خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
از آرزوهای دخترانه‌ام دیگر مشتی خاکستر باقی مانده است
خاکسترهایی که نه می‌توانم نگهشان دارم و نه می‌توانم در باد رهایشان کنم
آرزوهایی که به جرم دختر بودنم سوختند و خاکستر شدند
آرزوهای رنگارنگی که زمانی برای خود بومی رنگین بودند،
سوختند در آتشی به نام سرکوب
سرکوب‌هایی که حق من و تمام اسطوره‌های هم‌جنسم نبود
سرکوب‌هایی که دیگر حرف اول را در زندگی «ما» می‌زنند
و یک جمله کافیست تا مجبور شوم در مقابل سرکوب‌هایشان زبان در دهان بگذارم:
«صدایت را نشنوم!»

«حنانه.حافظی»

#شماره‌11


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 20 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
و یک مرور دوباره‌ی خاطرات
آتشی می‌افکند در قلب به‌ظاهر آرامم
آتشی که گاهی دیواره‌های قلبم را در خود می‌سوزاند
روزها و خاطراتی که نمی‌دانم چگونه آنها را گذراندم
اما می‌دانم از زیر آن‌همه فشار و درد، سربلند بیرون آمده‌ام
اکنون حاصل تمام آن دردها، دختریست شکست‌ناپذیر
دختری که سرکوب‌ها برایش عادت شده‌اند

«حنانه.حافظی»

#شماره‌ی12


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 18 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
من دیوانه نیستم
فقط اندکی به اندازه‌ی یک مشت خاک تنهایم؛ همین!
بارهای تنهایی‌ بر دوشم مرا دیوانه نشان می‌دهند
چرا نگاه می‌کنی؟ تنها ندیده‌ای‌؟
نگاهت آزارم می‌دهد، با تمسخر نگاهم نکن
من هم روزگاری تصور می‌کردم بزرگ که شوم
تمام جهان عزیزانم می‌شوند
افسوس که زندگی براساس تصورات ما رقم نمی‌خورد!

«حنانه.حافظی»

#شماره‌ی13


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 18 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
گاهی وقت‌ها چقدر بی‌صدا مجسمه می‌شویم!
نه لبخندی بر لـ*ـب می‌آوریم
نه شکایتی از دل خارج می‌کنیم
همانند مجسمه بی‌حرکت می‌شویم
و تنها می‌نگریم
می‌نگریم و باز هم می‌نگریم، به امید زمانی که فردی پیدایش شود
و پوسته‌ی سنگیمان را شکاف دهد
نمی‌دانم کدام مجسمه‌سازی قرار است
لبخند را بر روی لـب‌های دخترانِ سرکوب‌شده حک کند
«حنانه.حافظی»


#شماره‌ی14


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 18 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
شب‌ها زیر دوش اشک‌هایم را رها می‌کنم
زخم‌هایی که نه با قرص آرام‌بخش خوب می‌شوند و نه با استراحت و خفتن
زخم‌هایی که با نیش و کنایه‌های اطرافیانم عمیق و عمیق‌تر می‌شوند
نگاه‌هایی آزاردهنده که نمکی است بر روی زخم‌هایم
نگاه‌هایی که در همه جا دنبال من و هم‌جنس‌های من هستند
نگاه‌هایی که روحم را آزار می‌دهد
جسمم را معذب و قلبم را آزرده‌خاطر می‌کند
«حنانه.حافظی»


#شماره‌ی15


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 17 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه کس داند چه می‌گذرد در این دل؟
چه کس داند حال ما را؟
چه کس داند ضجه‌ی شبانه را؟
چه کس داند در این ذهن، چندین قبر وجود دارد؟
چه کس داند چقدر خستگی در لبخندان دخترک وجود دارد؟
چه کس داند چه غم‌هایی در این قلب جا خوش کرده‌اند؟
به‌راستی که چه کس داند؟
«حنانه.حافظی»


#شماره‌ی16


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 10 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاش زندگی همانند تلوزیون بود!
می‌توانستیم کانال‌هایش را برای حداقل چند ساعت عوض کنیم
و مطابق با میلِمان کانال مورد علاقه‌ی خودمان را انتخاب کنیم

«حنانه.حافظی»
#شماره‌ی17
***
گاهی تنهایی به تمام سلول‌های ساکن در اندامم نفوذ می‌کند
درست همانند یک کاغذ که بر روی آن لیوان آبی وارونه شده است
گاهی باعث می‌شود زندگی برایم معنایی جز نفس کشیدن نداشته باشد
می‌فهمی؟

«حنانه.حافظی»
#شماره‌ی18


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 10 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
طبیعت، تمام شده‌ام
کمی به زمان احتیاج دارم، کمی بازسازی‌ام کن
این شیطان‌فرشته‌ها برگ‌هایم را کنده‌اند
دیگر نه برگی برایم مانده است و نه احساسی
طبیعت، کمی شل کن!
جای انگشت‌هایشان بر روی بازویم حک شده است
دیگر گوش‌هایم به فریادهای گوش‌خراششان عادت کرده است
طبیعت، قوانینت را تصحیح کن
آزادی سهم تمام موجودات ساکن زمین است
«حنانه.حافظی»


#شماره‌ی19


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 10 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
انسان‌ها که دور هم جمع می‌شوند، دیگران را فراموش می‌کنند
همیشه یک شخص دور از آن جمع، از درون در حال جان دادن است
زیرا آن شخص، دیگر فراموش شده
من همیشه همان شخص فراموش‌شده‌ام
امشب برای بار چندم از جانب عزیزتر از جان‌هایم فراموش می‌شوم؟
نمی‌دانم، هیچ وقت دلیلش را ندانستم، هیچ وقت هم به دنبال دلیلش نبودم
فقط اجازه دادم فراموشم کنند؛ درست همانند کاغذی که به‌راحتی در سطل زباله می‌اندازند
به همین راحتی فراموش شدم
دنیای انسان‌های فراموش‌شده بسیار تاریک، سرد و خوفناک است
من همان مطرودشده‌ی آسمان و زمینم
که در هیچ جای جهان جایی ندارد
امشب هم همانند شب‌های دیگر با حسرت می‌گذرد
اما دیگر از فراموش شدن خسته‌ام
خسته
«حنانه.حافظی»


#شماره‌ی20


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 10 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,143
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
انسان‌ها دیگر انسان نیستند
وظایفمان را فراموش کرده‌ایم
در چشمان هم مهربان خیره می‌شویم
اما در دل ایرادات هم را وارسی می‌کنیم
به گمانم حسن نیت خداوند از خلقت انسان‌ها اینچنین نبوده است
او ما را برای اثبات وجودش آفریده است
اما تاکنون بارها با رفتارهای دیو صفتمان وجودش را تکذیب کرده‌ایم
دیگر حتی زمین هم تمنای پایان می‌کند
او هم از آثاری که انسان‌ها بر رویش به جای می‌گذارند، خسته است
او هم برای رهایی یافتن از ما، فرزندان موذی‌اش را به سراغمان می‌فرستد*
*به منظور این اواخر که تعداد موجودات موذی چون موش، ملخ، پشه و... افزایش یافته است.

«حنانه.حافظی»

#شماره‌ی21


دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، . faRiBa .، زهرا.م و 11 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا