- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای وارد نشدن به زندگی و حریم خصوصی دیگران مدام این جمله را با خود تکرار کنید: من نفر دوم رابـ*ـطه و زندگی کسی نیستم!
نفر دوم رابـ*ـطه به قیمت زیر پا گذاشتن شرافت نباشیم
نفر دوم رابـ*ـطه ی کسی بودن کار درستی نیست. شاید بگویید برای ما که پیش نمی آید اما اینگونه نیست و هر چیزی ممکن است. بیایید از خودمان شروع کنیم، در این مواقع گفتن یک نه کار را تمام کنیم. بیایید با گفتن نه زندگی کسی را خراب نکنیم و وارد حریم خصوصی زندگی آنها نشویم.
صحبت منفی بافی و سیاه نمایی نیست. قصدمان تکرار قصه تکراری خیـ*ـانت های زن و شوهری که به دلیل تکرار زیاد، ترس از ریختن قبح آن در جامعه رواج پیدا کرده است هم نیست. نیت این یادداشت در یک جمله خلاصه می شود:«نفر دوم زندگی کسی شدن، کار بدی است چون...»
یک پیشنهاد طوفانی
«از شرکت که بیرون اومدم تازه متوجه شدم که داره سیل از آسمون می باره. به داخل برگشتم و از آقای محمودی، نگهبان شرکت خواستم برام یک آژانس بگیره اما ماشین نبود. کلاه پالتویم را روی سرم کشیدم و با قدم هایی سریع خودم را به زیر درخت بزرگ کنار خیابان رساندم. اولین ماشینی که علامت دادم جلوی پایم ایستاد. بدون معطلی و بر حسب عادت در جلو را باز کردم و نشستم. راننده پرسید «ماشین نیاوردین خانم حشمتی؟» تازه متوجه شدم که سوار ماشین همکارم آقای مرادی شده ام. گفتم:«ببخشید، شیشه خیس بود متوجه نشدم ...». راه افتاد. ادامه دادم:«مزاحم شما نمی شم. تا مترو راهی نیست. پیاده می رم».
نفر دوم زندگی کسی نباشید
متأسفانه در دنیا تعداد کسانی که مثل شما مخاطب چنین پیشنهاداتی قرار می گیرند کم نیست. پس لزومی ندارد با فکرهایی مثل «چرا من؟» و غیره خودتان را یک قربانی تصور کنید
مرادی گفت:«مزاحم نیستید. راستی امروز خیلی لـ*ـذت بردم وقتی جلوی مرادی وایسادین. از آدم های قاطع خوشم میاد». به ایستگاه مترو رسیدیم. ازش خواستم نگه داره. ایستاد. خواستم در را باز کنم که دیدم باز نمی شه. بهش نگاه کردم. منتظر نگاه من بود. لبخندی زد و گفت:«شما شخصیت جذابی دارید. می تونم بیشتر باهاتون در ارتباط باشم؟». نگاهم روی صورتش مات مانده بود. باورم نمی شد این حرف ها را دارد به من می زند. نمی دانم چی شد که از دهانم پرید گفتم:«شما متأهلید». با لبخند شانه ای بالا انداخت که یعنی خب باشم! ازش خواستم در را باز کند. قبل از باز کردن در از من خواست که به پیشنهادش فکر کنم. در باز شد و من مثل جن زده ها به سرعت به سمت داخل ایستگاه می دویدم».
#نمناک
نفر دوم رابـ*ـطه به قیمت زیر پا گذاشتن شرافت نباشیم
نفر دوم رابـ*ـطه ی کسی بودن کار درستی نیست. شاید بگویید برای ما که پیش نمی آید اما اینگونه نیست و هر چیزی ممکن است. بیایید از خودمان شروع کنیم، در این مواقع گفتن یک نه کار را تمام کنیم. بیایید با گفتن نه زندگی کسی را خراب نکنیم و وارد حریم خصوصی زندگی آنها نشویم.
صحبت منفی بافی و سیاه نمایی نیست. قصدمان تکرار قصه تکراری خیـ*ـانت های زن و شوهری که به دلیل تکرار زیاد، ترس از ریختن قبح آن در جامعه رواج پیدا کرده است هم نیست. نیت این یادداشت در یک جمله خلاصه می شود:«نفر دوم زندگی کسی شدن، کار بدی است چون...»
یک پیشنهاد طوفانی
«از شرکت که بیرون اومدم تازه متوجه شدم که داره سیل از آسمون می باره. به داخل برگشتم و از آقای محمودی، نگهبان شرکت خواستم برام یک آژانس بگیره اما ماشین نبود. کلاه پالتویم را روی سرم کشیدم و با قدم هایی سریع خودم را به زیر درخت بزرگ کنار خیابان رساندم. اولین ماشینی که علامت دادم جلوی پایم ایستاد. بدون معطلی و بر حسب عادت در جلو را باز کردم و نشستم. راننده پرسید «ماشین نیاوردین خانم حشمتی؟» تازه متوجه شدم که سوار ماشین همکارم آقای مرادی شده ام. گفتم:«ببخشید، شیشه خیس بود متوجه نشدم ...». راه افتاد. ادامه دادم:«مزاحم شما نمی شم. تا مترو راهی نیست. پیاده می رم».
نفر دوم زندگی کسی نباشید
متأسفانه در دنیا تعداد کسانی که مثل شما مخاطب چنین پیشنهاداتی قرار می گیرند کم نیست. پس لزومی ندارد با فکرهایی مثل «چرا من؟» و غیره خودتان را یک قربانی تصور کنید
مرادی گفت:«مزاحم نیستید. راستی امروز خیلی لـ*ـذت بردم وقتی جلوی مرادی وایسادین. از آدم های قاطع خوشم میاد». به ایستگاه مترو رسیدیم. ازش خواستم نگه داره. ایستاد. خواستم در را باز کنم که دیدم باز نمی شه. بهش نگاه کردم. منتظر نگاه من بود. لبخندی زد و گفت:«شما شخصیت جذابی دارید. می تونم بیشتر باهاتون در ارتباط باشم؟». نگاهم روی صورتش مات مانده بود. باورم نمی شد این حرف ها را دارد به من می زند. نمی دانم چی شد که از دهانم پرید گفتم:«شما متأهلید». با لبخند شانه ای بالا انداخت که یعنی خب باشم! ازش خواستم در را باز کند. قبل از باز کردن در از من خواست که به پیشنهادش فکر کنم. در باز شد و من مثل جن زده ها به سرعت به سمت داخل ایستگاه می دویدم».
#نمناک
به چه دلیل نفر دوم رابـ*ـطه کسی نباشیم؟
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com