★مجموعه اشعار آنچه نگاهت کرد با دلم | bahareh.s کاربر انجمن رمان ۹۸

openworld · 23/1/21

به نام او که وجودم بندبند اوست!
نام اثر: آنچه نگاهت کرد با دلم
نام شاعر: (openworld (bahareh.s

نگاهت، آن چنان کرد با دلم
که بندبند وجودم لرزید
آن دو تیله بد کرد با دلم
آن نگاه، سوزاند جانم را تا پوست استخوان
ای که بودی و می‌دیدی
نگاهت چه کرد با دلم!

پی نوشت:
امیدوارم که لـ*ـذت رو در بند بند و بافت به بافت این اثر حس کنید.
در ضمن این اشعار کاری قدیمی از بنده هستند که لابه لای صفحاتی گیر افتاده بودند آن زمان‌ها آنقدر حرفه‌ای نبودم؛ اما بلز پر افتخار یک اثر قدیمی نسبتا ضعیف خدمت نگاه شما:)

openworld · 23/1/21

دست و دلم می‌لرزد
نگاه تو آتش به جان ما زد ای یار
آن قدر سهمگین که وجودم
یعنی، بندبند وجودم
پر شد از اسم تو، تو و تو و تو

bahareh.s
***

نگاهت، آن چنان کرد با دلم که
وجودم دیدارت را خواست
دیدار آن دو تیله‌ی سیاه را
آن دو تیله‌ی سیاه مهربان را
وجودم آن کس را خواست که
برای هر روز دیدنش جان باید
داد!

bahareh.s

openworld · 23/1/21

صدایم خسته‌ است
نگاهت خسته‌تر
گویی آن همه دیوانه بازی تمام شده
دیگر نوری نیست در نگاهمان
دیگر چیزی در دل من تکان نمی‌خورد
با آن نگاه!
دیگر آتش‌بازی آن شب نگاه تو
نیست سر جای خود
دیگر نگاهت مال من نیست
دیگر ذوقی در نگاه تو برای من نیست

bahareh.s

openworld · 23/1/21

آمدی آهسته بر دلم نشستی
آن‌قدر ساکت و آرام
که خود نفهمیدم چه شد
تا به خود آمدم
یک تو بودی و
یک دل که دیوانه شده
یک قلب که برای من نیست،
یک دل عاشق تو شده!

bahareh.s

openworld · 23/1/21

خوش به حال آنکه عاشقش هستی
خوش به حال آنکه عاشقت است
خوش به حال آنکه نگاهت مال اوست
خوش به حال آنکه نگاهش مال توست
خوش به حال من
خوش به حال تو
خوش به حال هردوی ما که دیوانه‌وار مال یکدیگریم!

bahareh.s

openworld · 23/1/21

سوزن‌سوزن می‌شود وجودم
خجالت بکش!
تو مگر نمی‌دانی وجودم با دیدنت
به مو بند می‌شود؟
مگر نگفتم به تو نگاهت طور خاصی
جذب کننده است؟
خجالت بکش!
خودت که
می‌دانی که چقدر بی‌جنبه است این دل ما!

bahareh.s

openworld · 28/1/21

گفتم نکن ای دل من با خودت اینجور
خندیدی ای دل خندیدی دل بستی به نگاهش
دیوانه که شدی، رهایت کرد!
رهایت کرد با آن عشقی که در وجود داشتی
ای دل، چرا نمی‌فهمی تو؟
نمی‌فهمی که دیوانه‌ها همیشه تنهایند؟!
کاری کردی تنها باشم
برای همیشه با خودم
و آن نگاه که دیگر
ندارمش!

bahareh.s

openworld · 28/1/21

آهسته آمدی در دلم
آهسته رفتی از دلم
من نخواستم بروی
خود رفتی از دلم
نگاهم گیر کرد به در
دلم پر از توست
چه کنم حالا؟
مگر کسی دیگر عاشق من میشود؟
زمانی که این دل عاشق توست!؟
bahareh.s

openworld · 28/1/21

دلم نگاه تو را خواهد
ای دوست
ای که در دلم خشک شده عطر رفتنت
دلم آن کس خواهد که وجودم پر از اوست
اما، افسوس که در کنارم نیست
اتاقم پر شده از عطر رفتنش
زندگی تلخ است با نبود عطر تنش
آخ که نمی‌دانی چقدر دلتنگ آن نگاهم
برگرد، بگذار فراق نبود نگاهت برود
بگذار دوباره اتاقم پر شود از عطر تنت
از عطر بودنت!

bahareh.s

openworld · 18/2/21

در دلم مُرده است
نه واقعا ها!
مُرده در وجودی مُرده
آری... او هرگز نمی‌میرد
مگر اینکه من بمیرم
تا او در وجود مُرده‌ی
من هم؛ مُرده، زنده باشد!

bahareh.s

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

اخراج شده

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین