

~حنانه حافظی~ · 7/6/21

روزهای رفته را چه کنم؟!
روزهایی که جام نفرت را یک نفس نوش‌جان می‌کردم.
ساعت‌هایی که جان در دهان جویدم!
دقایقی که بی‌مهابا دندان تیز کردم!
ثانیه‌هایی که دست را به سوی آن جماعتِ احساس‌خوره زنده‌کش مشت کرده‌ام!
امروز افسوس می‌خورم؛ از کرده‌های بی‌ارزشی که تنها به قلب مستحکمم صدمه زدند!
نیش‌های مداومِ ماری که ثمره‌ی حرف‌هایشان بود، در آن...

~حنانه حافظی~ · 9/6/21

درمانده‌است؛ جثه‌ی نحیفم از سرزمینی که در آن پرواز یک ممنوعه‌ی الهی‌ست. سرزمینی که زندگی‌ حال و آینده‌ام را در کور سوی تاریکی غوطه‌ور کرده است. گاهی ظن می‌کنم که تنها جزوء تماشاگران جهان هستم!
نمی‌دانم در چه جرمی غرق شده‌ام که دائم مرا مجرم...

~حنانه حافظی~ · 9/6/21

زیر پوسته‌ی این شهر، گله‌های نافرجامی درحال رشد هستند!

گله‌هایی که سرچشمه‌ی آن‌ها بغض‌های سرکوب شده. اشک‌های زیر دوش رها شده است!

سطل‌های رنگ، به دست بزرگان...

~حنانه حافظی~ · 2/11/21

من قبل‌ از چهل‌سالگی، چهل‌سال فهمیدم!

به مقدارِ چهل سال اشک ریختم؛ ضربه دیدم، ترک شدم، رها کردم و بزرگ شدم!

سنگ را با دستانم بر سرم کوباندم؛

که مبادا سرنوشت دست به سنگ سراغم‌ آید! سرنوشت‌است در عین مهربانی، نامهربان‌است که حتی گاهی خودش به حال ذرات گرفتار در خود شیون...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین