خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Niuosha.dkw

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/9/20
ارسال ها
386
امتیاز واکنش
3,434
امتیاز
228
محل سکونت
شهر کتاب
زمان حضور
23 روز 3 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام ایزد یار
نام دلنوشته: حرف هایی که هیچوقت به او نزدم
نام نویسنده: niuosha.dkw کاربر انجمن ۹۸
مقدمه:
سلام A عزیزم! این دلنوشته را برای تو می‌نویسم!
ناگفته هایی برای تو!
ناگفته هایی که وقتی ترکت کردم از دلم عبور کردند!
در این قصه من نه سنگ بودم و نه احساس
من فقط عاشق بودم!
عاشق حرف هایت، عاشق خنده هایت و لبخند های ملیح پشت عکس هایت!


دل نوشته حرف هایی که هیچوقت به او نزدم | niusha.dkw کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ZaHRa، Ghazaleh.A و 7 نفر دیگر

Niuosha.dkw

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/9/20
ارسال ها
386
امتیاز واکنش
3,434
امتیاز
228
محل سکونت
شهر کتاب
زمان حضور
23 روز 3 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچوقت به تو گفته بودم که حرف هایت را جدی میگیرم؟!
اصلا به تو گفته بودم که ویس هایت را هزاران بار گوش و عکس هایت را ساعت ها نگاه میکردم؟!
نه! من فقط به تو گفته بودم که نمی‌توانیم عاشق باشیم!
و اینگونه با حرف هایم تورا از خود دور کردم!

گفته بودی هرچه در دل دارم برایت رو کنم! اما من هیچوقت به تو نگفتم که عاشق حرف های دل خودت هستم!
با هربار اشتباه بخشیده شدم! اما تا کی اشتباه؟! تا کی دروغ؟ و تا کی بی‌تو بودن؟!
وقتی که به صدایت گوش میدادم اشک در چشمانم حلقه میزد! با خود میگفتم، چطور تونستم؟!
چطور این صدای پر بغض را از خود دور کردم! چطور دیگر چشم های سیاهت را نگاه نکردم! و چطور لبخند های پشت عکست را نادیده گرفتم!


دل نوشته حرف هایی که هیچوقت به او نزدم | niusha.dkw کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ZaHRa، Ghazaleh.A و 7 نفر دیگر

Niuosha.dkw

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/9/20
ارسال ها
386
امتیاز واکنش
3,434
امتیاز
228
محل سکونت
شهر کتاب
زمان حضور
23 روز 3 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
"امروز نمیتونم به دیدنت بیام!
ببخشید!
اما بهتره که از هم دور باشیم!
اینجوری دیگه مجبور نیستی حرف های مسخره من رو بشنوی!
متاسفم اگه تورو از خودم متنفر کردم
اما اینجوری برای دوتامون بهتره
روزت خوش "

یادت هست؟! همان پیام که فاصله بین من و تورا صدها مایل دور تر کرد!
بلافاصله بعد از ارسال این پیام چشم هایم اشکی شد! پشیمان شدم از ارسال پیام! اما یک ثانیه بعد او را خوانده بودی!
شاید ندانی؛ اما خیلی برایم ارزش داشتی!
حرف‌های بعد از پیامت برایم ارزش داشت! وقتی هنوز هم با وجود تمام سختی هایی که به تو داده بودم، دوستم داشتی، برایم ارزشمند بود!


دل نوشته حرف هایی که هیچوقت به او نزدم | niusha.dkw کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ZaHRa، Ghazaleh.A و 7 نفر دیگر

Niuosha.dkw

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/9/20
ارسال ها
386
امتیاز واکنش
3,434
امتیاز
228
محل سکونت
شهر کتاب
زمان حضور
23 روز 3 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلام A عزیزم!
امروز به یادت بودم! در برگه های دفتر خاطراتم وقتی اسم و خاطرات تورا مرور کردم، چقدر جایت در صفحه ۶۲ خالی بود!
در صفحه ۶۲ نوشته بودم:
باز هم خاطرات، مثل قطره های بارون فرود می‌آیند؛ مثل یک برگ از درخت میوفتند؛ و چه زیبا مثل گردبادی در سر میچرخند! A عزیزم، حال که قلم به دست گرفته و این صفحه را تمام میکنم، یاد حرف های آرامش بخشت میوفتم! چقدر زیبا بودند؛ دلگرمی هایت!
حرف هایی که با تو زدم، داستان هایی که برایم تعریف کردی، وقتی که تمام تلاشت را میکردی برای خندیدن من، همه و همه در صفحه ۶۲ تمام شده بودند!
بعد هم کتاب را به آتش کشیدم تا دیگر با دیدن آن خاطرات چشمانم خونین نشوند!
تمام آن ۶۲ ماه در ۶۲ صفحه مثل خاکستری بر روی زمین، فرو ریختند!
و چه ترسناک دیگر حرف هایت را به یاد ندارم!


دل نوشته حرف هایی که هیچوقت به او نزدم | niusha.dkw کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: ZaHRa، Saghár✿، Ghazaleh.A و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا