- عضویت
- 29/5/20
- ارسال ها
- 372
- امتیاز واکنش
- 2,601
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- از دیار دور
- زمان حضور
- 15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پردهٔ یکُم
صحنهٔ ۱
در اوایل روزگار جمهوری روم، تودههای رمی به خاطر کمبود گندم شورش کردهاند و بر بزرگان شهر، به ویژه کایوس مارتیوس، خشم گرفتهاند. منینیوس اگریپا، که از بزرگان رم است، به جمع شورشیان درمیآید و آرامشان میکند. سپس مارتیوس سرمیرسد و تودهها را به باد دشنام میگیرد و ایشان را سستعنصر و بوقلمونصفت میخواند. در این اثنا پیکی از راه میرسد و خبر مهیّا شدن وُلسیها را از بهر حمله به رم میرساند. مارتیوس که دلاور و جنگجوست خبر را به شادمانی پذیرا میشود. بزرگان رم میرسند و بنا به شورِ جنگ میکنند و به مجلس کنکاش میشتابند. مارتیوس نیز یکی از سرداران این نبرد است و شوق مبارزه با تولوس اوفیدیوس، سردار ولسی، را در دل دارد. شورش فراموش میشود، تودهها میپراکنند و مدافعان حقوق مردم میمانند و کینهای که از مارتیوس به دل گرفتهاند.
صحنهٔ ۲
بزرگان ولسی گرد آمدهاند. تولوس اوفیدیوس به ایشان میگوید که اخباری از رم دارد که رمیها از آهنگِ حملهٔ ایشان آگاهند، احتمالاً میان ولسیها جاسوس دارند، و نیروهاشان را مهیّا کردهاند. جنگ در پیش است. اوفیدیوس نیز برای نبرد با مارتیوس بیتاب است.
صحنهٔ ۳
مادر مارتیوس، ولومنیا، و همسرش، ویرجیلیا، در خانه نشستهاند و دوختنی میدوزند. مادر از دلیری پسر میگوید و افتخار جنگ؛ و زن نگران شوی است که به جنگ ولسیها رفته. زنی والریا نام از آشنایان سرمیرسد و زنان را به گردش فرامیخواند. ویرجیلیا آشفته است و هراسان، و میخواهد خانه بماند تا مارتیوس یا خبری از اخبارش برسد. والریا میگوید که شنیده سپاهیان بر دروازهٔ کوریولی فرود آمدهاند و صفها آراستهاند. ولومنیا و والریا خوش و شادان از خانه میروند که گردشی بکنند. ویرجیلیا نگران و پریشان در خانه با پسر خردسالش میماند.
صحنهٔ ۴
مارتیوس و لارتیوس نزدیک میدان نبرد و بر دروازههای کوریولی هستند. سناتورهای ولسی بر فراز دیوارهای شهر پیدا میشوند و مارتیوس از ایشان میپرسد که اوفیدیوس در چه حال است. اوفیدیوس در حال نبرد دیده میشود و در همین حال دروازهٔ شهر گشوده میشود و سپاه تازهنفسی از ولسیان بر رمیها یورش میبرد. مارتیوس با سربازان به نبرد میشتابد، ولی شکست میخورند و برمیگردند و مارتیوس بر سربازانش خشم میگیرد. او سربازان را برمیانگیزد تا سپاه ولسی را که به شهر بازمیگردد در پی افتند و جنگ کنند، و خود پیش میافتد، ولی تنها میماند و در پی ولسیها به شهر درمیآید و پشت دروازه که اینک بسته شده به دام میافتد. لارتیوس میرسد و از مارتیوس میپرسد و خبر مرگ محتومش را میشنود و بر دلیری و سرسختی وی افسوس میخورد. ولی مارتیوس خونین سرمیرسد و لارتیوس با سربازان در پی او میروند و در شهر میشوند.
صحنهٔ ۵
چند سربازِ رمی غنیمت میبرند. مارتیوس میرسد و ایشان را نفرین میکند و خوار میشمارد. بانگ شیپور کومینیوس میرسد. مارتیوس شهر را به لارتیوس میسپارد؛ و با وجود زخمهای فراوان، آهنگِ یاریِ کومینیوس میکند و به نبرد اوفیدیوس میشتابد.
صحنهٔ ۱
در اوایل روزگار جمهوری روم، تودههای رمی به خاطر کمبود گندم شورش کردهاند و بر بزرگان شهر، به ویژه کایوس مارتیوس، خشم گرفتهاند. منینیوس اگریپا، که از بزرگان رم است، به جمع شورشیان درمیآید و آرامشان میکند. سپس مارتیوس سرمیرسد و تودهها را به باد دشنام میگیرد و ایشان را سستعنصر و بوقلمونصفت میخواند. در این اثنا پیکی از راه میرسد و خبر مهیّا شدن وُلسیها را از بهر حمله به رم میرساند. مارتیوس که دلاور و جنگجوست خبر را به شادمانی پذیرا میشود. بزرگان رم میرسند و بنا به شورِ جنگ میکنند و به مجلس کنکاش میشتابند. مارتیوس نیز یکی از سرداران این نبرد است و شوق مبارزه با تولوس اوفیدیوس، سردار ولسی، را در دل دارد. شورش فراموش میشود، تودهها میپراکنند و مدافعان حقوق مردم میمانند و کینهای که از مارتیوس به دل گرفتهاند.
صحنهٔ ۲
بزرگان ولسی گرد آمدهاند. تولوس اوفیدیوس به ایشان میگوید که اخباری از رم دارد که رمیها از آهنگِ حملهٔ ایشان آگاهند، احتمالاً میان ولسیها جاسوس دارند، و نیروهاشان را مهیّا کردهاند. جنگ در پیش است. اوفیدیوس نیز برای نبرد با مارتیوس بیتاب است.
صحنهٔ ۳
مادر مارتیوس، ولومنیا، و همسرش، ویرجیلیا، در خانه نشستهاند و دوختنی میدوزند. مادر از دلیری پسر میگوید و افتخار جنگ؛ و زن نگران شوی است که به جنگ ولسیها رفته. زنی والریا نام از آشنایان سرمیرسد و زنان را به گردش فرامیخواند. ویرجیلیا آشفته است و هراسان، و میخواهد خانه بماند تا مارتیوس یا خبری از اخبارش برسد. والریا میگوید که شنیده سپاهیان بر دروازهٔ کوریولی فرود آمدهاند و صفها آراستهاند. ولومنیا و والریا خوش و شادان از خانه میروند که گردشی بکنند. ویرجیلیا نگران و پریشان در خانه با پسر خردسالش میماند.
صحنهٔ ۴
مارتیوس و لارتیوس نزدیک میدان نبرد و بر دروازههای کوریولی هستند. سناتورهای ولسی بر فراز دیوارهای شهر پیدا میشوند و مارتیوس از ایشان میپرسد که اوفیدیوس در چه حال است. اوفیدیوس در حال نبرد دیده میشود و در همین حال دروازهٔ شهر گشوده میشود و سپاه تازهنفسی از ولسیان بر رمیها یورش میبرد. مارتیوس با سربازان به نبرد میشتابد، ولی شکست میخورند و برمیگردند و مارتیوس بر سربازانش خشم میگیرد. او سربازان را برمیانگیزد تا سپاه ولسی را که به شهر بازمیگردد در پی افتند و جنگ کنند، و خود پیش میافتد، ولی تنها میماند و در پی ولسیها به شهر درمیآید و پشت دروازه که اینک بسته شده به دام میافتد. لارتیوس میرسد و از مارتیوس میپرسد و خبر مرگ محتومش را میشنود و بر دلیری و سرسختی وی افسوس میخورد. ولی مارتیوس خونین سرمیرسد و لارتیوس با سربازان در پی او میروند و در شهر میشوند.
صحنهٔ ۵
چند سربازِ رمی غنیمت میبرند. مارتیوس میرسد و ایشان را نفرین میکند و خوار میشمارد. بانگ شیپور کومینیوس میرسد. مارتیوس شهر را به لارتیوس میسپارد؛ و با وجود زخمهای فراوان، آهنگِ یاریِ کومینیوس میکند و به نبرد اوفیدیوس میشتابد.
معرفی نمایشنامه کوریولانوس | ویلیام شکسپیر
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: