خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان: گل سوری
نویسنده: زمزمه کاربر انجمن رمان ۹۸
ناظر: Mahla_Bagheri
ژانر: جنایی_پلیسی، عاشقانه، اجتماعی
سطح: اختصاصی
خلاصه:
آن‌گاه که به سمتم آمدی، نمی‌دانستم هدفت چیست!
قصدت محّبت است؛ یا سواستفاده از من؟!
منی که در دنیای خود غرق بودم؛ منی‌ که تنها بودم، غرق چشمان معصوم و‌ نگاه مهربانت شدم!
مرا شیدای خودت کردی!
اما من؛ هربار که به تو نزدیک می‌شوم، به طوری ازت دور می‌شوم!
دست سرنوشت است یا دست دیگری؟ تو بگو!


✺اختصاصی رمان گل سوری | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، MAYA، نازپری احمدی و 35 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع

مقدمه:
در عروج ذره تا خورشیدها
جام جاری در جم جمشیدها
ای رخ دم کرده در هرم حیا
ای بلوغ خفته در شرم صدا
واژه در هرم نگاهت سوخته
شاپرک شمع تو را افروخته
هرسپر غم از غم اندازد سپر
هر صنوبر می‌کشد تنگت به بر
شد خزانت گلشن دیر آشنا
ای گل سوری! ای گل سوری! بیا


✺اختصاصی رمان گل سوری | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، MAYA، نازپری احمدی و 36 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت اول
باد آروم صورتم‌ رو نوازش می‌کرد و قسمت کمی از موهام تو هوا شناور بود.
چشم‌هام رو بسته بودم، از این حس لـ*ـذت می‌بردم!
با نوازش دستی رو صورتم چشم‌هام رو باز کردم.
با دیدن آروین، لبخندی زدم:
-خاله جون بالاخره بیدار شدی؟
آروین سرش‌ رو تکون داد و با ذوق گفت:
-آره خاله، خواب دیدم آبجی‌دار شدم!
لـ*ـبم رو گزیدم. با حالت بچگانه گفتم:
-وای! آبجی داری دوست داری؟
آروین با لحن شیرین بچگانه گفت:
-آره ولی مامانم می‌گه آبجی بیاد حسودی می‌کنی؛ نمی‌کنم بخدا!
با چنان مظلومیتی گفت که دلم کباب شد.
یه آخِی گفتم و لپاش رو کشیدم:
-آخه جیگر خاله! مامانت راست می‌گه دیگه؛ تازه داداشم داری!
لـ*ـباش رو برچید و سرش رو پایین انداخت.
پیشونیم رو چسبوندم بهش و مثل خودش لـ*ـبام رو برچیدم:
-خوشگل خاله ناراحته؟
آروین لبخند بامزه‌ای زد:
-آره... بخدا من حسود نیستم! آبجی بیاد نازش میکنم. تازه آیدین خیلی سر به سرم می‌زاره.
لبخندش محو شد و اخم نازی کرد و دست به سـ*ـینه زد.
دست کردم تو موهای خرماییش و سرم رو به طرفین تکون دادم.
آروین، چشمای سبز درشتش رو دوخت بهم و گفت:
-اوف بگذریم کی به حرف من اهمیت میده؟ مامانم گفت بریم ناهار!
لبانم را به داخل دهنم فرستادم:
-باشه خاله جون بریم!
دستش رو گرفتم و از زمین چمن‌زار، که البته همش چمن مصنوعی بود! سمت ویلا رفتیم.
آروین با ذوق به عمر و آیدین اشاره کرد:
-آخ جون خاله، تفنگ!
و دوید سمت عمر و آیدین.
با دو رفتم سمتش و بـ*ـغلش کردم که همون لحظه صدای شلیک اومد و آروین یک‌دفعه جیغ بلندی کشید که شاهین و عمر و آیدین و تمام گاردها متوجه شدن؛ با دو اومدن طرف ما.
خم شده بودم و سر آروین تو بـ*ـغلم بود. محکم بـ*ـغلم کرده بود و میلرزید.
شاهین خم شد:
-پسرم... پسرم خوبی؟
و بازوی آروین رو کشید طرف خودش.
آروین دستاش روی صورتش بود و انگشت کوچیکش رو‌ی چشماش بود.
آیدین با ترس گفت:
-آروین صدام رو می‌شنوی؟ بابا نکنه گوشش آسیب دیده باشه!
با ترس کشیدمش طرف خودم:
-خوشگلم صدام رو میشنوی؟ ها!
سرشو به نشونه آره تکون داد.
همه نفس آسوده کشیدن و من محکم کشیدمش تو بـ*ـغل خودم!


✺اختصاصی رمان گل سوری | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، زینب باقری، MAYA و 37 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوم
سرش رو نوازش کردم:
-خوشگلم چیزی نبود! نترس باشه؟ با داداش برو خونه منم میام.
‏سرش رو تکون داد ودستش رو دادم به آیدین و آیدین بردش خونه.
رو کردم سمت شاهین و توپیدم بهش:
-داداش! اون بچه فکر کرد اون تفنگ مثل بقیه تفنگ‌هایی که داره اسباب بازیه و صدای کمی داره! نمی‌دونست صداش رو که برای اولین بار... اونم از نزدیک بشنوه احتمال کر شدنش خیلی زیاده! اون بچه ترسیده داره می‌لرزه حالش خوب نیست! تا کی این تفنگ‌ و تفنگ بازی رو بس می‌کنی؟ آیدینم که فقط14 سالشه به چندین روش و با تفنگ‌های مختلف شلیک میکنه، اون فکر ‌میکنه اگه تفنگ بگیره دستش خیلی سرتر از بچه‌های هم‌کلاسش میشه.‌..‌ نزار آروین بشه یکی مثل شماها نزار تفنگ واقعی دستش بگیره، حداقل تا 18 سالگیش صبر کن!
بی‌توجه به شاهین و عمر به سمت ویلا رفتم.
نگام رو تو دورتادورخونه چرخوندم... همه اینا مال خلافه؟
این خونه تریبلکس... این سنگ فرش مرمر؛ این آینه کاری دیوار؛ این ست مبلمان طلایی سفید؛ حتی این پرده‌های سفید رنگ!
پوزخندی زدم و رفتم سالن غذاخوری.
آروین آروم آروم غذا میخورد.
لبخندی بهش زدم و نشستم پشت میز.
در سالن باز شد و شاهین وارد شد.
لبخندی زد:
-خوبی پسرم؟
آروین سرتکون داد.
لبخندی بهش زدم و سرم رو پایین انداختم.
آیدین:
-نازک نارنجی!
آروین:
-خودتی... اصلا تو بدرد نمی‌خوری بزار آبجی بیاد، بعد من با اون بازی میکنم دلت بسوزه!
شاهین:
-اِهِ... آبجیِ چی؟
آروین یه هیچی گفت و سرش رو زیر انداخت.
لـ*ـبام رو به داخل دهنم فرستادم و قاشق رو تو دهنم گذاشتم.
از سر میز پاشدیم و رفتم تو اتاقم.
کتابام رو برداشتم.
خوب... مثل اینکه فردا امتحان دارم من!
جزوه که ندارم، پس باید کتاب بخونم.
کتابم رو برداشتم.
خوب... از درس چند؟
برگه دوم ‌کتابم رو باز کردم.
درس 4تا9... اوف!
تا خواستم اولین سوال رو بخونم صدای داد آروین اومد و بعد خودش با هواپیماش اومد.


✺اختصاصی رمان گل سوری | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: MaRjAn، زینب باقری، MAYA و 31 نفر دیگر

Whisper

قناری رمان ۹۸
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
520
امتیاز واکنش
11,147
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 8 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سوم
دستام رو گذاشتم رو‌ گوش‌هام و اوفی گفتم.
رو کردم سمت آروین:
-خاله‌ جون دارم درس می‌خونم برو بیرون!
آروین که کلا تو هواپیماش غرق بود اصلا حرف من رو نشنید.
کتاب رو کوبوندم رو صورتم و داد زدم.
آوردمش پایین؛ ولی آروین هنوزم داشت داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان گل سوری | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، MAYA، نازپری احمدی و 30 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا