- عضویت
- 3/12/20
- ارسال ها
- 416
- امتیاز واکنش
- 41,723
- امتیاز
- 347
- زمان حضور
- 107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نه
وقت ملاقات رسیده بود و محسن روبهرویم بود. قبل از اینکه حرفی بزند، تمام ماجرا را تعریف کردم.
نگاه لبریز از بهتش را از چشمانم دزدید و دستش را لای موهایش کشید.
-محسن تو میدونستی اون برگشته بود و چیزی نگفتی؟ حتما میدونستی که سر مراسم تدفین اونجوری...
وقت ملاقات رسیده بود و محسن روبهرویم بود. قبل از اینکه حرفی بزند، تمام ماجرا را تعریف کردم.
نگاه لبریز از بهتش را از چشمانم دزدید و دستش را لای موهایش کشید.
-محسن تو میدونستی اون برگشته بود و چیزی نگفتی؟ حتما میدونستی که سر مراسم تدفین اونجوری...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خاکستر شعله ور | M£R کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: