- عضویت
- 9/10/20
- ارسال ها
- 2,829
- امتیاز واکنش
- 37,845
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- انتهای راهرو سمت چپ
- زمان حضور
- 60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزانه، حواس پنجگانهی شما اطلاعات فراوانی از جهان اطراف در اختیارتان قرار میدهند. اما اگر جهانی در فراسوی آنچه که میبینیم وجود داشته باشد، چگونه میتوان آن را لمس کرد؟ چه میشود اگر متوجه شویم جهانی ماورایی همزمان با دنیای عادی ما، در حال فعالیت است و به شکل موازی به کارش ادامه میدهد؛ جهانی معنوی که پر از ارواح و پدیدههای غیر قابل دیدن است. ایدهی اصلی بازی «مدیوم» (The Medium) بر پایهی این موضوع بنا شده.
استودیوی Bloober Team سعی کرده این قلمروی ناشناخته را در آخرین اثر خود بررسی کند. تیمی که در گذشته آثاری چون Layers of fear و Blair Witch را تحویل داده است. در این مطلب قرار است به بررسی بازی مدیوم بپردازیم؛ اثری که در حال حاضر یکی از بازیهای انحصاری نسل نهم مایکروسافت و کنسولهای ایکسباکس سری ایکس و اس است. مدیوم احتمالاً برای بسیاری از طرفداران ترس روانشناختی و مجموعهی «سایلنت هیل»، مانند نوری امیدبخش بود. میخواهیم جوانب مختلف بازی را بررسی کنیم و ببینیم آیا مدیوم جایگزین مناسبی برای مجموعهای بینظیر و انقلابی چون سایلنت هیل محسوب میشود یا خیر.
کابوسهای ممتد
«همه چیز از مرگ یک دختر شروع شد.» این اولین جملهی جدیدترین ساختهی استودیوی بلوبر تیم است. بازی با نمایش ویدیویی از فرار یک دختر ناشناس در محیطی جنگلی و تاریک آغاز میشود. در نمای بعدی متوجه میشویم علت این فرار و اضطراب چه بوده؛ این دختر در حال فرار از یک مرد بوده و در واقع با یک صحنهی تعقیب و گریز روبرو بودهایم.
در حالی که به نظر میرسد دختر نگونبخت به بنبست رسیده، مرد مرموز سلاحش را در میآورد و به سمت او نشانهگیری میکند. صحنه کات میخورد و پس از تاریک شدن صفحه، صدای شلیک آخرین چیزی است که میشنویم. صدای کتری و سوت کر کنندهی آن، توجهمان را به لوکیشن بعدی جلب میکند. شخصیت «ماریان» در این لحظه برای اولین بار به مخاطب معرفی میشود.
آخرین سفر جک
وارد Funeral Home میشویم. صدای باران فضای بازی را عوض کرده. همانطور که انتظارش را داشتم، زاویهی دوربین بازی حرکت شخصیت اصلی را در بعضی لحظات دشوار میکند. وارد اتاقی میشویم و کلید Prep Room را پیدا کرده و آن را برمیداریم. حالا میتوانیم با انتخاب کلید از میان آیتمها، وارد اتاقی شویم که پیش از این قفل بود.
شیوهی انتخاب آیتمها و باز کردن درها، درست مشابه مکانیزمی است که در مجموعهی «رزیدنت ایول» دیده بودیم. بعضی از محیطها مثل این اتاق به شدت تاریک هستند که همین موضوع، فضای بازی را ترسناکتر نیز میکند. وارد سردخانه میشویم تا فرد مورد نظر را از داخل محفظهها پیدا کنیم. جک را پیدا میکنیم و باید همان آیتمی که در خانه پیدا کرده بودیم را به لباسش اضافه کنیم. پیش از این کار، لازم است که کرواتش را پیدا کنیم. این کار بسیار آسان است زیرا کروات دقیقا در کنار ما قرار گرفته و هیچ نیازی به گشتن در محیط نیست.
توماس و تماس سرنوشتساز
فردی به نام «توماس» با ماریان تماس میگیرد و از او درخواست کمک میکند. ماریان که چنین شخصی را به یاد نمیآورد، ابتدا حس میکند این یک شوخی است اما در نهایت و به دلیل اصرار شخص، تصمیم میگیرد به مکانی که در تماس تلفنی گفته شده برود. در مدت زمان تقریباً نیم ساعتهای که از بازی گذشته است، بیشترین زمان بازی به نمایش میانپردههای سینمایی اختصاص داده شده و حقیقتا نتوانستم چیز خاصی از بخش گیمپلی را تجربه کنم. موردی که به خودی خود موضوع بدی محسوب نمیشود اما امیدوارم تعادل مناسبی در این زمینه وجود داشته باشد. ماریان با موتور خود به سمت مکان مشخص شده میرود، محلی که به نظر میرسد مدت زیادی به حال خود رها شده. زمانی که وارد ساختمان میشویم، اگر مجددا به محیط بیرونی و جنگلی نگاه کنیم، فردی را در دوردست مشاهده میکنیم که به نظر نمیآید توماس باشد.
دخترک غمگین و بیهویت
پس از شنیدن صداهایی غیر عادی و ناشناخته، به سمت میز پذیرش این هتل قدیمی میرویم و در اینجا باز هم یک توپ بازی کوچک توجهمان را به خود جلب میکند. در دنیای موازی، ماریان کودکی را میبیند که طبق آنچه که در بازی دیدهایم، باید یک روح باشد. کودک خود را با نام غم یا «Sadness» معرفی میکند.
استودیوی Bloober Team سعی کرده این قلمروی ناشناخته را در آخرین اثر خود بررسی کند. تیمی که در گذشته آثاری چون Layers of fear و Blair Witch را تحویل داده است. در این مطلب قرار است به بررسی بازی مدیوم بپردازیم؛ اثری که در حال حاضر یکی از بازیهای انحصاری نسل نهم مایکروسافت و کنسولهای ایکسباکس سری ایکس و اس است. مدیوم احتمالاً برای بسیاری از طرفداران ترس روانشناختی و مجموعهی «سایلنت هیل»، مانند نوری امیدبخش بود. میخواهیم جوانب مختلف بازی را بررسی کنیم و ببینیم آیا مدیوم جایگزین مناسبی برای مجموعهای بینظیر و انقلابی چون سایلنت هیل محسوب میشود یا خیر.
کابوسهای ممتد
«همه چیز از مرگ یک دختر شروع شد.» این اولین جملهی جدیدترین ساختهی استودیوی بلوبر تیم است. بازی با نمایش ویدیویی از فرار یک دختر ناشناس در محیطی جنگلی و تاریک آغاز میشود. در نمای بعدی متوجه میشویم علت این فرار و اضطراب چه بوده؛ این دختر در حال فرار از یک مرد بوده و در واقع با یک صحنهی تعقیب و گریز روبرو بودهایم.
در حالی که به نظر میرسد دختر نگونبخت به بنبست رسیده، مرد مرموز سلاحش را در میآورد و به سمت او نشانهگیری میکند. صحنه کات میخورد و پس از تاریک شدن صفحه، صدای شلیک آخرین چیزی است که میشنویم. صدای کتری و سوت کر کنندهی آن، توجهمان را به لوکیشن بعدی جلب میکند. شخصیت «ماریان» در این لحظه برای اولین بار به مخاطب معرفی میشود.
آخرین سفر جک
وارد Funeral Home میشویم. صدای باران فضای بازی را عوض کرده. همانطور که انتظارش را داشتم، زاویهی دوربین بازی حرکت شخصیت اصلی را در بعضی لحظات دشوار میکند. وارد اتاقی میشویم و کلید Prep Room را پیدا کرده و آن را برمیداریم. حالا میتوانیم با انتخاب کلید از میان آیتمها، وارد اتاقی شویم که پیش از این قفل بود.
شیوهی انتخاب آیتمها و باز کردن درها، درست مشابه مکانیزمی است که در مجموعهی «رزیدنت ایول» دیده بودیم. بعضی از محیطها مثل این اتاق به شدت تاریک هستند که همین موضوع، فضای بازی را ترسناکتر نیز میکند. وارد سردخانه میشویم تا فرد مورد نظر را از داخل محفظهها پیدا کنیم. جک را پیدا میکنیم و باید همان آیتمی که در خانه پیدا کرده بودیم را به لباسش اضافه کنیم. پیش از این کار، لازم است که کرواتش را پیدا کنیم. این کار بسیار آسان است زیرا کروات دقیقا در کنار ما قرار گرفته و هیچ نیازی به گشتن در محیط نیست.
توماس و تماس سرنوشتساز
فردی به نام «توماس» با ماریان تماس میگیرد و از او درخواست کمک میکند. ماریان که چنین شخصی را به یاد نمیآورد، ابتدا حس میکند این یک شوخی است اما در نهایت و به دلیل اصرار شخص، تصمیم میگیرد به مکانی که در تماس تلفنی گفته شده برود. در مدت زمان تقریباً نیم ساعتهای که از بازی گذشته است، بیشترین زمان بازی به نمایش میانپردههای سینمایی اختصاص داده شده و حقیقتا نتوانستم چیز خاصی از بخش گیمپلی را تجربه کنم. موردی که به خودی خود موضوع بدی محسوب نمیشود اما امیدوارم تعادل مناسبی در این زمینه وجود داشته باشد. ماریان با موتور خود به سمت مکان مشخص شده میرود، محلی که به نظر میرسد مدت زیادی به حال خود رها شده. زمانی که وارد ساختمان میشویم، اگر مجددا به محیط بیرونی و جنگلی نگاه کنیم، فردی را در دوردست مشاهده میکنیم که به نظر نمیآید توماس باشد.
دخترک غمگین و بیهویت
پس از شنیدن صداهایی غیر عادی و ناشناخته، به سمت میز پذیرش این هتل قدیمی میرویم و در اینجا باز هم یک توپ بازی کوچک توجهمان را به خود جلب میکند. در دنیای موازی، ماریان کودکی را میبیند که طبق آنچه که در بازی دیدهایم، باید یک روح باشد. کودک خود را با نام غم یا «Sadness» معرفی میکند.
The medium
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com