خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SHahryar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/12/20
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,374
امتیاز
213
سن
37
زمان حضور
7 روز 19 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله الرحمن الرحیم
نظارت Ryhwn
نام داستان کوتاه: داستان کوتاه توبه فریب
نویسنده: پوررضا آبی‌بیگلو کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: تراژدی، عاشقانه
زاویه دید: سوم شخص
بافت: ادبی
خلاصه:
مردی که در چند عمر نخستینش شرارت‌های بسیار می‌کرد، اکنون چاقو غلاف کرده و دیگر پِی جنگ و ستیز نمی‌رود. توبه کرده بود از آنچه که خدا حرامش دانسته پرهیز کند.
از آنانی که برایش نیست دوستی کند و نظری به کسی نداشته باشد! صفا و صمیمیتش را نوش رفقای بامرامش می‌کرد و گویی از این تغییر بسیار خوشحال بود.
تغییری که در شخصیت و صفاتش ایجاد شده بود، بر زندگی همیشه پر هیجانش هم اثری بزرگ گذاشت، زندگی سعادتمندش از همان زمان شروع شد، از وقتی که کسی وارد ذهنش و از آن خارج نشد.



لینک داستان:
« داستان توبه فریب »


نقد و بررسی داستان کوتاه توبه فریب | پوررضا آبی‌بیگلو کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، FaTeMeH QaSeMi، Ghazaleh.A و 3 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,694
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 15 ساعت 55 دقیقه
به نام خدایی که بی‌همتاست
نقد و بررسی داستان کوتاه توبه فریب
بافت ادبی، بافتی سخت و نفوذ ناپذیر است و فقط در صورتی لـ*ـذت بخش میشود، که نویسنده با آن ارتباطی کامل بگیرد؛ همچین بافت ادبی در کنار زاویه سوم شخص سخت و دشوار است.
توبه فریب داستانی ایست که خواننده را مشتاق به ادامه دادن میکند، فضاسازی خوب، شخصیت سازی فوق العاده و توصیفات به جا و درست همه همه از جمله مزایای توبه فریب بودند.
اما چهره مادر مهراب و آن علافانی که مزاحم روشنک شدند را توصیف نکردید، و این کاش این را لحاظ می‌کردید تا توصیفات بی نقص شود.

داستانی که با صحبت‌های راوی شروع شد و از مهراب گفت. اینکه مهراب پسری سی هشت ساله بوده است که قمه کشی میکرده! در واقع فردی زورگیر، کسی که هیچ کس جرئت امر و نهی به اورا ندارد، اما حال عوض شده است، به جای چاقو تسبیح دست میگیرد و به جای شر درست کردن، دعوا را خاتمه میدهد! خشمش را کنترل میکند و کار و کاسبی را انداخته است. اما حال با روشنک نامی برخورده است که مادرش آن‌را برایش در نظر گرفته است اما از آنجایی که پدرش آن‌هارا برنده شده است، پس روشنک به اسم برادرش است! برادری که نویسنده خیلی زیبا نشان داده بود که بر سر اختلافاتی که الان نامعلوم است از مادرش جدا شده است و همچنین پدر مهراب!
روشنک و روشنایی که به زیبایی به تصویر کشیده شده بودند و مهرابی که با دیدن آن دو اختیار از کف داد!
نحوه‌ی صحبت کردن مهراب در دیالوگ‌ها گویای لات بودن آن در قبل از توبه کردنش بود! به نحوی که مانند چاله میدان ها سخن میگفت و این واقعا نکته ریزی ایست که نویسنده به خوبی رعایت کرده بود. اما با همه این مزایا به چند نکته ریز توجه نکرده بودید و این نمره رمان شما از عالی به خیلی خوب کاهش داده بود.
موقعی که مهراب با روشنا برخورد کرد، دیالوگی گفت که به نظرم برای فردی با این ابهت یک چیز غیر منطقی‌ایست! اینکه با ذوق خودرا معرفی کند کمی برای کسی که تا چند وقت پیش همه از او حساب می‌بردند عجیب است.
و در جایی دیگر:
- خدایا کرمت رو شکر! شب که نمی‌ذاری بخوابم. صبحشم از کله سحر به جای خروس، زن و بچه میاری بالا سرم؟ نمی‌دونم این‌ها خودشون کار و زندگی ندارن؟ ننه‌ی من یه تعارف الکی بکنه همه‌تون لشکر می‌کشین خرابه‌ی ما؟ بابا تعارف اومد نیومد داره! یه‌بار لطف کنین رد کنین تا من به این ضرب‌المثل اطمینان پیدا کنم. الکی که نگفتن...!
این مرد چاقو کش که حالا تصمیم به خوب بودن گرفته است، در دیالوگ بالا با خدا سخن میگوید، پس طبیعتا کلمه همه‌تون با تبدیل به همه‌شون بشه و همچنین بقیه جمله باید تصحیح بشه! در واقع فعل جمله باید خطاب به خدا باشد نه به آن زن‌هایی که در خانه‌اش بودند، ولی شما خطاب به آن زن‌هایی که در خانه‌اش هستند جمله را نوشته‌اید.
معما و گره‌هایی در داستان مشهود بود که در آینده باز خواهد شد و من یقین دارم با قلم خوب و زیبای نویسنده این گره‌ها به زیبایی باز خواهند شد و روند رمان همچنان خوب پیش خواهد رفت. از جمله دختر قبلی که مادر مهراب برایش در نظر گرفته بوده است اما پدرش آنها را پرانده به چه دلیلی بوده است؟ اصلا دلیل اختلاف مهراب و سهراب چیست؟ چرا مهراب پیش مادرش زندگی میکند و از این جمله سوالات!
نویسنده به داستانی روح داده بودند، همانطور که فرانسوز ساگان میگوید:
واقعیت این است، قبل از این که شروع کنم به نوشتن، در ذهن خودم، شخصیت‌ها، مکان‌هایشان، راتصور می‌کردم.

متشکرم از انتقاد پذیری شما.
فاطمه بیابانی
کادر نقد انجمن رمان۹۸




نقد و بررسی داستان کوتاه توبه فریب | پوررضا آبی‌بیگلو کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب باقری، SHahryar، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا