رمان اصیل و خونخوار (جلد اول) | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸

~Kimia Varesi~ · 12/9/21

افسانه
با سروصداهایی که از دوروبرم می‌اومد، چشم‌هام رو باز کردم. گلوم می‌سوخت و دهنم خشکِ خشک بود و بدنم کمی درد می‌کرد؛ اما حالم خوب بود....

~Kimia Varesi~ · 13/9/21

ملکه‌ایزابلا، رویا رو که توی دستاش بود نگاه کرد. سرش رو نوازش کرد و لبخندی زد و رو به من گفت:
- درست این لحظه رو به یاد دارم. تو هم کوچولو و ظریف بودی و توی دست من و مادرت با شادی و عشق بهت خیره شده...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

لبخند عریضی روی صورتش نشست. با اون پیراهن مشکی و ردای بلندش سمتم قدمی برداشت و گفت:
- از دیدنم متحیر شدی درسته؟...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

گفت:
- ما زندونی‌ایم.
متعجب گفتم:
- زندونی؟!
- آریانا برگشته. می‌خواد ازم انتقام بگیره و...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

آنی
به پوسایدون سپردم حواسش به گرگینه‌ی مراقبت‌کننده‌ی بچه‌ی افسانه باشه و خودم سمت اتاق آریانا حرکت کردم. بچه‌ی افسانه، بچه‌ی آیوان...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

با این صدای بلند، توجه اون دوتا سمت من جلب شد.
متعجب نگاهم کردن که من آروم رویا رو روی زمین گذاشتم. روی زانوهام بلند شدم و بعد ایستادم. با خشم نگاهشون کردم که پوسایدون به رویا اشاره کرد و داد زد:...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

افسانه
می‌تونستم دندون‌های بلند نیشم رو بیرون از لثه‌هام حس کنم؛ دندون‌هایی که آماده بودن تو گوشت گردن الف روبه‌روم فرو برن.
تو صورتش...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

پارت۹۶_آخر

اخمی کردم و شیشه رو داخل جیب کتم گذاشتم و بعد گارد گرفتم.
جادوگر سمتم...

~Kimia Varesi~ · 14/9/21

نمره به ناظر=
پی گیری: خوب
تایید رمان: خوب
فرستادن تاپیک های مفید و مرتبطت: متوسط
ویرایش: خوب
ایده و کمک: خوب
اخلاق: خوب
زمان جواب دهی: متوسط
میزان رضایت شما: خوب