
- عضویت
- 29/5/20
- ارسال ها
- 372
- امتیاز واکنش
- 2,601
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- از دیار دور
- زمان حضور
- 15 روز 6 ساعت 23 دقیقه

نویسنده این موضوع
زال و مهراب کابلی ملاقات کوتاهی با هم داشتند
وقتی مهراب به کاخش برگشت در همان لحظه همسرش سیندخت و دخترش رودابه را دید که در شبستان قدم میزدند، سیندخت به نزد مهراب شتافت و گفت:
بگو ببینم، امروز که به نزد زال رفتی، چگونه بود؟ آیا او طبع و سرشت مردی و انسانیت دارد؟ او از سیمرغ چه میگوید؟ چهرۀ او چگونه است؟
مهراب پاسخ داد: ای سرو سیمین، کسی را تاکنون مانند او، ندیدی. او دلی چون شیر نر دارد و زور و قوتی چون پیل دارد، او بسیار جوان و اگر چه موی بدنش سپید است، اما زیبنده و برازندۀ اوست.
رودابه دختر مهراب وقتی سخنان را شنید دلش در مهر زال گره خورد و از خواب و خوراکش کاسته شد و آرام و قرار نداشت و این راز را به نزدیکان خود نیز گفت. نزدیکان وقتی که چنین چیزی شنیدند به رودابه گفتند:
ای افسر بانوان جهان، که برتر از همۀ دختران جهان هستی. تو از زیبایی حتی زیباتر از سرو هستی، آنگاه چطور میخواهی شوهری انتخاب کنی که در نزد سیمرغ پرورش یافته و بزرگ شده؟ تو با صورتی سرخ فام و مویی سیاه میخواهی با سپید مویی که نشانه پیری دارد پیمان ببندی؟
رودابه بسیار خشمگین شد و بر آنان پرخاش کرد
مدتی گذشت تا اینکه یکروز زال پهلوان عزم شکار کرد. پس از گردش در دشت و صحرا مشغول شکار شد و چند پرنده را شکار کرد که یکی از پرندگان دورتر از جایی که وی بود افتاد. پس زال و همراهانش برای پیدا کردن پرنده به میان سبزهها رفتند. وقتی که به نزد پرندۀ شکاری رسیدنددخترانی را دیدند که مشغول چیدن گلها بودند و آن دختران با دیدن این سواران بسیار ترسیده بودند و همه حلقه زدند در اطراف یک دختر زیبا که وی هم ترسیده بود.
وقتی مهراب به کاخش برگشت در همان لحظه همسرش سیندخت و دخترش رودابه را دید که در شبستان قدم میزدند، سیندخت به نزد مهراب شتافت و گفت:
بگو ببینم، امروز که به نزد زال رفتی، چگونه بود؟ آیا او طبع و سرشت مردی و انسانیت دارد؟ او از سیمرغ چه میگوید؟ چهرۀ او چگونه است؟
مهراب پاسخ داد: ای سرو سیمین، کسی را تاکنون مانند او، ندیدی. او دلی چون شیر نر دارد و زور و قوتی چون پیل دارد، او بسیار جوان و اگر چه موی بدنش سپید است، اما زیبنده و برازندۀ اوست.
رودابه دختر مهراب وقتی سخنان را شنید دلش در مهر زال گره خورد و از خواب و خوراکش کاسته شد و آرام و قرار نداشت و این راز را به نزدیکان خود نیز گفت. نزدیکان وقتی که چنین چیزی شنیدند به رودابه گفتند:
ای افسر بانوان جهان، که برتر از همۀ دختران جهان هستی. تو از زیبایی حتی زیباتر از سرو هستی، آنگاه چطور میخواهی شوهری انتخاب کنی که در نزد سیمرغ پرورش یافته و بزرگ شده؟ تو با صورتی سرخ فام و مویی سیاه میخواهی با سپید مویی که نشانه پیری دارد پیمان ببندی؟
رودابه بسیار خشمگین شد و بر آنان پرخاش کرد
مدتی گذشت تا اینکه یکروز زال پهلوان عزم شکار کرد. پس از گردش در دشت و صحرا مشغول شکار شد و چند پرنده را شکار کرد که یکی از پرندگان دورتر از جایی که وی بود افتاد. پس زال و همراهانش برای پیدا کردن پرنده به میان سبزهها رفتند. وقتی که به نزد پرندۀ شکاری رسیدنددخترانی را دیدند که مشغول چیدن گلها بودند و آن دختران با دیدن این سواران بسیار ترسیده بودند و همه حلقه زدند در اطراف یک دختر زیبا که وی هم ترسیده بود.
زال و رودابه | شاهنامه فردوسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
