- عضویت
- 6/2/20
- ارسال ها
- 7,624
- امتیاز واکنش
- 13,279
- امتیاز
- 428
- زمان حضور
- 82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
آنچه در عصر رنسانس، جديد به نظر مي رسد... مي بينيم که ريشه هايش در قرون وسطي است
اتين ژيلسون
گاهي چنين تصور مي شود که ميان جامعه هاي جديد (مدرنيته) با دوره قبلي (سنتي) هيچ رابـ*ـطه يي وجود ندارد و اصولاً دوره جديد مدرنيته صددرصد مخالف و ضددوره قبلي است، چنين ادعايي بيشتر از سوي نويسندگان وطني آن هم از طرف روشنفکران لائيک اعلام مي شود ولي قضايا نه چنين است که تبليغ مي شود. مطمئناً بايد گفت هيچ پديده اجتماعي، بدون ريشه هاي آن در فرهنگ آن جامعه به طور جهشي و ناگهاني پديد نمي آيد. اگر واقعه يي در جامعه رخ مي دهد، حتماً مقدمات آن با کمک و الهام گيري از ريشه هاي اجتماعي، ديني و فرهنگي آن جامعه و شرايط زمان پديد آمده است. رنسانس، انقلاب کبير فرانسه، استقلال امريکا، نهضت استقلال هند، مشروطيت ايران و انقلاب اسلامي مشمول اين روند اجتماعي و تاريخي است.
من از پديده رنسانس آغاز مي کنم. ظاهراً اين طور به نظر مي رسد که پديده رنسانس (تجديد حيات ديني و فرهنگي) در قرن 18 يک پديده اجتماعي ابداعي و بي سابقه است که دوره حيات فرهنگي قرن وسطي را پايان داده و عصر جديد انسان گرايي، آغاز شده است و يک پديده اجتماعي صد درصد ضدواقعه اجتماعي پيشين (قرون وسطي) به وجود آمده است. دوره مدرنيته آغاز شده و دوره سنت (قرون وسطي) پايان يافته است و هيچ ارتباطي ميان دو دوره، وجود نداشته است. بلکه اين پديده جديد به طور ناگهاني (خلق الساعه) به وجود آمده و دنياي جديد (عصر آزادي) آغاز شده است. اما واقعيت نه چنين است که امروزه ديده مي شود. بلکه قطعاً مقدمات همين دوره در دوره قبلي وجود داشته و سير انديشه و به دنبال آن پديده اجتماعي، ظهور کرده است.
اين حقيقتي است که سير انديشه و تفکر آن را نشان مي دهد. بياييد به طور گذرا اين سير را از زبان دانشمند معروف اتين ژيلسون بشنويم.
رابـ*ـطه دو دوره
«آنچه در عصر رنسانس، جديد به نظر مي رسيد، اکنون هم، آن براي دوره جديد به نظر مي رسد اما مي بينيم که ريشه هايش در قرون وسطي است و تنها از اين طريق مي توان آن را تبيين کرد. مردم قرن شانزدهم پس از اصلاح طلبان و معتقدان به اصالت بشر، از طرفي مواجه با الهياتي شدند فاقد فلسفه که فلسفه محصل positive يا فلسفه جديد فرانسيسکو ويتوريايي1 بود و از طرف ديگر، با فلسفه يي فاقد الهيات (کاتوليکي) يعني با «تاملات رنه دکارت و فرانسيس بيکن». چگونه مي توان از اين نکته غافل بود که زمينه هاي به اصطلاح جديد الهيات و فلسفه نتيجه عملاً ناگزير دست کم دو قرن تاملات نظري در قرون وسطي است. زيرا حقيقتاً ميان هماهنگي ايمان و عقل که توماس آکويناس به آن دست يافت و اعتقاد به جدايي اين دو، حد وسطي باقي نمانده بود.2» ورود از عصر قرون وسطي به عصر جديد دقيقاً با هماهنگي ذهني، انديشه و ايماني و عقلاني صورت مي گيرد و عصر دکارت که آغاز عصر دوره جديد است، فرا مي رسد بي آنکه ميان آنها (چنانچه ظاهراً به نظر مي رسد) فاصله باشد. وجود سابقه مذهبي دانشگاه سوربن و آکسفورد و تبديل آن به دانشگاه در تاريخ دانشگاه هاي دنيا، باز شاهد ديگري است بر ارتباط سنت و مدرنيته در عصر جديد.
اتين ژيلسون
گاهي چنين تصور مي شود که ميان جامعه هاي جديد (مدرنيته) با دوره قبلي (سنتي) هيچ رابـ*ـطه يي وجود ندارد و اصولاً دوره جديد مدرنيته صددرصد مخالف و ضددوره قبلي است، چنين ادعايي بيشتر از سوي نويسندگان وطني آن هم از طرف روشنفکران لائيک اعلام مي شود ولي قضايا نه چنين است که تبليغ مي شود. مطمئناً بايد گفت هيچ پديده اجتماعي، بدون ريشه هاي آن در فرهنگ آن جامعه به طور جهشي و ناگهاني پديد نمي آيد. اگر واقعه يي در جامعه رخ مي دهد، حتماً مقدمات آن با کمک و الهام گيري از ريشه هاي اجتماعي، ديني و فرهنگي آن جامعه و شرايط زمان پديد آمده است. رنسانس، انقلاب کبير فرانسه، استقلال امريکا، نهضت استقلال هند، مشروطيت ايران و انقلاب اسلامي مشمول اين روند اجتماعي و تاريخي است.
من از پديده رنسانس آغاز مي کنم. ظاهراً اين طور به نظر مي رسد که پديده رنسانس (تجديد حيات ديني و فرهنگي) در قرن 18 يک پديده اجتماعي ابداعي و بي سابقه است که دوره حيات فرهنگي قرن وسطي را پايان داده و عصر جديد انسان گرايي، آغاز شده است و يک پديده اجتماعي صد درصد ضدواقعه اجتماعي پيشين (قرون وسطي) به وجود آمده است. دوره مدرنيته آغاز شده و دوره سنت (قرون وسطي) پايان يافته است و هيچ ارتباطي ميان دو دوره، وجود نداشته است. بلکه اين پديده جديد به طور ناگهاني (خلق الساعه) به وجود آمده و دنياي جديد (عصر آزادي) آغاز شده است. اما واقعيت نه چنين است که امروزه ديده مي شود. بلکه قطعاً مقدمات همين دوره در دوره قبلي وجود داشته و سير انديشه و به دنبال آن پديده اجتماعي، ظهور کرده است.
اين حقيقتي است که سير انديشه و تفکر آن را نشان مي دهد. بياييد به طور گذرا اين سير را از زبان دانشمند معروف اتين ژيلسون بشنويم.
رابـ*ـطه دو دوره
«آنچه در عصر رنسانس، جديد به نظر مي رسيد، اکنون هم، آن براي دوره جديد به نظر مي رسد اما مي بينيم که ريشه هايش در قرون وسطي است و تنها از اين طريق مي توان آن را تبيين کرد. مردم قرن شانزدهم پس از اصلاح طلبان و معتقدان به اصالت بشر، از طرفي مواجه با الهياتي شدند فاقد فلسفه که فلسفه محصل positive يا فلسفه جديد فرانسيسکو ويتوريايي1 بود و از طرف ديگر، با فلسفه يي فاقد الهيات (کاتوليکي) يعني با «تاملات رنه دکارت و فرانسيس بيکن». چگونه مي توان از اين نکته غافل بود که زمينه هاي به اصطلاح جديد الهيات و فلسفه نتيجه عملاً ناگزير دست کم دو قرن تاملات نظري در قرون وسطي است. زيرا حقيقتاً ميان هماهنگي ايمان و عقل که توماس آکويناس به آن دست يافت و اعتقاد به جدايي اين دو، حد وسطي باقي نمانده بود.2» ورود از عصر قرون وسطي به عصر جديد دقيقاً با هماهنگي ذهني، انديشه و ايماني و عقلاني صورت مي گيرد و عصر دکارت که آغاز عصر دوره جديد است، فرا مي رسد بي آنکه ميان آنها (چنانچه ظاهراً به نظر مي رسد) فاصله باشد. وجود سابقه مذهبي دانشگاه سوربن و آکسفورد و تبديل آن به دانشگاه در تاريخ دانشگاه هاي دنيا، باز شاهد ديگري است بر ارتباط سنت و مدرنيته در عصر جديد.
ذهنيت عالمان روشن فکر
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: