خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Crazygirl

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/9/20
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
6,621
امتیاز
248
زمان حضور
51 روز 2 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقد و بررسی دل نوشته فصل دیوانگی
نوشته Crazygirl
مقدمه:
می دانم زین پس جسارت لـ*ـب هایت را بی شرمی نام می نهند...
اما تو باز دریا بمان، بگذار وهم خیالاتشان قربانی دیوانگی موج هایت شود.
این روزگار خجالت زده از رهایی جنون باورهایت می هراسد.
پس بلند و سرشار بخند و اجازه بده دیوانه خطابت کنند.​


نقد و بررسی دلنوشته فصل دیوانگی | Crazygirl کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، حنانه سادات میرباقری، Jãs.I و 4 نفر دیگر

LIDA_M

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
1,796
امتیاز واکنش
20,432
امتیاز
428
محل سکونت
Cemetery
زمان حضور
78 روز 19 ساعت 52 دقیقه
به نام ایزد یکتا
نقد و بررسی دلنوشته ی "فصل دیوانگی"

فصل دیوانگی اثری بود بر پایه ی احساس نگارشگر که روند آن بر فصل پاییز و زمستان رفت و برگشتی ماهرانه داشت و استفاده ی درست و به جا از آرایه های معنوی باعث جلا پذیری آن می‌شد.

گفته بودم رهایم کن...
گفتم بگذار پیش از آن که بودن هایم آوار شود بر لحظه های زندگی ات بروم
نزاشتی و حالا تو ماندی و آواری که توالی دوباره ی دستانمان هم نمیتواند تیمارش کند...
این بخش زیباست و حس را به درستی به خواننده انتقال میدهد ولی به نظرم بهتر بود نگارشگر متنی بهتر، قوی تر و به یادماندنی تری را برای مقدمه انتخاب کند زیرا مقدمه اولین پست هر اثر است و اولین ها باید به یادماندنی باشند. با این حال میتوان به عنوان یک دلنوشته ی دل نشین و زیبا این متن را تحسین کرد!

از یک جایی به بعد رفتن ها آغاز میشود دیگر
اجبار نبودن ها که چیره شده بر انتخاب بودن ها
و این همان آغاز فصل دیوانگی ست
که دیروز های امروز برایت خوانده بودم
صبر کن!
بگذار همه چیز را پیش از ابتلا به حضور سرخوشت در روزهایم بگویم
درست در خاطرم نیست...
اما همان وقت ها بود که چشم انتظار حادثه ای بودم
حادثه ای که بیاید و ناکامی روز و شب های رفته را بس کند!
اما تو بگو!
کدام حادثه ای را دیده ای که بیاید و رفتن ها را آغاز کند؟!
حادثه ای بودی که ناعادلانه تمام مرا به غارت بردی
امروز که به ساز تباهی و آواز دیوانگی میرقصم
گِله ای ندارم حداقل از تو نه !
من با قدم های نافرمان اختیارم آمده بودم
به سرابِ سُربِ حضور تو...
اینبار اما نه
این مجنون سالهاست از عروسک دستان باد بودن خسته شده
بگذار کالبدم را به سوز زمستانی بسپارم که سه روز دیگر می آید....
این بخشی زیبا در دلنوشته بود. فقط در میانه ی آن که نگارشگر گذشته ی قبل از ورود آن شخص به زندگیش را به قلم در آورده کمی باعث گیج کنندگی می‌شد با این حال متن آنقدر با آرایه های زیبا درست و به جا آراسته شده بود و این عمل باعث دلنشین شدن متن حتی با وجود گیج کنندگی کمی که در میانه وجود داشت؛ بود.
ترکیب "سراب سرب" که از آرایه ی جناس در آن بهره برده شده بود خلاقانه بوده و متن را زیبا می‌کرد، با وجود همچین کلمه ها هم دوگانگی در متن دیده می‌شد و به گونه ای بود که انگار از دو دلنوشته ی جدا که ارتباطی نسبتا زیاد با هم داشته باشند تشکیل می‌شد. اما همان طور که گفتم چشم نوازی و دلنشینی متن تا حدودی از این دوگانگی کم می‌کرد.

یک روز آمدی و گفتی میخواهم تا ابدیت در کاسه چشمان میشی ات بنشینم
امروز سال ها از آن روز ها گذشته و این دخترک مغموم
هربار از آینه‌ی شکسته‌ی رویاهایش میپرسد
که ای زهیر من
چرا هرگز نگفتی که قرار است اشک شوی
و
تا بی نهایت از چشم هایم بباری!
بسیار عالی!
قطعه ی مورد علاقه ام در "فصل دیوانگی"
این بخش زیبا و تحسین برانگیزی در دلنوشته ی "فصل دیوانگی" بود. بهتر بود برای درستی آوا به جای کلمه ی "آن روز ها" از "آن روز" یا "آن حرف" استفاده می‌شد؛ ولی با این حال استفاده از کلمه ی خلاقانه ای چو "زهیر" واقعا زیبا و تحسین برانگیز بود و دلنوشته را چشم نواز، دلنشین و زیبا می‌کرد.

کودتای نگاهت که با چشمان لرزانم برخورد کرد
در اندیشه هایم انقلابی به وسعت زندگی به راه افتاد

***
یک روز تو رفتی...
و هنوز از اشک هایم گنجشک هایی متولد می شوند ...

***
جهان کودکی بیش نبود
هنوز تفاوت بی تفاوتی را نمیفهمید
دنیا که آمد
بند کفش هایش را بست و دو سال بعد مرد شد...
این پست از سه بخش جدا تشکیل شده است برای همین تک به تک نقد می‌کنم.

کودتای نگاهت که با چشمان لرزانم برخورد کرد
در اندیشه هایم انقلابی به وسعت زندگی به راه افتاد
این بخش زیبایی بود اما قسمت دوم خیلی می‌توانست بهتر باشد و حتی ادامه ی خلاقانه که از ذهن خلاق نگارشگر سرچشمه می‌گیرد؛ داشته باشد.
انتخاب کلمات خلاقانه همچون "کودتا و انقلاب" باعث جذاب شدن متن شده بود اما نگارشگر میتوانست با توصیف امکان درک بیشتر برای خواننده حاصل کند. برای مثال رنگ چشمان و یا یک توصیف کوچک از فضا..
ولی با اینکه متن از توصیفی برخوردار نبود دلنشین بود.

یک روز تو رفتی...
و هنوز از اشک هایم گنجشک هایی متولد می شوند ...
این قسمت زیبا بود اما کاش کمی طولانی تر بود و کمی توصیف داشت برای مثال قسمت اول را نگارشگر میتوانست باز تر کند؛ چطور؟
مثلا میتوانست از توصیف و توضیح بیشتری در مورد آن روز که آن شخص رفت حرف بزند.
میتوانست با توجه به فضا و مکانی که شخص مذکور از پیش او رفته بود قسمت اول را به شکلی ماهرانه با ادامه هماهنگ بسازد!
قسمت دوم خلاقانه تر بود اما کمبود توصیف قابل مشاهده بود و باید توجه داشت که نصفه رها کردن دلنوشته بر شیوایی متن اثر مخربی دارد امید است نگارشگر با توجه کردن که مشکلات کوچک و رفع آنها این اثر خلاقانه را چشم نواز تر بکند.

جهان کودکی بیش نبود
هنوز تفاوت بی تفاوتی را نمیفهمید
دنیا که آمد
بند کفش هایش را بست و دو سال بعد مرد شد...
دو سطر اول واقعا زیبا و چشم نواز بود توصیفی نداشت و جمله ی "تفاوت بی تفاوتی" که دارای آرایه ی جناس بود و ترکیب زیبایی داشت.
دو قسمت آخر خلاقانه تر از قسمت اول بود اما این قسمت هم با کمبود توصیفی هر چند کوچک برای درک خواننده؛ بود. با این حال این قسمت خیلی خلاقانه و زیبا بود.
درکل این پست زیبا خلاقانه و دلنوشین بود اما هیچگونه توصیف و علائم نگارشی نداشت بهتر است نگارشگر خلاق با ادامه ی خلاقیت خود و ویرایش درست متن بتواند نوآوری های دلنشینی را تقدیم نگاه خواننده بکند.

مرگ خشمگین تر از همیشه فریاد میکشید
چمدانم را بستم ...
به سمت در هولم داد!
قاب عکس زمزمه کرد نگران نباش
نگران نبودم
فردا بهار می آمد
آن وقت خاک دلم را به من پس میداد...
استفاده از آرایه ی جان بخشی یا تشخیص باعث زیبایی متن بود اما جمله ی اول گویا ارتباطی به ادامه نداشت و همانند دیگر جمله ها اینگونه به نظر می‌رسید که نیمه رها شده بود؛ این عمل باعث اثر گذاری مخرب آن بر روی دلنوشته می‌شد با این حال می‌توان این بخش را هم زیبا دانست!

عشق با ظاهری رقصان از ریا
و در لباس شوق می آید
به لـ*ـب هایمان
تو چشمانت را باز کن
آدمک های این دیار
دلتنگی هایمان را دست به دست میکنند ...
این اثری زیبا بود که آرایه های درستی درونش به کار برده شده بود ولی بهتر می‌شد اگر نگارشگر جملات خود را نصفه رها نکرده و به موضع جدیدی نمی‌پرید با این حال می‌توان این بخش را دلنشین دانست!
نام انتخابی مناسب دلنوشته بود و با روند آن که در ابتدای نقد ذکر کردم؛ ارتباط داشت.
استفاده نکردن نگارشگر از علائم نگارشی از ضعف هر چند کوچک دلنوشته ی "فصل دیوانگی" محسوب می‌شد!
مجموعا دلنوشته اثری دلنشین و چشم نواز بود اما با اشکالاتی کوچک و بزرگ ولی نمی‌توان منکر آرایه های به جا و کلمات خلاقانه ای که باعث جلا پذیری متن بود؛ شد!



با تشکر از نقد پذیری شما
LIDA
کادر نقد ادبی رمان 98



نقد و بررسی دلنوشته فصل دیوانگی | Crazygirl کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Kian.f، Tavan، Crazygirl و 5 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,392
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 5 ساعت 42 دقیقه
بس رب القلم

نقد و انتقاد هدیه است و نه چیز دیگر!

نقد و برسی دلنوشته فصل دیوانگی

می دانم زین پس جسارت لـ*ـب هایت را بی شرمی نام می نهند...
اما تو باز دریا بمان، بگذار وهم خیالاتشان قربانی دیوانگی موج هایت شود.
این روزگار خجالت زده از رهایی جنون باورهایت می هراسد.
پس بلند و سرشار بخند و اجازه بده دیوانه خطابت کنند.

مقدمه هر دلنوشته به عنوان گیراترین بخش هر دلنوشته؛ و رباینده احساسات خواننده می باشد. می توان گفت مقدمه دلنوشته فصل دیوانگی، با توجه به سطح سایر دلنوشته های فصل دیوانگی خوب بود.
نگارشگر در پست اول اینگونه شروع کرده است: یک تو رفتی... و هر روز از اشک هایم گنجشک هایی متولد می شوند.
شروع هایی از این دست: تو رفتی و... کلیشه هستند و تکراری و توی ذوق می زنند؛ اما در ادامه نگارشگر گفته است هر روز از اشک هایم گنجشک هایی متولد می شوند. درست است که شروع کلیشه ای است اما در ادامه با بهره گيری از آرایه ی استعاره متنی نو خلق کرده است. به نظرم بهتر است ( یی ) آخر گنجشک هایی حدف شود این گونه متن زیبا تر می شود.
جهان کودکی بیش نبود
هنوز تفاوت بی تفاوتی را نمی فهمید، دنیا که آمد
بند کفش هایش را بست و دوسال بعد مرد شد.

نگارشگر جهان را به کودکی تشبیه کرده است که بی تجربه و خام است و زمانی که متولد می شود با مشکلات بزرگ می شود. آرایه تشبیه و استعاره و کنایه زیبایی این متن را چند برابر کرده است.
هر روز به انتظارت پشت پنجره ای از خاطرات می نشینم.
پنجره خاطرات یک اضافه استعاری است؛ یک ترکیب جدید و نو که خاطرات را به پنجره تشبیه کرده است. می توان گفت این یک تعبیر جدید از پنجره است.
در پست سوم نگارشگر به این موضوع اشاره می کند که: انسان بدون عشق مرده ای بیش نیست.
نگارشگر می گوید: تا قبل از عشق انسانی مرده بوده است و با عشق جانی دوباره گرفته است. خلاقیت خوبی بود. معمولاً دلنویس ها از ناله های خود اینگونه می نویسند: شاد و خندان بودم تا اینکه عشق آمد و...

عشق با ظاهری رقصان از ریا
و در لباس شوق می آید
به لـ*ـب هایمان

معمولاً برای آهنگین کردن و وزن دار کردن دلنوشته اجزای آن را جابه‌جا می کنیم؛ اما همیشه باعث زیبایی نمی شود گاهی جمله را بی معنی می کند و ظاهر خوبی ایجاد نمی کند.جابه جایی فعل هم در این دلنوشته ظاهر خوبی ایجاد نکرده است. بهتر است این گونه بنویسیم:
عشق با ظاهری رقصان از ریا
و درلباس شوق به لـ*ـب هایمان می آید.
در پست پنجم جمله: پاییز که شروع می شود. کلیشه است بهتر است ویرایش شود.

معشوق از راه نرسیده من
تو خود بهتر می دانی
این روزها زمانه بدی شده
دل می دهی! شکسته پس می گیری
پس بیا خوشی هایمان را گره کور کنیم به هم
آنقدر کور که رنج هیچ نابینایی از هم بازش نکند.
بعد برویم زیر سایه ابر کوه و از این رهایی بی گزند سرشار شویم.

چیز جدیدی در این دلنوشته دیده نمی شود.همان حرف های همیشگی است: بیا برویم جایی که کسی خوشبختیمان را چشم نزند. درست است که متن با آرایه ها آراسته شده است؛ اما باید آرایه ها را در خلق متنی نو با ترکیبات جدید به کار برد. در بعضی موارد نگارشگر زیاده گویی کرده است و جزئیات غیر ضروری را بیان کرده است. به نحوی که اگر آن را از دلنوشته حذف کنیم لطمه ای به آن وارد نمی کند. این زیاده گویی در اکثر متن های دلنوشته دیده می‌شود که با ویرایش صحيح مشکل بر طرف می شود.
در بعضی قسمت های دلنوشته فصل دیوانگی سبکی مشابه فروغ فرخزاد مشاهده می شود که الگو گرفتن از شاعران ایرادی ندارد. به شرطی که عیناً جمله خودشان را به کار نبریم بدون ذکر نام!
آرایه غالب دلنوشته، تشبیه و کنایه و استعاره بود.
در کل می توان گفت با توجه به کلیشه هایی که وجود داشت، متن از تناسب سطحی و نثری برخوردار بود به نحوی که خواننده به راحتی می تواند آن را درک کند و با احساسات دلنویس خو بگیرد. در کل این دلنوشته با ویرایشی صحیح و استفاده از کلمات و ترکیبات جدید می تواند به اثری خوب و ماندگار تبدیل شود.



جهان کودکی بیش نبود
هنوز تفاوت بی تفاوتی را نمی فهمید دنیا که آمد
بند کفش هایش را بست
و دوسال بعد مرد شد...

قلمتان مانا
با تشکر از انتقاد پذیری شما
تیم نقد ادبی رمان۹۸
Zahra


نقد و بررسی دلنوشته فصل دیوانگی | Crazygirl کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Kian.f، Tavan، Crazygirl و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا