- عضویت
- 10/4/20
- ارسال ها
- 273
- امتیاز واکنش
- 10,233
- امتیاز
- 303
- سن
- 20
- زمان حضور
- 55 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوراندخت مهیمن متولد 1332 در محله عباس آباد اصفهان، بازیگر است.
فارغ التحصیل فوق دیپلم دانشگاه هنر می باشد پدرش از مهاجرین آذربایجانی بود که در ابتدا نام خانواداگیشان قاضی اف بود که بعد از سکونت در ایران به مهیمن تغییر دادند.
زندگی خانوادگی
من در محله عباس آباد اصفهان به دنیا آمدم پدرم مدیر یک کارخانه نساجی بود و مادرم خانه دار.
هرچه از خوبی و مهربانی آنها بگویم کم گفته ام. آنها محیط زندگی ما را سراسرآرامش و محبت کرده بودند و چیزی جز عشق نثارمان نمی کردند. من در مراسم فوت هردوی آنها می گفتم شاید اگر سرسوزنی تندی و بداخلاقی از خود نشان می دادند ما به این حد داغدار رفتن شان نمی شدیم. اما آنها همیشه خوب و باگذشت بودند، مثل همه پدر و مادرها. والدین نازنینی که خاطره ای جز خوبی از خود برجای نگذاشتند و به همین دلیل با این که سال هاست از درگذشت شان می گذرد من هنوز نتوانسته ام با نبودشان کنار بیایم.
ما پنج خواهر و همه با هم دوست بودیم. پدرمان ما را به ترتیب حروف الفبا نامگذاری کرد. اولی اشرف، دومی بدرالزمان، سومی که من بودم پوراندخت، سومی و چهارمی هم که دوقلو بودند و از من پنج سال کوچک تر بودند توراندخت و ثریا. متاسفانه توراندخت چندین سال پیش به همراه شوهرش و دختر 15 ساله اش از اصفهان عازم تهران بودند که هواپیمای فوکر در اثر نقص فنی به کوه های کرکس اصابت کرد و سقوط کرد. از بین رفت. خواهرم به همراه سایر مسافران در آن هواپیما بدرود حیات گفت.
ازدواج وفرزند
من در 19 سالگی ازدواج کردم. همسرم از آشنایان بودند و به خواستگاری ام آمدند. در سال 1355 با آقای صحرایی ازدواج کردم که همکارم در اداره تئاتر بود. احترام و صمیمت بین من و همسرم بسیار زیاد است و نسبت به هم مهربان هستیم .راستش همین روحیه به کارم هم سرایت کرده و همیشه نقش مادرهای مهربان و دلسوز را به من می دهند. شاید برایتان جالب باشد، اما باید بگویم که علاقه من نسبت به همسرم در طول این 41 سال نه تنها کم نشده، بلکه بیشتر هم شده است .شکرخدا خوب زندگی کرده ایم و من الان یک پسر 37ساله به نام طوفان دارم. طوفان ازدواج کرده و من الان یک نوه دارم! او فارغ التحصیل رشته راه و ساختمان است.
مادر بعد از خدا، بی شک مقدس ترین واژه است که در تمام تاریخ جهان وجود داره!… تا وقتی مادر نشدید، هیچ حسی رو نمی تونیدتجربه کنید چون همه احساسات زودگذر می شن… اما وقتی مادر می شی، می فهمی که چه کشفی در خودت کردی!نگاهت به همه چیز تغییر می کنه! مادر شدن، بزرگترین اتفاقی است که می تونه برای یک زن در زندگی بیفته. مادر که می شی تازه می فهمی ایثار یعنی چی؟ من، بعد از به دنیا اومدن«طوفان» پسرم، تازه فهمیدم که معنی زندگی یعنی چی!«طوفان» همه زندگی منه و برعکس اسمش مایه آرامشم. دلم می خواد پسرم از من مادر راضی باشد. قرار نیست که همیشه پدر و مادر از فرزند راضی باشند.
نظر او درباره تک فرزندی
حقیقتش خودم اصلاً و همچنین ابداً با تک فرزندی موافق نیستم. مسلم می باشد که زندگی با چند فرزند کامل تر و همچنین شیرین تر می می شود. هرکس بایستی و حتما حداقل دو فرزند داشته باشد و همچنین تک فرزندی چه جهت بچه و همچنین چه جهت پدرومادر بسیارسخت می باشد. هرکس به خواهر و همچنین برادر احتیاج دارد و همچنین والدینی که تنها و فقط یک فرزند دارند هم دائما جای خالی فرزندان دیگر را حس می کنند. من به همه توصیه می کنم حداقل دو فرزند داشته باشند تا روزگار شیرین تر و همچنین بهتری در خانواده داشته باشند. حسرت گذشته را نباید خورد، اما در این یک مورد، بله کاش بچه بیشتری داشتم تا الان نوه های بیشتری دورم بودند.شرایط اقتصادی خیلی سخت شده و مسلما خانواده ها نمی توانند چند تا بچه داشته باشند. به نظرم مردم دوست دارند تعداد فرزندانشان زیاد باشد، اما شرایط مالی اجازه نمی دهد. هر بچه ای کلی هزینه دارد و کمتر خانواده ای می تواند آن را تامین کند.من کارم را خیلی دوست داشتم برای همین چشمم را روی خیلی چیزها بستم تا بتوانم بازیگری را ادامه دهم. البته پشیمان نیستم چون هنوز هم کارم را عاشقانه دوست دارم. من، مادرم و خواهرانم در یک ساختمان چند طبقه دور هم زندگی می کردیم و همه اعضای خانواده مراقب پسرم بودند. به همین دلیل او هیچ وقت احساس تنهایی نکرده و خدا را شکر از این نظر احساس کمبود نمی کند. این از نتایج دور هم زندگی کردن است که این روزها نمی دانم به چه دلیل کم شده است.
از ژستهای عکاسی تا بازیگری
ما پنج خواهر علاقه زیادی داشتیم که پدرمان از ما عکس بگیرد، زمانی که مقابل دوربین بودیم، خواهرانم در همان حال و هوای بچگی بودند، اما من مقابل دوربین ژست های مختلفی می گرفتم که همیشه با تعجب پدر مواجه می شد. پدرم می گفت:تو همیشه حالت های مختلفی مقابل دوربین می گرفتی و هیچ وقت با حالت عادی مقابل دوربین نمی ایستادی. بزرگ تر که شدم، پدرم در کارخانه آقای مقدم در نظرآباد کرج کار می کرد، آن جا یک شهرک بزرگ با یک سالن سینما داشت. من در مدرسه روی نیمکت برای بچه ها تئاتر اجرا می کردم و به قول آن زمان ها معرکه می گرفتم. هرگاه معلم ها می آمدند و جا پاها را روی میز می دیدند، سریعا مرا صدا می کردند؛ آن زمان ها نام فامیلی من، قاضی اف بود. پدرم از مهاجرین آذربایجان بود و سپس فامیلیمان به مهیمن تغییر نام یافت. کلاس دوم ابتدایی بودم که مدیر مدرسه مان مرا صدا کرد که می خواهی تئاتر بازی کنی،
سریعا گفتم:بله، چند روز تمرین کردیم.این تئاتر در سالن سینمای کارخانه قراربود اجرا شود، که پدرم در همان جا کار می کرد. تمام دیالوگ ها را با تسلط اجرا می کردم، چنان که حضار برایم دست زدند؛ از همان جاعاشق هنر شدم و از آن روز به دنیای سینما علاقه مند شدم و تمامی فیلم های سینما را می دیدم و همیشه هم، خودم را جای هنر پیشه های زن می گذاشتم. روزها گذشت وگذشت تا این که من به دبیرستان رفتم.روزی در یک روزنامه، آگهی برای بازیگری چاپ شده بود. پس از خواندن آن آگهی به سراغ عمویم رفتم، آن زمان (تهران نو) زندگی می کردیم. عمو هم پدر را درجریان گذاشت و هر دو مرا تشویق کردند.فردای آن روز به نشانی که واقع در خیابان ملک بود رفتیم، عده ای جوان هم بودند، آن جا باید امتحان می دادیم، رییس دانشسرا به من گفت:که شما در تمام تست ها موفق عمل کردید. آن شب تا صبح خواب به چشمانم نرفت و سرانجام به آرزوی خودم رسیدم و مشغول تحصیل در دانشسرای هنر شدم، پس از فارغ التحصیلی در رشته تئاتر بازی کردم تا انقلاب.
بعد از انقلاب و ورود به سینما و تلویزیون
پس از انقلاب هم تا سال 1363 در تئاتر کار می کردم سپس از طریق یکی از همکارانم به فیلم شب شکن در سال 1363 به کارگردانی خسرو ملکان برای بازیگری معرفی شدم، آنان از من تست گرفتند. ملکان مرا پذیرفت و این شد که وارد جرگه سینما شدم. با بازی در شب شکن، مرا برای بازی در (مجموعه آینه سال 1364) انتخاب کردند و به دنیای مجموعه های تلویزیونی هم راه یافتم.
آشپزی
راستش همه می گویند دستپختم خوب است و معمولا بقیه از تمام غذاهایم راضی اند. من هم از آنها هستم که با عشق و علاقه آشپزی می کنم و همین چاشنی برای خوشمزه کردن غذا کافی است.
فیلم و کتاب
زیاد هم کتاب می خوانم و هم فیلم تماشا می کنم. فیلم های ایرانی و خارجی را تماشا می کنم و معمولاً فیلم های مطرح روز را بیشتر دنبال می کنم. کتاب خواندن هم که باید جزئی از زندگی همه ما باشد.
سفر و اصفهان
من سفرکردن را خیلی دوست دارم و در ایران از همه جا بیشتر به زادگاه خودم اصفهان ارادت دارم. سعی می کنم سفر بروم چون هم در روحیه ام تاثیر گذار است و هم تجربه از آن کسب می کنم.
بهترین کار تا به امروز
پاسخی که می دهم شاید کمی تکراری به نظر برسد، اما کار برای ما مانند فرزندانمان است. من هم مثل هر هنرمند دیگری برای تک تک کارهایم زحمت کشیده و تلاش کرده ایم. شاید یکی بهتر از آب درآمده باشد و دیگری به آن خوبی به نظر نرسد، اما درهرصورت ما تلاش خود را کرده ایم. خوب و بدشدن یک فیلم یا سریال تلویزیونی بسته به یکسری عوامل است که در کنار هم قرار می گیرد و به طور کلی به یک کار شکل می دهد. تمام اینها دست ما بازیگران نیست و ما تنها یک بخش از آنیم.
کمک به دیگران
من به انفاق خیلی اعتقاد دارم و در تمام عمر سعی کرده ام گوشه ای از زندگی ام را با لـ*ـذت کمک به همنوع پرکنم. همیشه در حد توانم انفاق کرده ام و امیدوارم خدای مهربان این عمل را از من قبول کند. لـ*ـذت خوبی دارد کمک به دیگران و بلند کردن افتاده ای که گرفتار است.
فیلم نرگس و فوت پوپک گلدره
خبر تصادف را وقتی به من گفتند، من تصویربرداری ام تمام شده بود. خبر بسیار ناگواری بود و من هنوز باورم نمی شود.در مدت سه ماه تصویربرداری بین من و پوپک ارتباط عاطفی شدیدی به وجود آمد؛ من دختر ندارم، اما بین ما چنان حسی پیش آمده بود که او را دختر خودم می دانستم، او در زمان تصویربرداری هیچ گاه من را به نام صدا نمی کرد و به من می گفت:(مامان جون)، درست مثل داستان... ارتباط پوپک در خارج از داستان هم بدین شکل بود، دایما دستش را دور گردنم می انداخت، مرا می بـ*ـو*سید و می گفت:مامان عزیزم...(و در این لحظه گریه می کند)، تاثیر بدی روی من گذاشت. حس بدی بود، پوپک چنان نقشش را خوب ایفا می کرد که تمام گروه در آن لحظه تحت تاثیر قرار گرفتند.زمانی که فریاد می زد و نام خدا را بر زبان می آورد، زمانی که دستم را پس از پایان تصویربرداری گرفته بودند، دستم یخ یخ بود و بدنم بی حرکت... عجیب تر این که تا یک ساعت پس از پایان آن سکانس، او در آ*غو*شم گریه می کرد.وقتی آن سکانس را تلویزیون نشان داد، باز هم همان حالت به من دست داد و فشارم افت کرده بود.به نظرم آن نقش یکی از بهترین صحنه های فیلم بود، به خصوص گریه های او در آ*غو*شم که باعث شد، گروه ما را به حال خودمان رها کنند (و باز هم گریه می کند.)زمانی که در زمان فیلم برداری او به استراحت می پرداخت، خودش را رها می کرد؛ چند بار باید صدایش می کردم تا متوجه می شد.او شخصیت خاصی داشت، در زمان کار سه ماهه، همان طور که گفتم، ارتباط ما به حدی بود که به هم عادت کرده بودیم.(مامان جان) گفتن هایش، را همچنان به یاد دارم و هر روز مثل زنگ در گوشم است، خدا بیامرزدش و به خانواده اش صبر بدهد.
معراجی ها
«این همه سال تجربه، نقش مادرهای دلسوز، گاهی اشک، گاهی خنده، وقتی مشغول بازی هستی، برای بالا کشیدن آن نقش چه انرژی مضاعف تری می گذارید؟» می گوید:«شاید خیلی فراتر از اون چیزی که باید باشه انرژی می گذارم.مثل این کار اخیر، همین «معراجی ها» انرژی زیادی از من گرفت چون «بی بی» مدام در حال گریه به خاطر فرزند مفقودالاثرش بود. اون همه گریه، اون ناآرومی ها، من رو یاد اون مادرهایی می انداخت که چشم انتظار بچه هاشون در زمان جنگ بودند.
فیلم هایی با محوریت زن
فیلم های زیادی از بعد از انقلاب تاکنون ساخته شده که به زنان و مشکلات آنان پرداخته است، اما در این میان از یک اصل مهم که همان اثرگذاری نقش زن در خانواده و جامعه که همان خانواده بزرگ تر هر فرد به شمار می آید، دوری کرده است.»بازیگر سریال «معراجی ها» در ادامه بیان داشت:«تاکنون نقش های زیادی را بازی کرده ام که به لحاظ روحی به شخصیت من خیلی نزدیک بوده و طبیعی است که در چنین فضایی از تجارب و احساسات خودم هم به نقش اضافه کرده ام اما نقش هایی هم بوده که احساس کردم از من به عنوان مادر یک خانواده دور است.»مهیمن که فیلم «دو دوست» به کارگردانی اصغر بانکی را در نوبت اکران عمومی دارد، اظهار داشت:«با وجود کارگردانان و فیلمسازان زنی که داریم، عدم شناخت کافی از زنان را دلیل اصلی عدم پرداخت کامل و دقیق به تمام ابعاد زنان در سینما می دانم و معتقد هستم زنان هنوز در سینما حرف ها برای گفتن دارند.»وی ضمن بیان این مسئله که نگاه به زنان در سینما ابزاری شده است، بیان داشت:«ما هنوز در پرداخت شخصیت زنان مشکل داریم، اغلب زنانی که در سینما می بینیم، با واقعیت کمی فاصله دارند. من فکر می کنم باید به زن دقیق تر نگاه شود تا تمام ابعاد یک زن در کنار شخصیت زنان گوناگون جامعه به لحاظ شغلی و کاری به تصویر کشیده شود.»مهمین در پایان بیان داشت:«با وجود ساخته شدن فیلم هایی با محوریت زن، از زنانی که در جنگ حضور پر رنگ و موثری داشتند تصویری ماندگار ساخته نشده است.»
منبع : نمناک
فارغ التحصیل فوق دیپلم دانشگاه هنر می باشد پدرش از مهاجرین آذربایجانی بود که در ابتدا نام خانواداگیشان قاضی اف بود که بعد از سکونت در ایران به مهیمن تغییر دادند.
زندگی خانوادگی
من در محله عباس آباد اصفهان به دنیا آمدم پدرم مدیر یک کارخانه نساجی بود و مادرم خانه دار.
هرچه از خوبی و مهربانی آنها بگویم کم گفته ام. آنها محیط زندگی ما را سراسرآرامش و محبت کرده بودند و چیزی جز عشق نثارمان نمی کردند. من در مراسم فوت هردوی آنها می گفتم شاید اگر سرسوزنی تندی و بداخلاقی از خود نشان می دادند ما به این حد داغدار رفتن شان نمی شدیم. اما آنها همیشه خوب و باگذشت بودند، مثل همه پدر و مادرها. والدین نازنینی که خاطره ای جز خوبی از خود برجای نگذاشتند و به همین دلیل با این که سال هاست از درگذشت شان می گذرد من هنوز نتوانسته ام با نبودشان کنار بیایم.
ما پنج خواهر و همه با هم دوست بودیم. پدرمان ما را به ترتیب حروف الفبا نامگذاری کرد. اولی اشرف، دومی بدرالزمان، سومی که من بودم پوراندخت، سومی و چهارمی هم که دوقلو بودند و از من پنج سال کوچک تر بودند توراندخت و ثریا. متاسفانه توراندخت چندین سال پیش به همراه شوهرش و دختر 15 ساله اش از اصفهان عازم تهران بودند که هواپیمای فوکر در اثر نقص فنی به کوه های کرکس اصابت کرد و سقوط کرد. از بین رفت. خواهرم به همراه سایر مسافران در آن هواپیما بدرود حیات گفت.
ازدواج وفرزند
من در 19 سالگی ازدواج کردم. همسرم از آشنایان بودند و به خواستگاری ام آمدند. در سال 1355 با آقای صحرایی ازدواج کردم که همکارم در اداره تئاتر بود. احترام و صمیمت بین من و همسرم بسیار زیاد است و نسبت به هم مهربان هستیم .راستش همین روحیه به کارم هم سرایت کرده و همیشه نقش مادرهای مهربان و دلسوز را به من می دهند. شاید برایتان جالب باشد، اما باید بگویم که علاقه من نسبت به همسرم در طول این 41 سال نه تنها کم نشده، بلکه بیشتر هم شده است .شکرخدا خوب زندگی کرده ایم و من الان یک پسر 37ساله به نام طوفان دارم. طوفان ازدواج کرده و من الان یک نوه دارم! او فارغ التحصیل رشته راه و ساختمان است.
مادر بعد از خدا، بی شک مقدس ترین واژه است که در تمام تاریخ جهان وجود داره!… تا وقتی مادر نشدید، هیچ حسی رو نمی تونیدتجربه کنید چون همه احساسات زودگذر می شن… اما وقتی مادر می شی، می فهمی که چه کشفی در خودت کردی!نگاهت به همه چیز تغییر می کنه! مادر شدن، بزرگترین اتفاقی است که می تونه برای یک زن در زندگی بیفته. مادر که می شی تازه می فهمی ایثار یعنی چی؟ من، بعد از به دنیا اومدن«طوفان» پسرم، تازه فهمیدم که معنی زندگی یعنی چی!«طوفان» همه زندگی منه و برعکس اسمش مایه آرامشم. دلم می خواد پسرم از من مادر راضی باشد. قرار نیست که همیشه پدر و مادر از فرزند راضی باشند.
نظر او درباره تک فرزندی
حقیقتش خودم اصلاً و همچنین ابداً با تک فرزندی موافق نیستم. مسلم می باشد که زندگی با چند فرزند کامل تر و همچنین شیرین تر می می شود. هرکس بایستی و حتما حداقل دو فرزند داشته باشد و همچنین تک فرزندی چه جهت بچه و همچنین چه جهت پدرومادر بسیارسخت می باشد. هرکس به خواهر و همچنین برادر احتیاج دارد و همچنین والدینی که تنها و فقط یک فرزند دارند هم دائما جای خالی فرزندان دیگر را حس می کنند. من به همه توصیه می کنم حداقل دو فرزند داشته باشند تا روزگار شیرین تر و همچنین بهتری در خانواده داشته باشند. حسرت گذشته را نباید خورد، اما در این یک مورد، بله کاش بچه بیشتری داشتم تا الان نوه های بیشتری دورم بودند.شرایط اقتصادی خیلی سخت شده و مسلما خانواده ها نمی توانند چند تا بچه داشته باشند. به نظرم مردم دوست دارند تعداد فرزندانشان زیاد باشد، اما شرایط مالی اجازه نمی دهد. هر بچه ای کلی هزینه دارد و کمتر خانواده ای می تواند آن را تامین کند.من کارم را خیلی دوست داشتم برای همین چشمم را روی خیلی چیزها بستم تا بتوانم بازیگری را ادامه دهم. البته پشیمان نیستم چون هنوز هم کارم را عاشقانه دوست دارم. من، مادرم و خواهرانم در یک ساختمان چند طبقه دور هم زندگی می کردیم و همه اعضای خانواده مراقب پسرم بودند. به همین دلیل او هیچ وقت احساس تنهایی نکرده و خدا را شکر از این نظر احساس کمبود نمی کند. این از نتایج دور هم زندگی کردن است که این روزها نمی دانم به چه دلیل کم شده است.
از ژستهای عکاسی تا بازیگری
ما پنج خواهر علاقه زیادی داشتیم که پدرمان از ما عکس بگیرد، زمانی که مقابل دوربین بودیم، خواهرانم در همان حال و هوای بچگی بودند، اما من مقابل دوربین ژست های مختلفی می گرفتم که همیشه با تعجب پدر مواجه می شد. پدرم می گفت:تو همیشه حالت های مختلفی مقابل دوربین می گرفتی و هیچ وقت با حالت عادی مقابل دوربین نمی ایستادی. بزرگ تر که شدم، پدرم در کارخانه آقای مقدم در نظرآباد کرج کار می کرد، آن جا یک شهرک بزرگ با یک سالن سینما داشت. من در مدرسه روی نیمکت برای بچه ها تئاتر اجرا می کردم و به قول آن زمان ها معرکه می گرفتم. هرگاه معلم ها می آمدند و جا پاها را روی میز می دیدند، سریعا مرا صدا می کردند؛ آن زمان ها نام فامیلی من، قاضی اف بود. پدرم از مهاجرین آذربایجان بود و سپس فامیلیمان به مهیمن تغییر نام یافت. کلاس دوم ابتدایی بودم که مدیر مدرسه مان مرا صدا کرد که می خواهی تئاتر بازی کنی،
سریعا گفتم:بله، چند روز تمرین کردیم.این تئاتر در سالن سینمای کارخانه قراربود اجرا شود، که پدرم در همان جا کار می کرد. تمام دیالوگ ها را با تسلط اجرا می کردم، چنان که حضار برایم دست زدند؛ از همان جاعاشق هنر شدم و از آن روز به دنیای سینما علاقه مند شدم و تمامی فیلم های سینما را می دیدم و همیشه هم، خودم را جای هنر پیشه های زن می گذاشتم. روزها گذشت وگذشت تا این که من به دبیرستان رفتم.روزی در یک روزنامه، آگهی برای بازیگری چاپ شده بود. پس از خواندن آن آگهی به سراغ عمویم رفتم، آن زمان (تهران نو) زندگی می کردیم. عمو هم پدر را درجریان گذاشت و هر دو مرا تشویق کردند.فردای آن روز به نشانی که واقع در خیابان ملک بود رفتیم، عده ای جوان هم بودند، آن جا باید امتحان می دادیم، رییس دانشسرا به من گفت:که شما در تمام تست ها موفق عمل کردید. آن شب تا صبح خواب به چشمانم نرفت و سرانجام به آرزوی خودم رسیدم و مشغول تحصیل در دانشسرای هنر شدم، پس از فارغ التحصیلی در رشته تئاتر بازی کردم تا انقلاب.
بعد از انقلاب و ورود به سینما و تلویزیون
پس از انقلاب هم تا سال 1363 در تئاتر کار می کردم سپس از طریق یکی از همکارانم به فیلم شب شکن در سال 1363 به کارگردانی خسرو ملکان برای بازیگری معرفی شدم، آنان از من تست گرفتند. ملکان مرا پذیرفت و این شد که وارد جرگه سینما شدم. با بازی در شب شکن، مرا برای بازی در (مجموعه آینه سال 1364) انتخاب کردند و به دنیای مجموعه های تلویزیونی هم راه یافتم.
آشپزی
راستش همه می گویند دستپختم خوب است و معمولا بقیه از تمام غذاهایم راضی اند. من هم از آنها هستم که با عشق و علاقه آشپزی می کنم و همین چاشنی برای خوشمزه کردن غذا کافی است.
فیلم و کتاب
زیاد هم کتاب می خوانم و هم فیلم تماشا می کنم. فیلم های ایرانی و خارجی را تماشا می کنم و معمولاً فیلم های مطرح روز را بیشتر دنبال می کنم. کتاب خواندن هم که باید جزئی از زندگی همه ما باشد.
سفر و اصفهان
من سفرکردن را خیلی دوست دارم و در ایران از همه جا بیشتر به زادگاه خودم اصفهان ارادت دارم. سعی می کنم سفر بروم چون هم در روحیه ام تاثیر گذار است و هم تجربه از آن کسب می کنم.
بهترین کار تا به امروز
پاسخی که می دهم شاید کمی تکراری به نظر برسد، اما کار برای ما مانند فرزندانمان است. من هم مثل هر هنرمند دیگری برای تک تک کارهایم زحمت کشیده و تلاش کرده ایم. شاید یکی بهتر از آب درآمده باشد و دیگری به آن خوبی به نظر نرسد، اما درهرصورت ما تلاش خود را کرده ایم. خوب و بدشدن یک فیلم یا سریال تلویزیونی بسته به یکسری عوامل است که در کنار هم قرار می گیرد و به طور کلی به یک کار شکل می دهد. تمام اینها دست ما بازیگران نیست و ما تنها یک بخش از آنیم.
کمک به دیگران
من به انفاق خیلی اعتقاد دارم و در تمام عمر سعی کرده ام گوشه ای از زندگی ام را با لـ*ـذت کمک به همنوع پرکنم. همیشه در حد توانم انفاق کرده ام و امیدوارم خدای مهربان این عمل را از من قبول کند. لـ*ـذت خوبی دارد کمک به دیگران و بلند کردن افتاده ای که گرفتار است.
فیلم نرگس و فوت پوپک گلدره
خبر تصادف را وقتی به من گفتند، من تصویربرداری ام تمام شده بود. خبر بسیار ناگواری بود و من هنوز باورم نمی شود.در مدت سه ماه تصویربرداری بین من و پوپک ارتباط عاطفی شدیدی به وجود آمد؛ من دختر ندارم، اما بین ما چنان حسی پیش آمده بود که او را دختر خودم می دانستم، او در زمان تصویربرداری هیچ گاه من را به نام صدا نمی کرد و به من می گفت:(مامان جون)، درست مثل داستان... ارتباط پوپک در خارج از داستان هم بدین شکل بود، دایما دستش را دور گردنم می انداخت، مرا می بـ*ـو*سید و می گفت:مامان عزیزم...(و در این لحظه گریه می کند)، تاثیر بدی روی من گذاشت. حس بدی بود، پوپک چنان نقشش را خوب ایفا می کرد که تمام گروه در آن لحظه تحت تاثیر قرار گرفتند.زمانی که فریاد می زد و نام خدا را بر زبان می آورد، زمانی که دستم را پس از پایان تصویربرداری گرفته بودند، دستم یخ یخ بود و بدنم بی حرکت... عجیب تر این که تا یک ساعت پس از پایان آن سکانس، او در آ*غو*شم گریه می کرد.وقتی آن سکانس را تلویزیون نشان داد، باز هم همان حالت به من دست داد و فشارم افت کرده بود.به نظرم آن نقش یکی از بهترین صحنه های فیلم بود، به خصوص گریه های او در آ*غو*شم که باعث شد، گروه ما را به حال خودمان رها کنند (و باز هم گریه می کند.)زمانی که در زمان فیلم برداری او به استراحت می پرداخت، خودش را رها می کرد؛ چند بار باید صدایش می کردم تا متوجه می شد.او شخصیت خاصی داشت، در زمان کار سه ماهه، همان طور که گفتم، ارتباط ما به حدی بود که به هم عادت کرده بودیم.(مامان جان) گفتن هایش، را همچنان به یاد دارم و هر روز مثل زنگ در گوشم است، خدا بیامرزدش و به خانواده اش صبر بدهد.
معراجی ها
«این همه سال تجربه، نقش مادرهای دلسوز، گاهی اشک، گاهی خنده، وقتی مشغول بازی هستی، برای بالا کشیدن آن نقش چه انرژی مضاعف تری می گذارید؟» می گوید:«شاید خیلی فراتر از اون چیزی که باید باشه انرژی می گذارم.مثل این کار اخیر، همین «معراجی ها» انرژی زیادی از من گرفت چون «بی بی» مدام در حال گریه به خاطر فرزند مفقودالاثرش بود. اون همه گریه، اون ناآرومی ها، من رو یاد اون مادرهایی می انداخت که چشم انتظار بچه هاشون در زمان جنگ بودند.
فیلم هایی با محوریت زن
فیلم های زیادی از بعد از انقلاب تاکنون ساخته شده که به زنان و مشکلات آنان پرداخته است، اما در این میان از یک اصل مهم که همان اثرگذاری نقش زن در خانواده و جامعه که همان خانواده بزرگ تر هر فرد به شمار می آید، دوری کرده است.»بازیگر سریال «معراجی ها» در ادامه بیان داشت:«تاکنون نقش های زیادی را بازی کرده ام که به لحاظ روحی به شخصیت من خیلی نزدیک بوده و طبیعی است که در چنین فضایی از تجارب و احساسات خودم هم به نقش اضافه کرده ام اما نقش هایی هم بوده که احساس کردم از من به عنوان مادر یک خانواده دور است.»مهیمن که فیلم «دو دوست» به کارگردانی اصغر بانکی را در نوبت اکران عمومی دارد، اظهار داشت:«با وجود کارگردانان و فیلمسازان زنی که داریم، عدم شناخت کافی از زنان را دلیل اصلی عدم پرداخت کامل و دقیق به تمام ابعاد زنان در سینما می دانم و معتقد هستم زنان هنوز در سینما حرف ها برای گفتن دارند.»وی ضمن بیان این مسئله که نگاه به زنان در سینما ابزاری شده است، بیان داشت:«ما هنوز در پرداخت شخصیت زنان مشکل داریم، اغلب زنانی که در سینما می بینیم، با واقعیت کمی فاصله دارند. من فکر می کنم باید به زن دقیق تر نگاه شود تا تمام ابعاد یک زن در کنار شخصیت زنان گوناگون جامعه به لحاظ شغلی و کاری به تصویر کشیده شود.»مهمین در پایان بیان داشت:«با وجود ساخته شدن فیلم هایی با محوریت زن، از زنانی که در جنگ حضور پر رنگ و موثری داشتند تصویری ماندگار ساخته نشده است.»
منبع : نمناک
بیوگرافی پورانداخت مهیمن | بازیگر
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com