خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای دوست مرانم ز در خویش خدا را
کز پیش نرانند شهان خیل گدا را

باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت
حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را

از دست مده باده که این صیقل ارواح
بزداید از آیینه دل زنگ ریا را

زاهد تو و رب ارنی؟ این چه خیال است
با دیده خودبین نتوان دید خدا را

هرگز نبری راه به سر منزل الا
تا مرحله پیما نشوی وادی لا را
چون دور به عاشق برسد سـ*ـاقی دوران
در دور تسلسل فکند جام بلا را

آتش به جهانی زند ار سوخته جانی
بر دامن معبود زند دست دعا را

طوفان بلا آمد و بگرفت در و دشت
چون نوح برافراشت به حق دست رجا را

در حضرت جانان سخن از خویش مگوئید
قدری نبود در بر خورشید سها را

از درد منالید که مردان ره عشق
با درد بسازند و نخواهند دوا را

وحدت که بود زنده خَضَروار مگر خورد
از چشمه حیوان فنا آب بقا را


منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
بگوی زاهد خودبین بادپیما را
که درد باده رهانید از خودی ما را

کسی که پا و سری یافت در دیار فنا
گزید خدمت رندان بی سر و پا را

اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان
ولی به نقطه شناسند عارفان با را

مکن ملامتم از عاشقی که نتوان بست
ز دیدن رخ خورشید چشم حربا را

ز کوی دوست مگر می‌رسد نسیم صبا
که پر ز نافه چین کرده کوه و صحرا را

کمینه چاکری از بندگان پیر مغان
به یک اشاره کند زنده صد مسیحا را

روا مدار که هر دم به یاد روی گلی
چو غنچه چاک زنم جامه شکیبا را

به صد فسانه و افسون نمی‌کند بیرون
رقیب از سر مجنون هوای لیلا را

پیاله گیر که رندان به نیم جو نخرند
هزار ساله طاعات زهد و تقوا را

برو ز دست مده گر وصال می‌طلبی
فغان و ناله و فریاد و آه شب‌ها را

کسی به کنه کلام تو پی برد وحدت
که یافت در صدف لفظ در معنا را

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
دل بی تو تمنا نکند کوی منا را
زیرا که صفایی نبود بی تو صفا را

چون حسن و جمال تو بود موهبت از حق
دیدار تو توجیه کند روز لقا را

روشن شود از پرتو انوار حقیقت
از لوح دل ار پاک کنی رنگ ریا را

البته دمی منحرف از قبله نگردد
هرسوی بگردانی اگر قبله‌نما را

شک نیست که باشد اگرت دیده حق‌بین
هرجا نگری می‌نگری وجه خدا را

در عاشقی و مهر و وفا بایدت ای دوست
آموخت ز جان‌باختگان رسم وفا را

از نای تو بر گوش رسد نغمه توحید
چون وحدت اگر ساز کنی شور و نوا را

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را
سیل جنون در ربود رخت عبادات را

مسئله عشق نیست درخور شرح و بیان
به که به یکسون نهند لفظ و عبارات را

دامن خلوت ز دست کی دهد آن کو که یافت
در دل شب‌های تار ذوق مناجات را

هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد
پی نبرد هر کسی رمز اشارات را

جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر
مستم و گم کرده‌ام راه خرابات را

دوش تفرج‌کنان خوش ز حرم تا به دیر
رفتم و کردم تمام سیر مقامات را

غیر خیالات نیست عالم و ما کرده‌ایم
از دم پیر مغان رفع خیالات را

خاک‌نشینان عشق بی مدد جبرئیل
هر نفسی می‌کنند سیر سماوات را

بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز
از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست
صرف خرابات کن جمله اوقات را

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
یا میکده را دربند این رند شرابی را
یا چشم بپوش امشب سرخوشی و خرابی را

تا گرد وجودم را بر باد فنا ندهد
از دست نخواهد داد این آتش آبی را

یکباره پریشان کرد ما را چو پریشان کرد
بر روی مه‌آسایش زلفین سحابی را

از قهقهه بیجاست ای کبک دری کز خون
شاهین کندت رنگین چنگال عقابی را

رو دست بشوی از تن زان پیش که خود سازد
سیلاب فنا ویران این کاخ ترابی را

ای خواجه یکی گردد خود بحر و حباب آخر
در دهر چه بسپاری این شکل حبابی را

آهم به فلک بر شد از جور رقیب امشب
تا خود چه اثر باشد این تیر شهابی را

القصه مکن باور افسانه واعظ را
کی گوش کند عاقل هر بانگ غرابی را

بشنو سخن وحدت ای تشنه که آب آنسوست
بیهوده چه پیمایی این دشت سرابی را

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را
هرگز نتوان دید جمال احدی را

با خود نظری داشت که بر لوح قلم زد
کلک ازلی نقش جمال ابدی را

جان‌ها فلکی گردد، اگر این تن خاکی
بیرون کند از خود صفت دیو و ددی را

در رقص درآید فلک از زمزمه عشق
چونان که شتر بشنود آهنگ هدی را

ما از کتب عشق نخواندیم و ندیدیم
جز درس و خط بیخودی و بی‌خردی را

یا بـ*ـو*سه مزن بر لـ*ـب مینای محبت
یا در خم توحید فکن نیک و بدی را

گل بزمگه خسروی آراست چو بشنید
از مرغ سحر زمزمه باربدی را

درویش به صد افسر شاهی نفروشد
یک موی از این کهنه کلاه نمدی را

یا رب به که این نکته توان گفت که وحدت
در کوی صنم یافته راه صمدی را

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا نشوئید به می دفتر دانایی را
نتوان پای زدن عالم رسوایی را

سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق
جای دادند به دل لاله صحرایی را

آنکه سر باخت به صحرای جنون می‌داند
که چه سوداست به سر این سر سودایی را

برو از گوشه‌نشینان خرابات بپرس
لـ*ـذت خلوت و خاموشی و تنهایی را

دعوی عشق و شکیبا ز کجا تا به کجا
عشق در هم شکند پشت شکیبایی را

نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید
در دل خویشتن آن دلبر هرجایی را

برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر
تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را

یافتم عاقبت این نکته کزو یافته‌اند
دلفریبان همه سرمایه زیبایی را

وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت
سرمه روشنی دیده بینایی را

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
از باده سرخوش گشت بت می‌پرست ما
آمد چه خوب فرصت وصلش به دست ما

ما بر امور انفس و آفاق قادریم
لیکن قضاست مسئله پای‌بست ما

هر پنجه‌ای به پنجه ما ناورد شکست
بازوی عشق می‌دهد ای دل شکست ما

در ساحتش خطا بود اظهار هست و بود
زیرا به دست اوست همه بود و هست ما

مائیم جمله ذاکر و ساجد به پیش او
از اوست در نماز قیام نشست ما

گاهیم بر فراز و زمانیم در نشیب
تا خلق پی برند به بالا و پست ما

ای دوست استفاده ز فرصت غنیمت است
تدبیر چیست جست چو ماهی ز شست ما

وحدت حرام باد کسی کآرزو کند
لـ*ـب بر لـ*ـبش نهند صنم می‌پرست ما

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
884
امتیاز واکنش
4,993
امتیاز
228
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
گردون چو زد لوای ولایت به بام ما
سامان گرفت شرع پیمبر به نام ما

در نعت این بس است که روح‌الامین پاک
آرد سلام بارو رساند پیام ما

ای خواجه بندگی به مقامی رسانده‌ایم
کافسر رباید از سر شاهان غلام ما

ما را دوام عمر نه از دور انجم است
باشد دوام دور فلک از دوام ما

دردا که بی حضور می و دور جام رفت
سی سال روزگار همه صبح و شام ما

سـ*ـاقی چو یک اشاره شد از پیر می‌فروش
لبریز ساخت از می توحید، جام ما

ما را که لعل یار به کام است و می به دور
دور سپهر گو که نگردد به کام ما

در آستان میکده ما را کنید خاک
شاید که بوی باده رسد بر مشام ما

وحدت رموز سرخوشی و اسرار عاشقی
یکسر توان شناخت ز طرز کلام ما

منبع: گنجور


غزلیات وحدت کرمانشاهی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا