- عضویت
- 27/8/19
- ارسال ها
- 6,734
- امتیاز واکنش
- 43,262
- امتیاز
- 483
- سن
- 23
- محل سکونت
- دنیای خیال
- زمان حضور
- 51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاید یک روز. یک نفر.
یک جوری آدم را بخواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود !
*****
شعر در بهترین حالت خود می تواند آسیب زیادی به تو برساند.
****
به او گفتم که به جهنم معتقدم و گفتم که معدودی از مردم.
مثل خودم. قبل از مرگ بایدر جهنم زندگی کنند تا آنچه را بعد از مرگ اتفاق می افتاد جبران کنند.
چون بعد از مرگ که دیگر به زنده گی معتقد نبودند ؛
و هر کس به هر چه معتقد بود بعد از مرگ به سرش می آمد.
****
حمامی داغ
مسلما باید چیزهایی وجود داشته باشد که حمامی داغ معالجه نمی کند.
ولی من تعداد زیادی از آن ها را نمی شناسم.
****
اگر روزی یک صفحه هم می نوشتم آدم خوشبختی بودم. بعد فهمیدم اشکال چیست.
من به تجربه نیاز داشتم. چطور می توانستم درباره زندگی بنویسم.
در حالی که نه یک رابـ*ـطه عاشقانه داشتم و نه مرگ کسی را دیده بودم.
****
مرا ببوس تا متوجه شوی که چقدر مهم هستم
*****
متوجه شدم که مردان متنفر از زن چگونه می توانستند زنها را تحت اختیار خود درآورند.
اینان مثل خدایان آسیب ناپذیر و قدرتمند بودند.
از عرش خود فرومی آمدند و بعد ناپدید می شدند.
هیچ وقت نمی توانستی آنها را به چنگ بیاوری.
یک جوری آدم را بخواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود !
*****
شعر در بهترین حالت خود می تواند آسیب زیادی به تو برساند.
****
به او گفتم که به جهنم معتقدم و گفتم که معدودی از مردم.
مثل خودم. قبل از مرگ بایدر جهنم زندگی کنند تا آنچه را بعد از مرگ اتفاق می افتاد جبران کنند.
چون بعد از مرگ که دیگر به زنده گی معتقد نبودند ؛
و هر کس به هر چه معتقد بود بعد از مرگ به سرش می آمد.
****
حمامی داغ
مسلما باید چیزهایی وجود داشته باشد که حمامی داغ معالجه نمی کند.
ولی من تعداد زیادی از آن ها را نمی شناسم.
****
اگر روزی یک صفحه هم می نوشتم آدم خوشبختی بودم. بعد فهمیدم اشکال چیست.
من به تجربه نیاز داشتم. چطور می توانستم درباره زندگی بنویسم.
در حالی که نه یک رابـ*ـطه عاشقانه داشتم و نه مرگ کسی را دیده بودم.
****
مرا ببوس تا متوجه شوی که چقدر مهم هستم
*****
متوجه شدم که مردان متنفر از زن چگونه می توانستند زنها را تحت اختیار خود درآورند.
اینان مثل خدایان آسیب ناپذیر و قدرتمند بودند.
از عرش خود فرومی آمدند و بعد ناپدید می شدند.
هیچ وقت نمی توانستی آنها را به چنگ بیاوری.
جملات سیلویا پلات
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com