خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Jãs.I

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/20
ارسال ها
391
امتیاز واکنش
7,544
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
City of Smoke and Ash☁️
زمان حضور
60 روز 20 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
این‌بار هم دو شعر برای ترجمه داریم.




[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 2 نفر دیگر

KURO TOKA

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/8/19
ارسال ها
933
امتیاز واکنش
20,048
امتیاز
418
محل سکونت
卂几|爪乇 ㄥ卂几ᗪ 丂卂Ꮆ卂
زمان حضور
106 روز 4 ساعت 11 دقیقه
و بعد شلیک شد (صدای شلیک اومد)
همه
دویدند،
خم شدند،
مخفی شدند،
و خودشون رو محکم جمع کردند
کاری رو انجام دادند(انجام دادیم، نا مشخصه اینجا) که ما هممون براش آموزش دیدیم

لـ*ـب هایمان را به کف خیابان فشردیم
و از خدا درخواست کردیم(دعا کردیم) که
گلوله‌ و غرش و وزوزش
به دیدن ما نیاید (ما را ملاقات نکند)



بعد از شلیک ها (تیراندازی ها)
من و تونی
مثل همیشه صبر کردیم
تا همهمه متوقف شود
قبل از اینکه سرمان را بالا بیاوریم
و آن را بیرون بکشیم
تا بدن ها را بشماریم

ایندفعه
فقط یکی بود.

شان


[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 3 نفر دیگر

LIDA_M

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
1,796
امتیاز واکنش
20,432
امتیاز
428
محل سکونت
Cemetery
زمان حضور
78 روز 19 ساعت 52 دقیقه
و بعدش شلیک شد.
همه فرار کردند، خم شدند، مخفی شدند و خودشان را جمع کردند.
همان کاری را انجام دادند که ما برای آن آموزش دیده بودیم.
لـ*ـب هایمان را به پیاده رو فشار دادیم و دعا کردیم گلوله و وزوزش ما را ملاقات نکند.

بعد از شلیک ها
من و تونی مانند همیشه صبر کردیم، تا سر و صدا بایستد (متوقف شود)
قبل از آن‌که سرمان را بالا بیاوریم و سرمان را بیرون بیاوریم تا بدن ها را بشماریم.
این‌بار فقط یکی بود.


شان
(:shyb:)


[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 3 نفر دیگر

Erarira

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/2/21
ارسال ها
373
امتیاز واکنش
4,501
امتیاز
278
محل سکونت
fugitive
زمان حضور
21 روز 6 ساعت 15 دقیقه
و بعد صدای گلوله اومد.

همه دویدن
پریدن
قایم شدن
و محکم
خودشونو جمع کردن

یعنی همون کارایی رو کردیم
که غریزمون بهم می‌گفت

پیشونی‌هامونو به زمین فشار می‌دادیم
و دعا می‌کردیم
که مقصد صدای گلوله
بعد از شلیک شدنش
ما نباشیم


بعد از تیراندازی‌ها

من و تونی
مثل همیشه منتظر موندیم
تا قبل اینکه سرمونو بلند کنیم
و اینور و اونور
واسه شمردن جنازه‌ها
سرک بکشیم
اول سر و صداها قطع بشن

این بار
فقط یه جنازه بود

جنازۀ شاون.


[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 3 نفر دیگر

Jãs.I

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/20
ارسال ها
391
امتیاز واکنش
7,544
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
City of Smoke and Ash☁️
زمان حضور
60 روز 20 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
.And a new post
این‌بار ترجمه‌ی سه شعر رو می‌ذارم.
[یکم خباثت اصلا هم بد نیست:)]
فقط حواستون باشه، خط پنجم پست ِ اول definitely و خط یکی مونده به آخر پست اول، it opened up هستش.






[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 4 نفر دیگر

Erarira

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/2/21
ارسال ها
373
امتیاز واکنش
4,501
امتیاز
278
محل سکونت
fugitive
زمان حضور
21 روز 6 ساعت 15 دقیقه
من تا به حال هرگز

توی یه زلزله نبودم
اصلا نمی‌دونم که این
حتی شبیهش بوده باشه یا نه
ولی واقعا حس می‌کردم
زمین زیر پام دهن باز کرده
و منو بلعیده.

_______
اتفاقایی که همیشه وقتی یکی کشته می شه رخ می دن

شماره یک: جیغ زدن

البته همه جیغ نمی‌زنن
معمولا فقط
مامانا،
دوستا
و دخترا این کارو می‌کنن.

تو این مورد
لتیکا
دوست شاون بود
که روی زانوهاش
زمین افتاده بود
و بین جیغ زدن‌هاش
پیشونیش رو می‌بـ*ـو*سید

فکر می‌کنم امیدوار بود
که صداش
بتونه یه جوری
اونو زنده نگه داره
یا خون‌ریزیش رو
بند بیاره

ولی حدس می‌زنم
که اعماق قلبش
یعنی تو عمیق‌ترین نقطۀ موجود
می‌دونست

که این بـ*ـو*سۀ خداحافظیه.

___________
و مادرم

آهسته ناله می‌کرد:
بچۀ من نه

بچۀ من نه
چرا؟

و خودش رو
مثل یه چراغ کم‌نور
روی جسد برادرم
انداخته بود.


[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 4 نفر دیگر

Jãs.I

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/20
ارسال ها
391
امتیاز واکنش
7,544
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
City of Smoke and Ash☁️
زمان حضور
60 روز 20 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا اینجا ترجمه خیلی خوب پیش رفته. : )
گویا دیگه یک پست کافی نیست. :big_grin:





[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 2 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
3,979
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
شماره‌ سه: سوالات
پلیس‌ها صورت‌هامون رو روشن می‌کنن و همه تبدیل به سنگ میشیم
یه افسر جوون می‌پرسه:
کسی چیزی دید؟
اون صادق به نظر می‌رسید، مثل اینکه قبلاً اصلا این کار رو نکرده
همیشه به یه تازه وارد می‌تونی همه‌ چیز رو بگی
اونا همیشه سوالایی می‌پرسن جوری که انگار انتظار جواب رو دارن
کسی کسی رو دیده؟
من چیزی ندیدم
مارکوس اندرو توی محله همه چیز رو می‌دونه حتی اون گفت
اون بهتر از دونستن هرچیزی می‌دونست(قبل از اینکه اتفاقی بیوفته خبردار)
______

درصورتی که نمی‌دونید

گلوله همه رو کور یا کَر می‌کنه
خصوصاً وقتی که کسی رو کشتن
توی این شرایط بهتره نامرئی بشیم
همه اینو می‌دونن
حتی تونی هم دور شد

_____

مطمئن نیستم

اگه پلیس از من سوال کرد
شاید
شایدم نه
چیزی نمی‌شنوم
گوش‌هام پر از ضربان قلبِ
مثل اینکه سرم زیر آب گرفته شده بود
مثل اینکه نفسم رو گرفته بودم
شاید من بودم
شاید من بودم
به امید اینکه مقداری بدم تا
شاون برگرده
یا شاید
به نحوی
من بهش بپیوندم(ملحق بشم)


[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و یک کاربر دیگر

Erarira

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/2/21
ارسال ها
373
امتیاز واکنش
4,501
امتیاز
278
محل سکونت
fugitive
زمان حضور
21 روز 6 ساعت 15 دقیقه
شمارۀ سه: سوالات

پلیسا نور چراغ‌قوه‌هاشونو رو صورتامون انداختن
و همه‌مون خشکمون زد.

کسی چیزی ندید؟

یه افسر جوون بود که اینو پرسید.
خیلی صادق به نظر میومد
انگار که هرگز این کارو نکرده بود.
تازه‌کارا همیشه قابل تشخیصن.
یه جوری سوال می‌پرسن،
که انگار واقعا توقع دارن جوابی بگیرن.

کسی چیزی ندید؟
نه چیزی ندیدم.

مارکوس آندروز
همسایۀ همه چیزدانمون بود که گفت.

اون همه چی رو قبل اینکه حتی رخ بدن
می‌دونست.
-----------

اگه نمی‌دونی

شلیک گلوله‌ها باعث می‌شه
همه کور و کر بشن
مخصوصا وقتی
باعث مرگ کسی می‌شن.


تو چنین شرایطی بهترین کار
اینه که نامرئی بشی.
همه اینو می‌دونن.
حتی تونی هم فرار کرد اون موقع.
-----------

من مطمئن نیستم

که پلیسا از من سوالی پرسیده باشن
شاید آره
شاید نه.

نمی‌تونستم هیچی بشنوم.
تو گوشم پر از صدای ضربان بود
انگار که سرمو زیر آب
نگه داشته باشن.

انگار که نفسمو حبس کرده باشم.

شاید هم کرده بودم.
شاید امیدوار بودم
که بتونم یکم از نفسمو به شاون بدم.

یا شاید
یه جوری

بهش ملحق بشم.


[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 2 نفر دیگر

Jãs.I

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/20
ارسال ها
391
امتیاز واکنش
7,544
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
City of Smoke and Ash☁️
زمان حضور
60 روز 20 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
خب، بریم که داشته باشیم. : )
این کتاب رو خیلی دوست دارم. ممنون از

بچه‌هایی که شرکت می‌کنن.
«جلد کتاب هم آماده شد.»
•••






[ Alligator translator | ترجمه گروهی ]

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، ~XFateMeHX~، ɢнαzαʟ و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا