خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع

نام رمان: نبض سرنوشت
نام نویسنده: الناز کاربر انجمن رمان 98
نام ناظر: Mahla_Bagheri
نام منتقدین: فاطمه باقری و Z.A.H.Ř.Ą༻
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه: سرنوشت رو نمیشه کنار زد!
مثل تابی که وقتی هولش می‌دی، همون‌جا نمی‌مونه و به سمتت میاد.
یهو دیدی محکم هولش دادی و اونم تو راه برگشت؛ محکم پرتت کرد وسط بدبختی!
آره! باید باهاش کنار بیای، تا باهات کنار بیاد.
آروم جوری که خودش دوست داره هولش بده؛ تا اونم آروم جوری که تو دوست داری بیاد تو دستات...
آره سرنوشت دست ماست؛ ولی اگه باهاش بد تا کنی، اونم بد تلافیش رو سرت در میاره!
من ضرب دست سرنوشت رو چشیدم؛ طعم تلخی داشت؛ اما بزرگم کرد!
دیر فهمیدم، اما بالاخره فهمیدم که جنگیدن با سرنوشت اشتباهه!
با اتفاقاتی که می‌افته مخالفت نکن؛ فقط بزار بگذره. بلاخره تموم می‌شه!
شاید چیزی که برات پیش میاد، بهتر از هر چیزی باشه؛ اما برای تو قابل درک نباشه!


نقد و بررسی رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: عسل شمس، Whisper، M O B I N A و 13 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,391
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 2 ساعت 53 دقیقه
بسم رب القلم

نقد و برسی رمان نبض سرنوشت

مطالعه ی متنوع و عمیق شما را با انواع شیوه های بیانی آشنا می کند و با برسی آثار دیگران و تأثیر گرفتن از آن ها به تدریج می توانید اسلوب خاص خود را بنویسید.
در غیر این صورت ممکن است نوشته های خام و کلیشه ای خود را بکروبدیع بدانیم!
نویسنده کسی است که صرفاً نمی نویسد؛ بلکه افزون بر نوشتن می‌خواند!
خواندن آثار خوب و تأثیر گرفتن از آن ها برای این است که دیدمان بازتر شود؛ نه اینکه همان داستان های قبلی و کلیشه های قبلی را دوباره بنویسیم. متأسفانه در این داستان من ایده تازه و جذابی ندیدم. با خواندن پاراگراف اول حدس زدم که چه چیزی در انتظار است. داستان روایت گر زندگی دختری بود که مادرش فرزند یک خانواده مرفه بوده است و بعد از ازدواج با پدر وی از خانواده طرد شده است. حال بعد از بیست و پنج سال پدربزرگش به دنبال او می گردد تا سهمی از ارث و میراث به او بدهد. دراین میان نیز عسل متوجه می شود؛ شخصی را که پنج سال پیش او را دوست داشته و از او جدا شده است پسر دایی اش است؛ و از قضا پدربزرگشان دستور می دهد که با هم ازدواج کنند و باز هم از قضا ماهان پیشنهاد می دهد یک مدت ازدواج صوری کنند یا به عنوان هم خونه در کنار هم زندگی کنند تابعد از مدتی از هم طلاق بگیرند. یا حتی مسابقه دادن عسل و اینکه هربار هم برنده می شود. به دور از واقعیت و از لحاظ باور پذیری، غیر قابل باور! هیچ خواننده ای شخصیت خوش شانس دوست ندارد و آیا شما فکر نمی کنید عسل داستان شما زیادی از حد طبیعی خوش شانس است؟
درواقع شما هیچ توضیح منطقی برای اتفاقاتی که شخصیت را نجات می‌دهد نداده اید؛ و این باعث شده است تا حدی خوش شانس به نظر بیاید. باید بر وقوع اتفاقات یک دلیل منطقی داشته باشید.
ایده رمان حرف تازه ای برای گفتن نداشت. ایده دهی و خلاقيت دو رکن اساسی برای نوشتن یک رمان هستند؛ که خلاقيت مربوط به توسعه دادن ایده به روشی نو است. پیشنهاد می کنم تاپیک آموزش ایده پردازی انجمن را که به‌ طور کامل و مفصل و به طور ویژه ای برای هر ژانر به صورت جداگانه آموزش داده شده است را مطالعه کنید.حتی شخصیت ها هم همان دیالوگ های همیشگی را داشتند. فضاسازی ضعیف بود. توصیفات مکان و ظاهر و چهره به قدر کافی وجود نداشت. شخصیت پردازی ضعیف بود. به راحتی می شود حدس زد که چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد. سیر رمان خسته کننده و کسل کننده است. درست که حادثه هایی رخ می دهد اما هم این است که این حادثه ها حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند؛ نه اینکه صرفاً همان حادثه ها بدون تغیر دوباره تکرار شوند! با توجه به ژانر اجتماعی شما باید چیزی بنویسید که به اجتماع نزدیک باشد به بیانی دیگر به دنیا و زندگی واقعی نزدیک باشد.
خلاصه رمان شما بیشتر به مقدمه شبیه بود تا خلاصه!
اصلاً ساختار یک خلاصه را نداشت!
یک خلاصه خوب باید فضای رمان را بدون لو دادن اتفاقات اصلی نشان بدهد؛ که خلاصه شما اصلاً شبیه یک خلاصه نبود بیشتر به یک مقدمه شبیه بود.
اسم رمان با موضوع رمان همخوانی داشت اما از ترکیب کلیشه ای ساخته شده است؛ نویسنده می توانست انتخاب های بهتری داشته باشد.
زاویه دید اول شخص و بافت رمان آمیانه بود و مناسب رمان بودند.
واما در پایان باز هم می گویم بیشتر از نوشتن باید خواند!
رمان نبض سرنوشت از سطح ضعیفی برخوردار است که نیاز به یک ویرایش اساسی‌ از ایده دارد؛ و همچنین حدف کلیشه هاوکار کردن روی شخصیت پردازی و خلق حادثه های نو.
باتشکر از انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان۹۸
zahra


نقد و بررسی رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Whisper، M O B I N A، TATA و 12 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
post: 270558 گفت:
بسم رب القلم

نقد و برسی رمان نبض سرنوشت

مطالعه ی متنوع و عمیق شما را با انواع شیوه های بیانی آشنا می کند و با برسی آثار دیگران و تأثیر گرفتن از آن ها به تدریج می توانید اسلوب خاص خود را بنویسید.
در غیر این صورت ممکن است نوشته های خام و کلیشه ای خود را بکروبدیع بدانیم!
نویسنده کسی است که صرفاً نمی نویسد؛ بلکه افزون بر نوشتن می‌خواند!
خواندن آثار خوب و تأثیر گرفتن از آن ها برای این است که دیدمان بازتر شود؛ نه اینکه همان داستان های قبلی و کلیشه های قبلی را دوباره بنویسیم. متأسفانه در این داستان من ایده تازه و جذابی ندیدم. با خواندن پاراگراف اول حدس زدم که چه چیزی در انتظار است. داستان روایت گر زندگی دختری بود که مادرش فرزند یک خانواده مرفه بوده است و بعد از ازدواج با پدر وی از خانواده طرد شده است. حال بعد از بیست و پنج سال پدربزرگش به دنبال او می گردد تا سهمی از ارث و میراث به او بدهد. دراین میان نیز عسل متوجه می شود؛ شخصی را که پنج سال پیش او را دوست داشته و از او جدا شده است پسر دایی اش است؛ و از قضا پدربزرگشان دستور می دهد که با هم ازدواج کنند و باز هم از قضا ماهان پیشنهاد می دهد یک مدت ازدواج صوری کنند یا به عنوان هم خونه در کنار هم زندگی کنند تابعد از مدتی از هم طلاق بگیرند. یا حتی مسابقه دادن عسل و اینکه هربار هم برنده می شود. به دور از واقعیت و از لحاظ باور پذیری، غیر قابل باور! هیچ خواننده ای شخصیت خوش شانس دوست ندارد و آیا شما فکر نمی کنید عسل داستان شما زیادی از حد طبیعی خوش شانس است؟
درواقع شما هیچ توضیح منطقی برای اتفاقاتی که شخصیت را نجات می‌دهد نداده اید؛ و این باعث شده است تا حدی خوش شانس به نظر بیاید. باید بر وقوع اتفاقات یک دلیل منطقی داشته باشید.
ایده رمان حرف تازه ای برای گفتن نداشت. ایده دهی و خلاقيت دو رکن اساسی برای نوشتن یک رمان هستند؛ که خلاقيت مربوط به توسعه دادن ایده به روشی نو است. پیشنهاد می کنم تاپیک آموزش ایده پردازی انجمن را که به‌ طور کامل و مفصل و به طور ویژه ای برای هر ژانر به صورت جداگانه آموزش داده شده است را مطالعه کنید.حتی شخصیت ها هم همان دیالوگ های همیشگی را داشتند. فضاسازی ضعیف بود. توصیفات مکان و ظاهر و چهره به قدر کافی وجود نداشت. شخصیت پردازی ضعیف بود. به راحتی می شود حدس زد که چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد. سیر رمان خسته کننده و کسل کننده است. درست که حادثه هایی رخ می دهد اما هم این است که این حادثه ها حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند؛ نه اینکه صرفاً همان حادثه ها بدون تغیر دوباره تکرار شوند! با توجه به ژانر اجتماعی شما باید چیزی بنویسید که به اجتماع نزدیک باشد به بیانی دیگر به دنیا و زندگی واقعی نزدیک باشد.
خلاصه رمان شما بیشتر به مقدمه شبیه بود تا خلاصه!
اصلاً ساختار یک خلاصه را نداشت!
یک خلاصه خوب باید فضای رمان را بدون لو دادن اتفاقات اصلی نشان بدهد؛ که خلاصه شما اصلاً شبیه یک خلاصه نبود بیشتر به یک مقدمه شبیه بود.
اسم رمان با موضوع رمان همخوانی داشت اما از ترکیب کلیشه ای ساخته شده است؛ نویسنده می توانست انتخاب های بهتری داشته باشد.
زاویه دید اول شخص و بافت رمان آمیانه بود و مناسب رمان بودند.
واما در پایان باز هم می گویم بیشتر از نوشتن باید خواند!
رمان نبض سرنوشت از سطح ضعیفی برخوردار است که نیاز به یک ویرایش اساسی‌ از ایده دارد؛ و همچنین حدف کلیشه هاوکار کردن روی شخصیت پردازی و خلق حادثه های نو.
باتشکر از انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان۹۸
zahra
سلام زهرا جانم
مرسی از وقتی که گذاشتی
اجازه دفاعی از خودم رو دارم؟:l2b:
خب باید بگم این اولین رمان رسمی من بود که تایپ کردم و بله حتما اشکالاتی داره؛ اما من تمام تلاشم رو کردم ک بهترین اثر خودم رو ب جا بزارم و فکر کم به عنوان اولین کار، خیلی خوب تر از انتظار شد و این رو اکثرا کسایی ک خوندن بهم گفتن، من ب نقد شما احترام می‌زارم و اشکالاتی که گفتید رو با جون و دل می‌پذرم
فقط تأکید زیادی روی ایده داشتید که موافقم؛ اما این ایده و رمان مال چند سال پیشه و اون موقع هم این ایده تازه و نو بودو کلیشه ای به حساب نمی‌اومد.
سیر رمان هم بله اما به مرور زمان اتفاقاتی رخ میده که خواننده فکرش رو هم نمیتونه بکنه.
قرار بود بازنویسیش کنم چون خودم معتقد بودم فضاسازی رمان و شخصیت سازی ضعف هایی داره.
در اولین فرصت روی شخصیت سازی، فضاسازی و توصیفات رمان کار می‌کنم و ویرایش می‌کنم.
در کل ممنونم:loveb:


نقد و بررسی رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Whisper، M O B I N A، آیدا رستمی و 10 نفر دیگر

فاطمه باقری

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/7/20
ارسال ها
194
امتیاز واکنش
1,906
امتیاز
228
زمان حضور
57 روز 13 ساعت 14 دقیقه
به نام آفریننده ی عشق

نقد رمان نبض سرنوشت

نویسندگان معماران روح بشریت هستند

یک رمان خوب همیشه از قواعدی پیروی می کنه مثل:
نوشتار، توصیفات و ایده های نو که اگه یکی از اون ها لنگ بزنه، به نظرم نویسنده رو با یه چالش بزرگ مواجه کرده؛ چون انتظاری که خواننده از یک رمان داره خیلی بالاست؛ مخصوصا یک رمان عاشقانه؛ چون خیلی از ما طرفدار ژانر عاشقانه ایم و طبعا توی ژانر عاشقانه هم کلیشه های زیادی دیدیم که می تونه ما رو توی این قضیه حساس کنه و کار نویسنده رو سخت تر.
درباره ی انتخاب ژانر اجتماعی باید بگم که متاسفانه، نکته ای که ما از ژانر اجتماعی انتظار داشتیم که توی نبض سرنوشت گنجونده بشه ، نشده بود.
بذارید با یک مثال توضیح بدم:
همه ی ما از ارزش ها و اصولی که توی جامعه هستن، خبر داریم، و می دونیم که برخی درست و برخی اشتباه هستن. حالا نویسنده که از زاویه ی متفاوت جامعه ی خودش رو می بینه، میاد و عینک نقد خودش رو روی چشمش می ذاره و تصمیم می گیره که از یکی از اون اصول نادرست انتقاد کنه؛ پس دست به قلم می شه و داستان عاشقانه رو خلق می کنه و در کنار اون، خیلی ظریف به اون ارزش نادرست اشاره می کنه و برای حل اون، راه حل ارائه می ده. پس توصیه ام به نویسنده ی عزیز اینه که در ژانر تغییر ایجاد کنن.
متاسفانه توی قسمت عاشقانه ی داستان هم، داستان از نظر کلیشه لنگ می زد؛ توی داستان ما دختری رو دیدیم که توی خانواده ی متوسط بزرگ می شه، و مادر خانواده بخاطر ازدواج با کسی که مورد علاقه ی شخصیت دیکتاتور قصه که پدر بزرگ هستش، از طرف خانواده به طور شدید طرد می شه، درحالی که به نظرم اگه جای این شخصیت دیکتاتور با کسی که کمی دلسوزانه تر برخورد می کنه عوض می شد، نتیجه ی بهتری می داد. در ادامه این خانواده اونقدر به این قانون پایبند بودن که حتی از شرکت توی مراسم ختم هم امتناع کردن؛ اما بعد از گذشت چندین سال پدربزرگ خانواده، ناگهانی همه ی اون دلخوری ها رو فراموش می کنه و تصمیم می گیره دنبال نوه اش بگرده، چون می خواد درصد زیادی از سهام شرکت رو به نامش بزنه؛ اون هم نوه ای که الان با لیسانس معماری توی یه شرکت تقریبا معتبر کار می کنه، و برای جور کردن پول خونه، مسابقات رالی شرکت می کنه؛ در صورتی که مقبول تر بود اگه از اون شرکت در خواست وام می داد.
در مقابل پسر قصه که دختر، به خاطر اختلاف طبقاتی ترکش کرد و حالا که بعد از چند سال برگشته و طبعا پسر ازش به خاطر این که اون رو ترک کرده عصبانیه؛ اما این ری اکشن خنثی ای که اون پسر بعد از دیدن دختر نشون می ده و در مقابل برخورد حق به جانب دختر که یکم چاشنی تند داره، می تونه مشکل ساز باشه؛ چون اگه دختر خودش رو مقصر ترک معشوق میدونه، پس اگه دختر کمی تو دار تر و آروم تر نشون داده بشه، به نظرم می تونه بهتر باشه. در این مورد هم به نویسنده ی محترم توصیه می کنم که روی احساسات شخصیت های اصلی با ذکر مواردی که گفته شد، تغییر اساسی ایجاد کنن.

درباره ی شخصیت های فرعی هم باید بگم که اینجا هم متاسفانه درگیر کلیشه بود. به طور مثال بعد از دیدار دختر با خانواده ی اصلیش می بینیم، که طبق معمول شخصیتی هستش که قراربوده، با پسر قصه ازدواج کنه اما حالا هم اون و هم مادرش، دختر رو مانع رسیدن به خواستشون می دونند، و دائما هم از طرف اون ها متلک می شنوه. پس به طور جدی توصیه می کنم که درباره ی ری اکشن های شخصیت های فرعی هم به فکر یه تغییر اساسی باشن.
درباره ی بحث باور پذیری رمان هم باید بگم که این جا هم کار یکم مشکل دار هستش؛ مثلا در مسابقات رالی دختر همیشه در حال بردنه و حتی یک باخت هم تا حالا نداشته؛ یا این که موقع خرید هدیه برای دوستش نگران این بود که از پولی که برای خونه احتیاج داشته کم بشه، که یکم اغراق شده؛ چون قیمت یه خونه اونقدری زیاد نیست که بخوایم با خرید هدیه نگران کم شدن پولمون باشیم. به نویسنده توصیه می کنم که از این دست اتفاقات رو به طور جدی حذف کنن.
در بحث نوشتار هم اشکالاتی بود که باعث می شه، رشته ی کلاف داستان از دست خواننده خارج بشه؛ مثل قاطی شدن نثر ادبی و عامیانه؛ توصیه ی من اینه که نویسنده به این بخش هم حتما توجه داشته باشن.

در آخر باید بگم با این که خیلی از انتظاراتی که از نبض سرنوشت داشتیم محقق نشد، اما نشانه هایی هم از پیشرفت توی قلم نویسنده دیده می شد که باید بهشون تبریک گفت؛ اما با ذکر این که متاسفانه اتفاقات توی نبض سرنوشت کاملا پیش بینی شده بود واین از اشتیاق خواننده برای ادامه ی داستان برای طولانی مدت کم می کنه که ان شاالله با یه ویرایش حسابی، مشکل قابل حل شدنه. و این که رمان نبض سرنوشت به یک ویرایش حسابی احتیاج داره.


با تشکر از نقد پذیری شما

F_B_T از تیم نقد رمان انجمن


نقد و بررسی رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، Whisper، M O B I N A و 8 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام آفریننده ی عشق

نقد رمان نبض سرنوشت

نویسندگان معماران روح بشریت هستند

یک رمان خوب همیشه از قواعدی پیروی می کنه مثل:
نوشتار، توصیفات و ایده های نو که اگه یکی از اون ها لنگ بزنه، به نظرم نویسنده رو با یه چالش بزرگ مواجه کرده؛ چون انتظاری که خواننده از یک رمان داره خیلی بالاست؛ مخصوصا یک رمان عاشقانه؛ چون خیلی از ما طرفدار ژانر عاشقانه ایم و طبعا توی ژانر عاشقانه هم کلیشه های زیادی دیدیم که می تونه ما رو توی این قضیه حساس کنه و کار نویسنده رو سخت تر.
درباره ی انتخاب ژانر اجتماعی باید بگم که متاسفانه، نکته ای که ما از ژانر اجتماعی انتظار داشتیم که توی نبض سرنوشت گنجونده بشه ، نشده بود.
بذارید با یک مثال توضیح بدم:
همه ی ما از ارزش ها و اصولی که توی جامعه هستن، خبر داریم، و می دونیم که برخی درست و برخی اشتباه هستن. حالا نویسنده که از زاویه ی متفاوت جامعه ی خودش رو می بینه، میاد و عینک نقد خودش رو روی چشمش می ذاره و تصمیم می گیره که از یکی از اون اصول نادرست انتقاد کنه؛ پس دست به قلم می شه و داستان عاشقانه رو خلق می کنه و در کنار اون، خیلی ظریف به اون ارزش نادرست اشاره می کنه و برای حل اون، راه حل ارائه می ده. پس توصیه ام به نویسنده ی عزیز اینه که در ژانر تغییر ایجاد کنن.
متاسفانه توی قسمت عاشقانه ی داستان هم، داستان از نظر کلیشه لنگ می زد؛ توی داستان ما دختری رو دیدیم که توی خانواده ی متوسط بزرگ می شه، و مادر خانواده بخاطر ازدواج با کسی که مورد علاقه ی شخصیت دیکتاتور قصه که پدر بزرگ هستش، از طرف خانواده به طور شدید طرد می شه، درحالی که به نظرم اگه جای این شخصیت دیکتاتور با کسی که کمی دلسوزانه تر برخورد می کنه عوض می شد، نتیجه ی بهتری می داد. در ادامه این خانواده اونقدر به این قانون پایبند بودن که حتی از شرکت توی مراسم ختم هم امتناع کردن؛ اما بعد از گذشت چندین سال پدربزرگ خانواده، ناگهانی همه ی اون دلخوری ها رو فراموش می کنه و تصمیم می گیره دنبال نوه اش بگرده، چون می خواد درصد زیادی از سهام شرکت رو به نامش بزنه؛ اون هم نوه ای که الان با لیسانس معماری توی یه شرکت تقریبا معتبر کار می کنه، و برای جور کردن پول خونه، مسابقات رالی شرکت می کنه؛ در صورتی که مقبول تر بود اگه از اون شرکت در خواست وام می داد.
در مقابل پسر قصه که دختر، به خاطر اختلاف طبقاتی ترکش کرد و حالا که بعد از چند سال برگشته و طبعا پسر ازش به خاطر این که اون رو ترک کرده عصبانیه؛ اما این ری اکشن خنثی ای که اون پسر بعد از دیدن دختر نشون می ده و در مقابل برخورد حق به جانب دختر که یکم چاشنی تند داره، می تونه مشکل ساز باشه؛ چون اگه دختر خودش رو مقصر ترک معشوق میدونه، پس اگه دختر کمی تو دار تر و آروم تر نشون داده بشه، به نظرم می تونه بهتر باشه. در این مورد هم به نویسنده ی محترم توصیه می کنم که روی احساسات شخصیت های اصلی با ذکر مواردی که گفته شد، تغییر اساسی ایجاد کنن.

درباره ی شخصیت های فرعی هم باید بگم که اینجا هم متاسفانه درگیر کلیشه بود. به طور مثال بعد از دیدار دختر با خانواده ی اصلیش می بینیم، که طبق معمول شخصیتی هستش که قراربوده، با پسر قصه ازدواج کنه اما حالا هم اون و هم مادرش، دختر رو مانع رسیدن به خواستشون می دونند، و دائما هم از طرف اون ها متلک می شنوه. پس به طور جدی توصیه می کنم که درباره ی ری اکشن های شخصیت های فرعی هم به فکر یه تغییر اساسی باشن.
درباره ی بحث باور پذیری رمان هم باید بگم که این جا هم کار یکم مشکل دار هستش؛ مثلا در مسابقات رالی دختر همیشه در حال بردنه و حتی یک باخت هم تا حالا نداشته؛ یا این که موقع خرید هدیه برای دوستش نگران این بود که از پولی که برای خونه احتیاج داشته کم بشه، که یکم اغراق شده؛ چون قیمت یه خونه اونقدری زیاد نیست که بخوایم با خرید هدیه نگران کم شدن پولمون باشیم. به نویسنده توصیه می کنم که از این دست اتفاقات رو به طور جدی حذف کنن.
در بحث نوشتار هم اشکالاتی بود که باعث می شه، رشته ی کلاف داستان از دست خواننده خارج بشه؛ مثل قاطی شدن نثر ادبی و عامیانه؛ توصیه ی من اینه که نویسنده به این بخش هم حتما توجه داشته باشن.
در آخر باید بگم با این که خیلی از انتظاراتی که از نبض سرنوشت داشتیم محقق نشد، اما نشانه هایی هم از پیشرفت توی قلم نویسنده دیده می شد که باید بهشون تبریک گفت؛ اما با ذکر این که متاسفانه اتفاقات توی نبض سرنوشت کاملا پیش بینی شده بود واین از اشتیاق خواننده برای ادامه ی داستان برای طولانی مدت کم می کنه که ان شاالله با یه ویرایش حسابی، مشکل قابل حل شدنه. و این که رمان نبض سرنوشت به یک ویرایش حسابی احتیاج داره.


با تشکر از نقد پذیری شما

F_B_T از تیم نقد رمان انجمن
ممنونم از وقتی که گذاشتید.


نقد و بررسی رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: عسل شمس، M O B I N A، ɢнαzαʟ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا