خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
«به نام ایزد یکتا»
نام رمان: برش (جلد دوم مجموعه 9101)
ژانر: ترسناک، معمایی
نویسنده: هادِس
ناظر: Asal_Zinati
خلاصه: همه آنها خطاکارانی بودند که تقاص پس دادند! اجسادی هستند که در این شهر جاسازی شدند. او به دنبال دلیل تقاص پدرش است و آخرین قربانی این خطاها را می‌گردد، درحالی که آخرین قربانی زیاد هم دور نیست...


در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: N.N، MĀŘÝM، ~ریحانه رادفر~ و 30 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:
سه برش ناقص، یک پازل کامل از زندگیم رو می‌سازن؛ رد خطوط کج روی شونه‌هام همه نمادن، نماد دریچه‌ای که تنها یک شکستگی روی دیوار نبود، بلکه جسدی بود که لا به لای اون دیوار جاسازی شده!


سخن نویسنده: اینم جلد دوم زمزمه اهریمن! دوست دارم این جلد بهتر از جلد اول باشه و تلاشم رو هم می‌کنم. رمان از دیدگاه یک شخصیت دیگه بیان می‌شه که توی جلد یک به مدت کوتاهی حضور داشته؛ اوایل شاید ربطی بین دو جلد پیدا نکنید ولی جلوتر قضیه روشن می‌شه.
حرف دیگه‌ای هم ندارم :)


در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: N.N، MĀŘÝM، ~ریحانه رادفر~ و 29 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
((شروع))

لا به لای شکستگی‌های دیوار، چیزی فراتر از گچ و سیمان هست! یک دریچه، دریچه راهیابی به دنیای من و اونا!
انگشت اشارم رو لای اون شکستگی عمیق کشیدم، گچی که روی انگشتم موند رو فوت کردم.
چوب نازک کنارم رو برداشتم و توی اون شیار فرو بردم، به یک چیزی رسیدم؛ یه چیز توی حالت‌های نرم و خشک.
چوب رو آروم بیرون کشیدم، همراه با اون یک چیز به نوکش گیر کرده بود بیرون اومد. رنگش بین سیاه و نارنجی بود. عین یه تیکه پوست نازک خشک!
-چیه اون؟
اخم کمرنگی رو ابروهام نشست، حدس زدم چی باشه! اون تیکه رو یکم بو کردم، بوش انقدر تیز بود که سرم رو تکون و با صدایی لرزان گفتم:
-گوشت...
با پاش جمجمه‌ای که روی زمین بود رو شوت کرد و نفسی عمیق کشید. همه رفتارهاش رو می‌تونم تحلیل کنم عصبانیه چون اون از اینجا متنفره، زود دوست داره بره برای اینکه پاش رو تند تند تکون می‌ده و دست‌هاش رو توی جیب کاپشنش کرده. بیشتر از این نتونست فضای سنگین اتاقک رو تحمل کنه، سمت در رفت، با پاش کوبید بهش و در باز شد و رفت.
زیر لـ*ـب احمق گفت، دقیقا می‌دونم "احمق" خطاب به کیه! خودِ خودم.
هیچکدوم از کارهایی که قبلا کردم به نتیجه نرسید و سرم رو به باد دادم ولی، شاید این یکی طبق برنامم پیش بره!
دوباره چوب رو فرو کردم، ایندفعه هم چیزی بیرون اومد. استخون!
کمی نگاهش کردم، شبیه چیزی بود که توی کتاب دیدم، استخون رو سریع توی جیبم گذشتم.
شمارش معکوس شروع شد! ده ثانیه!
چوب رو اونور پرت کردم، سمت در دویدم و دوان دوان از پله‌ها پایین رفتم...
زیر لـ*ـب می‌شمردم.
-چهار، سه، دو...
خودم رو از در خروجی پرت کردم بیرون. نفسم گرفت، دستم رو روی سـ*ـینه‌ام گذاشتم تا ضربان قلبم رو حس کنم.
سنگ ریزه‌های کوچیک به دست‌هام چسبید و زانوم خاکی شد، به طبقه بالا، یعنی پنجره‌ها چشم دوختم. پرده‌های اون طبقه تکون می‌خورد.
بالاخره!
احساس کردم کسی بهم نزدیک می‌شه، سرم رو چرخوندم.
اومد کنار و دستش رو سمتم دراز کرد، با کمک اون پاشدم و خاک شلوارم رو تکون دادم.
-حله؟
سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم؛ نباید اینجا بیشتر می‌موندیم باید بریم!
13 دقیقه!

با استرس این پارتو میذارم... امیدوارم خوب باشه:shyb:


در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: N.N، Elaheh_A، MĀŘÝM و 28 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
برش اول: از کجا آغاز شد؟
از بازوم گرفت، خونسردانه و قاطع گفت:
-ایشون کار دارن بانو، بعدا تشریف بیارید.
بازوم رو با تمام قدرتم از دستش کشیدم، سرجام ایستادم و نفس نفس زدم.
سرم رو خم کردم و چشم‌هام رو بستم، با لحنی پر از تقلا و خستگی گفتم:
-م... من باید باهاش بیشتر حرف بزنم! خواهش می‌کنم...
دستش رو روی کمرم گذاشت و ایندفعه سعی کرد دوستانه به نظر بیاد، اما حقیقتا خیلی مصنوعی بود!
-لطفا بفرمایید بیرون، زمانی دیگه تشریف بیارید گفت و گو ‌کنید.
از مامور بی‌عرضه‌تر از خودش فاصله گرفتم و کاپشنم رو درست کردم.
سرم رو تکون دادم و اون لبخندی به نشونه رضایت زد و گفت:
-خیلی ممنونم.
اخمم پررنگ‌تر شد و با نگاهی پر از تاسف و خشم از اونجا دور شدم.
زمانی دیگه! مگه زمان مفهومی هم داره؟!
با سرعت از راهرو گذشتم و به پله‌های خروجی رسیدم. چندتا آدم سالمند از کنارم رد شدن، ظاهرا نگران بودن.
به چهره‌های آشفتشون می‌خورد اتفاق بدی افتاده باشه! اتفاق بدتر از زندگی من؟ نه!
از پله‌ها پایین رفتم و سریع از محوطه کلانتری دور شدم.
شروع کردم به تند تند قدم زدن، می‌خواستم زودتر برسم به خونه و سرم رو بذارم روی بالشت و گریه کنم.
من تا کِی باید منتظر بمونم که این پرونده رو شروع کنن؟ لعنت به همشون! سه هفته گذشته ولی هیچ بنی بشری عین خیالشون نیست! من که می‌دونم چرا بیرونم کردن.
چون به قول آقای کلانتر وقت ندارن به حرف‌های تکراری من گوش فرا بدن! حرف‌های تکراری؟
نه حرف‌های من تکراری نیست! اونقدر بزدل و ترسو هستن که نمی‌خوان بلایی که سر بابام اومده رو توجیه کنن!
اول اون کلانتر رو مخم رفت که انگار براش هیچی مهم نبود بعد اون مامور اضافه شد که بازوم رو گرفت بعد سعی کرد ادای مهربون‌ها رو دربیاره!
باید همون جا داد می‌زدم و می‌گفتم همه شما یه مشت بزدلید! باید کلانتری رو بهم می‌ریختم! باید گند می‌زدم به سر تا پای همشون.
از همشون متنفرم اصلا برن بمیرن!
ایستادم و با پام به میله وسط کوچه لگد زدم اما انگشت‌های پام توی کفش خورد شد.
از درد چهرم توی هم پیچید، به دیوار تکیه دادم و پام رو بالا گرفتم.
تقصیر اوناست، چرا منو عصبانی کردن که بعد لگد بزنم و پام خورد بشه؟!
با دستم چشم‌هام رو مالیدم تا گریم نگیره، حالم انقدر گرفته بود که می‌خواستم یکی از همین آدمایی که قدم می‌زنن رو بِکِشم کنار و درد و دل کنم.
چندتا سرفه کردم و کلاه کاپشنم رو روی سرم گذاشتم و توی خودم فرو رفتم.


در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: N.N، Elaheh_A، MĀŘÝM و 24 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از دقایقی حرص خوردن و قدم زدن تصمیم گرفتم برم خونه و بزنم زیر گریه!
با خستگی توصیف ناپذیری از پله‌های خونه بالا رفتم. کلید رو از کیفم خارج کردم و در رو با آرنجم جلو حل دادم، کفش‌هام رو در آوردم و با دقت توی جاکفشی گذاشتم.
همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: . faRiBa .، N.N، Elaheh_A و 22 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
جلوی آینه ایستادم و ابرویی بالا انداختم.
برگشتم و به کمرم نگاه کردم، یه خراش نسبتا بزرگ بود اما عمیق نه. به خون کنارش دست زدم و دوباره به آینه نگاه کردم.
اخمی روی ابروهام نشست. بدبختی کم بود، اینم اضافه شد! اگه من این کار رو نکردم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: . faRiBa .، N.N، ~ریحانه رادفر~ و 17 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی از فنجون‌ها رو برداشتم و توی دستم چرخوندم، قدیمی و زشتن اما جهزیه‌ن و ارزش معنوی دارن. سرم رو خم کردم و فنجون رو گذاشتم روی زمین، آروم و شمرده شمرده گفتم:
-خدایا... تو... ببخش.
یک کارتون از انتهای کابینت برداشتم و شروع کردم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: . faRiBa .، N.N، ~ریحانه رادفر~ و 16 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
من فقط سکوت کردم و با اخمی کمرنگ از روی ناراحتی به اطرافم نگاه کردم. چقدر دوست دارم این سمساری رو منفجر کنم! چرا اینقدر داغون و بهم ریختست؟
سرم رو پایین انداختم و مقنعم رو درست کردم.
حمید، صاحب این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، Mahla_Bagheri و 15 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایستگاه اتوبوس همین کنار بود، کنار یه درخت رو به روی خیابون و پاساژ. یه زن با کاپشن آجری و سبزی به دست همراه دختر شیش هفت سالش نشسته بود.
از کیفم یه دستمال تمیز درآوردم و صندلی ایستگاه رو تمیز کردم. اون زن هم چپ چپ بهم نگاه می‌کرد، انگار که مثلا یه دزد حروم خور دیده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: . faRiBa .، N.N، ~ریحانه رادفر~ و 15 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,468
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو راه به مردم و رفتارشون نگاه می‌کردم، از این کار خوشم می‌یاد.
فکر کنم اون دختری که نشسته با لبخند به گوشیش زل زده داره چت می‌کنه، خدا داند با کی حالا!
یه پیرزن هم کنارش خوابش بُرده بود، منم یه روز تبدیل به همون پیرزنی می‌شم که تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برش (جلد دوم مجموعه 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: سمی، . faRiBa .، N.N و 15 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا