خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلوت

شاعر لعیا محمدی

تو بیایی نفسی..آه به خود می آیم
من بیخود..من خودخواه به خود می آیم
نه مگر قول ندادی به من بی خورشید
که شبی در بـ*ـغل ماه به خود می آیم؟!
اجر من کاسه صبریست که سرمی ریزد
عشق هم گفته در این راه به خود می آیم
دیگر از خلوت این چاه ندارم وحشت!
یوسفم قعر همین چاه به خود می آیم
من که در خواب تو ناگاه به راه افتادم
گاه در خوابم و ناگاه به خود می آیم!
توفقط لحظه ای از راه بیا و برگرد
در همان لحظه کوتاه به خود می آیم.. ...

***
رباعی

شاعر لعیا محمدی

گرم اوضاع وخیمی دیگرم
کاسه داغ حلیمی دیگرم
غصه و غم ها مرا لاغر نکرد!
من به دنبال رژیمی دیگرم!! ...

***
شاعر

شاعر لعیا محمدی

بگذار دوباره با خودم خوش باشم
مانند گذشته ها به غم خوش باشم
از هر مرضی به غیر توبنویسم
بگذار به اینکه شاعرم خوش باشم! ...

منبع:شعر نو


اشعار لعیا محمدی

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
درد غزل

شاعر لعیا محمدی

‍من درد غزل تب دوبیتی دارم!
گرم است میان شاعران بازارم!
تا لـ*ـب به ترانه وا کنم ناخوانده
در می رود از ترانه ها آمارم! ...

***

قیافه

شاعر لعیا محمدی

بی شک به زمین به اشتباه افتاده!

دنبال نگاه من به راه افتاده!

این خلق چنان قیافه ای می گیرد!

انگار که از دهان ماه افتاده!!

***

کنترل

شاعر لعیا محمدی

دنبال من و فقط مرا می پائید

انگار که خط به خط مرا می پائید

مردی که هوای کنترلها را داشت

از برج مراقبت مرا می پائید!
...
***

درد غزل

شاعر لعیا محمدی

من درد غزل تب دوبيتي دارم

گرم است ميان شاعران بازارم

تا لـ*ـب به ترانه وا كنم ناخوانده

در مي رود از ترانه ها آمارم!


اشعار لعیا محمدی

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسی که از همه دل می برد دلبر نمی خواهد
که یک شانه به سر شانه به روی سر نمی خواهد

تو و مو و بر و رو و اشارت های ابرو و ...
عزیزم فتح یک دل این همه لشگر نمی خواهد!

برای پادشاهی سرزمین قلب تو کافیست
تو ملک شاه باشی، او دگر کشور نمی خواهد

مرا بشکن ولی آواره ی بتخانه ها نگذار
که این بت بعد تو بتخانه ای دیگر نمی خواهد

خودم با "دوستت دارم" دلت را فتح خواهم کرد
تویی آن هند که فتح تو اسکندر نمی خواهد!

مرا بیرون نیاور هرگز از دریای چشمانت
که هرگز کشتی چشمان تو بندر نمی خواهد

ندارم شکوه ای، آن را هزاران بار هم بشکن...
که بی شک قلب من دردی از این بهتر نمی خواهد


اشعار لعیا محمدی

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
بین خودبینان دنیا آینه خودبین تر است
هر که دور خود بچرخد دامنش پرچین تر است

قهر در آن ریختی! پس زهر هم در آن بریز!
عشق هر چه تلخ باشد، طعم آن شیرین تر است

این که از تو بد بگوید، صحه بر عیب تو نیست
هر که با خوبان نشیند، عینکش بدبین تر است!

از دل ویرانه ی من بیشتر دل می برد
با دل دیوانه ی من هر که سرسنگین تر است

شکوه از جای رفیعم در ترازوی تو نیست
عشق هر کس بیش باشد، کفه اش پایین تر است

نزد آن بیدل که رفتی، جای دین از دل بگو
هر که از دینش بگوید، نزد او بی دین تر است

دوستش دارم اگر بیش از همه، بیهوده نیست...
هر که خونم را بریزد، خون او رنگین تر است!


اشعار لعیا محمدی

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر چه سمتم پیش می آیی دوچندان می شود
با تو این احساس تنهایی، دوچندان می شود

این همه کم لطفیت نسبت به من بیهوده نیست!
آخر از مهمان پذیرایی دوجندان می شود!

تا توانی عشق! زهرت را به فنجانم بریز!
با تو طعم خوب این چایی دوچندان می شود

دیدن یوسف مرا قطعا جوان تر می کند!
آه در آئینه زیبایی دوچندان می شود

گوشه ی ابروی خود را هر چه بالاتر بری
شوکت این طاق کسرایی دوجندان می شود

می کشم بیهوده شیون، بیشتر نازم کشی!
شوق گریه حین لالایی دوچندان می شود

اینکه عشقم گر گرفته از شرار قهر توست...
آب بر آتش بیفزایی دوچندان می شود.
***
هر چه سمتم پیش می آیی دوچندان می شود
با تو این احساس تنهایی، دوچندان می شود

این همه کم لطفیت نسبت به من بیهوده نیست!
آخر از مهمان پذیرایی دوجندان می شود!

تا توانی عشق! زهرت را به فنجانم بریز!
با تو طعم خوب این چایی دوچندان می شود

دیدن یوسف مرا قطعا جوان تر می کند!
آه در آئینه زیبایی دوچندان می شود

گوشه ی ابروی خود را هر چه بالاتر بری
شوکت این طاق کسرایی دوجندان می شود

می کشم بیهوده شیون، بیشتر نازم کشی!
شوق گریه حین لالایی دوچندان می شود

اینکه عشقم گر گرفته از شرار قهر توست...
آب بر آتش بیفزایی دوچندان می شود.


اشعار لعیا محمدی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا