خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

amir.m

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/20
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,060
امتیاز
178
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
داستانک سایمون و رویس
نویسنده: amir.m کاربر انجمن رمان 98

ژانر: طنز
خلاصه: مثل همیشه اختلافی بین سایمون و رویس، دو دوست قدیمی وجود اومده. اما این بار، از دفعه های قبل، خیلی بدتره!


داستانک سایمون و رویس | amir.m کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، ~narges.f~ و 5 نفر دیگر

amir.m

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/20
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,060
امتیاز
178
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
عصبانی بود و اینطرف و اونطرف می رفت. خیلی عصبانی! باور نمی کنید؟! نکنید، الآن باید باور کنید. من راوی ام دیگه؟ نیستم؟ باید باشم دیگه. لوسم؟ نه. اه، چرا از داستان دور شدم. داشتم می گفتم.
عصبانی بود و اینطرف و اونطرف می رفت. بخدا اگر تو اون لحظه کسی سمتش می رفت، داغونش می کرد. البته اگه توهین های زیبا رو فاکتور بگیریم. اما رویس بدبخت اون اطراف بود. بیچاره. سایمون هم مثل کسی بود که دنبال کسی می گشت تا دق و دلیش رو روش خالی کنه. عجب چیزی.
رویس عاجزانه التماس می کرد: «تو ارواح خاک مادرت منو نکش!»
سایمون خشمگینانه گفت: «اسم مادر من رو نیار. عوضی آدم فروش!» بـــــله. رابـ*ـطه ی این دو دوست شکر آب شده بود. هعی...
- چی میگی؟ حالت خوبه؟ این دستای منو وا کن. دو ساعته منو رو صندلی نگه داشتی اینطرف و اونطرف میری.
سایمون خشمگینانه به سوی رویس رفت و قطعا می خواست به او چک بزند... نزد! به او چک نزد! عجب! در عوض دستش را بر روی گونه اش گذاشت. حدسش درست بود.


داستانک سایمون و رویس | amir.m کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، Ryhwn و 4 نفر دیگر

amir.m

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/20
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,060
امتیاز
178
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
توجه! :big_grin: توجه!
این داستان شاید خنده دار باشد!


داستانک سایمون و رویس | amir.m کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، M O B I N A و 3 نفر دیگر

amir.m

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/20
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,060
امتیاز
178
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
او داشت لپ رویس را می کشید و می خندید! به جرعت می توانم بگویم رنگ صورت رویس از عصبانیت به رنگ لبو شده بود!

هرچه رویس بیشتر قرمز می شد، قهقهه های سایمون بیشتر می شد. و وقتش بود که منفجر شود!
- احمق!
و رنگ صورتش به حالت عادی برگشت. سایمون اندکی ترسیده بود با اینکه به چنین رفتارهایی عادت داشت و اولین باری نبود که رویس چنین می کرد.
سایمون هنوز لبخد بر لـ*ـبش بود که گفت: «میگم پسر، خوب بود؟»
- دیوونگیت رو میگی؟ آره؟
- نه بابا. چیزه...
- چی چیزه؟
- چیز چیزه.
- چیز چیزه؟!
- بابا همین. همین که... آها. به این یک چیز دیگه میگن.
رویس عبوسانه گفت: «منظورت شوخی خرکیه؟»
- نه، شوخی گاوی!
- شوخی گاوی؟! مگه داریم؟
سایمون گفت: «آره، داریم خوبش هم داریم. اینو هیچکی نمی دونه، هیچکی! البته این شوخی که در لحظات آینده می کنم، دهنت رو سرویس می کنه.»


داستانک سایمون و رویس | amir.m کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • پوکر
  • خنده
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، ASaLi_Nh8ay و 3 نفر دیگر

amir.m

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/20
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,060
امتیاز
178
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی سکوت کردند و سایمون کله سیاه (کله سیاه لقبشه!) پرسید: «دستشویی داری؟ آره، داری. خودت رو به اون راه نزن! داری می ترکی! داری می میری!»
-. نه، ندارم. کنف شو!
سایمون ضد حال خورد از نوع ناجورش! همه ی رشته هایش پنبه شده بود! بیچاره سایمون، چه فکرهایی داشت...

-. نداری واقعا؟! به خشکی شانس.
-. باز چه فکری تو سرت بود، خبیثِ ملعون سرشت(!) ؟
خبیث ملعون سرشت؟! عجب... سابقه نداشته رویس همچین چیزهایی بلغور کنه.
سایمون متعجبانه پرسید: « خبیث ملعون سرشت؟! عجب... سابقه نداشته رویس همچین چیزهایی بلغور کنه.»
عه عه عه، داره اسکی میره از روی من. الحق که کله سیاه لقب برازنده ات هستش.
-. هعی رفیق، تو خیلی چیزها از من نمی دونی! نگفتی، چه فکری تو سرت بود؟
-. لازمه بگم؟
-. اوهم!
سایمون به طرف در خروجی آن اتاق رفت و گفت: «شاید گفتم، شاید یک روزی، شاید هیچ وقت...»
یک دقیقه بپرم وسط حرفش. دوستان، از اونجایی که جناب سایمون در اسکی روی یدی بیضا داره، (ای کاش بیضا رو درست نوشته باشم! ولی فکر کنم درست ننوشته ام.) این جمله رو هم اسکی رفته. به خوبی خودتون ببخشید. بریم برای ادامه...


داستانک سایمون و رویس | amir.m کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عجیب
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، Ryhwn و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا