خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
صاف و درد :

غنچه ای گفت به پژمرده گلی
که ز ایام، دلت زود آزرد

آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خرد

زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد

گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد

دی، می هستی ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به درد

خیره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد

تا کند جای برای تو فراخ
باغبان فلکم سخت فشرد

چه توان گفت به یغماگر دهر
چه توان کرد، چو میباید مرد

تو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد

اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد

غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد

سـ*ـاقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد


اشعار پروین اعتصامی

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آتش دل؛



به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست

بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست

جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست

میان آتشم و هیچگه نمیسوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست

علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست

بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیش تریست

خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست

از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست

یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و زشت چه منظور؟ هر که را نظریست

نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست

میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست

تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست

ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست

هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست

گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست

تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را مینماید آستریست

از آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست

خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست

کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوها؛



ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن

سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن

اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن

آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل
زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

از برای سود، در دریای بی پایان علم
عقل را مانند غواصان، شناور داشتن

گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن

در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن

از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن

همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن
چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوها(۲)



ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن
مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن

دیبه‌ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن
گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن

بنده فرمان خود کردن همه آفاق را
دیو بستن، قدرت دست سلیمان داشتن

در ره ویران دل، اقلیم دانش ساختن
در ره سیل قضا، بنیاد و بنیان داشتن

دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر
اشک را مانند مروارید غلطان داشتن

از تکلف دور گشتن، ساده و خوش زیستن
ملک دهقانی خریدن، کار دهقان داشتن

رنجبر بودن، ولی در کشتزار خویشتن
وقت حاصل خرمن خود را بدامان داشتن

روز را با کشت و زرع و شخم آوردن بشب
شامگاهان در تنور خویشتن نان داشتن

سربلندی خواستن در عین پستی، ذره‌وار
آرزوی صحبت خورشید رخشان داشتن


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوها(۳)



ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
روی مانند پری از خلق پنهان داشتن

همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن
همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن

کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح
دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن

در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
سـ*ـینه‌ای آماده بهر تیرباران داشتن

روشنی دادن دل تاریک را با نور علم
در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن

همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن
مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوها(۴)



ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن

همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن

پاک کردن خویش را ز آلودگیهای زمین
خانه چون خورشید در اقطار گردون داشتن

عقل را بازارگان کردن ببازار وجود
نفس را بردن برین بازار و مغبون داشتن

بی حضور کیمیا، از هر مسی زر ساختن
بی وجود گوهر و زر، گنج قارون داشتن

گشتن اندر کان معنی گوهری عالمفروز
هر زمانی پرتو و تابی دگرگون داشتن

عقل و علم و هوش را بایکدیگر آمیختن
جان و دل را زنده زین جانبخش معجون داشتن

چون نهالی تازه، در پاداش رنج باغبان
شاخه‌های خرد خویش از بار، وارون داشتن

هر کجا دیوست، آنجا نور یزدانی شدن
هر کجا مار است، آنجا حکم افسون داشتن


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوها(۵)



ای خوش اندر گنج دل زر معانی داشتن
نیست گشتن، لیک عمر جاودانی داشتن

عقل را دیباچهٔ اوراق هستی ساختن
علم را سرمایهٔ بازارگانی داشتن

کشتن اندر باغ جان هر لحظه‌ای رنگین گلی
وندران فرخنده گلشن باغبانی داشتن

دل برای مهربانی پروراندن لاجرم
جان بتن تنها برای جانفشانی داشتن

ناتوانی را به لطفی خاطر آوردن بدست
یاد عجز روزگار ناتوانی داشتن

در مدائن میهمان جغد گشتن یکشبی
پرسشی از دولت نوشیروانی داشتن

صید بی پر بودن و از روزن بام قفس
گفتگو با طائران بـ*ـو*ستانی داشتن


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوی پرواز؛



کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز
بجرئت کرد روزی بال و پر باز

پرید از شاخکی بر شاخساری
گذشت از بامکی بر جو کناری

نمودش بسکه دور آن راه نزدیک
شدش گیتی به پیش چشم تاریک

ز وحشت سست شد بر جای ناگاه
ز رنج خستگی درماند در راه

گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد
گه از تشویش سر در زیر پر کرد

نه فکرش با قضا دمساز گشتن
نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن

نه گفتی کان حوادث را چه نامست
نه راه لانه دانستی کدامست

نه چون هر شب حدیث آب و دانی
نه از خواب خوشی نام و نشانی

فتاد از پای و کرد از عجز فریاد
ز شاخی مادرش آواز در داد

کزینسان است رسم خودپسندی
چنین افتند مستان از بلندی

بدن خردی نیاید از تو کاری
به پشت عقل باید بردباری

ترا پرواز بس زودست و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار

بیاموزندت این جرئت مه و سال
همت نیرو فزایند، هم پر و بال

هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است
هنوز از چرخ، بیم دستبرد است

هنوزت نیست پای برزن و بام
هنوزت نوبت خواب است و آرام

هنوزت انده بند و قفس نیست
بجز بازیچه، طفلان را هـ*ـوس نیست

نگردد پخته کس با فکر خامی
نپوید راه هستی را به گامی

ترا توش هنر میباید اندوخت
حدیث زندگی میباید آموخت

بباید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس، فکر بر پای ایستادن

پریدن بی پر تدبیر، سرخوشی است
جهان را گه بلندی، گاه پستی است

به پستی در، دچار گیر و داریم
ببالا، چنگ شاهین را شکاریم

من اینجا چون نگهبانم و تو چون گنج
ترا آسودگی باید، مرا رنج

تو هم روزی روی زین خانه بیرون
ببینی سحربازیهای گردون

از این آرامگه وقتی کنی یاد
که آبش برده خاک و باد بنیاد

نه‌ای تا زاشیان امن دلتنگ
نه از چوبت گزند آید، نه از سنگ

مرا در دامها بسیار بستند
ز بالم کودکان پرها شکستند

گه از دیوار سنگ آمد گه از در
گهم سرپنجه خونین شد گهی سر

نگشت آسایشم یک لحظه دمساز
گهی از گربه ترسیدم، گه از باز

هجوم فتنه‌های آسمانی
مرا آموخت علم زندگانی

نگردد شاخک بی بن برومند
ز تو سعی و عمل باید، ز من پند


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: paria.m، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزوی مادر؛




جهاندیده کشاورزی بدشتی
بعمری داشتی زرعی و کشتی

بوقت غله، خرمن توده کردی
دل از تیمار کار آسوده کردی

ستمها میکشید از باد و از خاک
که تا از کاه میشد گندمش پاک

جفا از آب و گل میدید بسیار
که تا یک روز می انباشت انبار

سخنها داشت با هر خاک و بادی
بهنگام شیاری و حصاری

سحرگاهی هوا شد سرد زانسان
که از سرما بخود لرزید دهقان

پدید آورد خاشاکی و خاری
شکست از تاک پیری شاخساری

نهاد آن هیمه را نزدیک خرمن
فروزینه زد، آتش کرد روشن

چو آتش دود کرد و شعله سر داد
بناگه طائری آواز در داد

که ای برداشته سود از یکی شصت
درین خرمن مرا هم حاصلی هست

نشاید کآتش اینجا برفروزی
مبادا خانمانی را بسوزی

بسوزد گر کسی این آشیانرا
چنان دانم که میسوزد جهان را

اگر برقی بما زین آذر افتد
حساب ما برون زین دفتر افتد

بسی جستم بشوق از حلقه و بند
که خواهم داشت روزی مرغکی چند

هنوز آن ساعت فرخنده دور است
هنوز این لانه بی بانگ سرور است

ترا زین شاخ آنکو داد باری
مرا آموخت شوق انتظاری

بهر گامی که پوئی کامجوئیست
نهفته، هر دلی را آرزوئیست

توانی بخش، جان ناتوان را
که بیم ناتوانیهاست جان را


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: paria.m، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آسایش بزرگان:

شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن

بکاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن

همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن

ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن

برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن

رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دریکه فتنه‌اش اندر پس است نگشودن


اشعار پروین اعتصامی

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: *ELNAZ*، paria.m، ~ریحانه رادفر~ و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا