خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نصیرالدوله شاه غازی رستم، رستم شاه غازی یا رستم چهارم یکی از اسپهبدان شاخهٔ اسپهبدیه باوندیان طبرستان بود. او معروف‌ترین اسپهبد در باوندیان شاخهٔ اسپهبدیه است.شاه غازی رستم در زمان حکومت پدرش، علاءالدوله علی، در نبردهای بسیاری شرکت کرد و شهرت بسیاری یافت؛ چنان‌که در اواخر عمر اسپهبد علاءالدوله، بدون اجازهٔ او به لشکرکشی می‌پرداخت و تصمیمات حکومتی می‌گرفت. پس از مرگ علاءالدوله، برادر شاه غازی، به نام تاج‌الملوک مرداویج، که نزد احمد سنجر، در دربار سلجوقیان می‌زیست، ادعای جانشینی کرد و موجب لشکرکشی ارتش سلجوقی به طبرستان شد. شاه غازی رستم ابتدا به قلعه‌ای گریخت و در آن محاصره شد ولی با طولانی شدن محاصره، سلجوقیان عقب‌نشینی کردند و او مجدداً امور مملکت را به دست گرفت. او با سنجر صلح نمود و ولیعهدش، گردبازو، را به دربار سلجوقی فرستاد. با ترور گردبازو توسط اسماعیلیان، روابط شاه غازی رستم و سلطان سنجر سلجوقی تیره شد. پس از سقوط سلطنت سنجر، به قدرت شاه غازی رستم افزوده شد و او کشورگشایی‌های خود را افزود اما اتحاد او با خوارزمشاهیان علیه قبایل غُز شکست خورد.

شاه غازی در دوران اسپهبدی خود بر قلمرو باوندیان افزود و علاوه بر طبرستان، کومس و گیلان بر جرجان و استرآباد، جاجرم، فیروزکوه، دماوند، ری، بسطام و دامغان نیز تسلط داشت. او برخلاف دیگر اسپهبدان باوندی، اهل تسامح نبود و رویکرد متعصبانه‌ای در مذهب داشت. او پیرو تشیع امامیه بود و دشمنی ویژه‌ای با اسماعیلیان داشت و در چند وهله دست به کشتار گستردهٔ آنان زد. رستم برخلاف اسپهبدان پیش از خود، دوران حکومتش را تنها صرف نبردهای داخلی و خارجی و نزاع‌های سـ*ـیاسی نکرد. شاخصهٔ اصلی حکومت شاه غازی توسعهٔ اقتصادی و فرهنگی قلمروش است، که در سایهٔ امنیت کاذب و رویکرد نظامی شاه غازی به دست آمد. رونق تجارت، ساخت بناهای عام‌المنفعهٔ گوناگون، ساخت مسیرهای تجارت زمینی و دریایی، دعوت از صنعت‌گران و نظامیان خارجی و وجود امنیت در طبرستان، موجب پیشرفت شهرنشینی و شکوفایی اقتصادی در قلمرو شاه غازی شدند؛ چنان‌که او را «مصلح اقتصادی» طبرستان در سده‌های میانه دانسته‌اند.


شاه غازی رستم در ۵۵۸ هجری (۱۱۶۳ میلادی) یا ربیع‌الاول ۵۶۰ هجری (۲۳ ژانویه ۱۱۶۵) درگذشت. از آنجا که ولیعهد نخست او، گردبازو، پیش‌تر توسط اسماعیلیان ترور شده‌بود، پس از رستم، پسر دیگرش علاءالدوله حسن، به مقام اسپهبدی باوندیان دست یافت. حسن رویکرد خشن‌تری نسبت به رستم داشت و موجب قتل بسیاری از درباریان پیشین شد.


نام و القاب

نام «شاه غازی رستم» تلفیقی از فارسی و عربی است. عبارت «شاه» عنوان فارسی فرمانروایان است و عبارت «غازی» در عربی به معنای جنگجو است. لقب وی نیز «نصیرالدوله» به معنای «پیروزی حکومت» است. رشیدالدین وطواط در نامه‌ای که از سوی خوارزمشاه به رستم نگاشته، او را اسپهبد اسپهبدان و مالک مازندران خوانده‌است.


شاهزادگی

نخستین بار زمانی با نام شاه غازی در منابع محلی مواجه می‌شویم که وی کودک بوده و پدرش علاءالدوله علی برای حفظ جان او از جنگ‌های داخلی باوندیان، وی را به همراه اتابکی به نام «باکالجار بن اباجعفر کولایج» به قلعهٔ کیسلیان فرستاد. علاءالدوله علی در جنگ‌های داخلی باوندیان پیروز شد، ولی موضوع عدم حمایت و تأییدش از سوی بزرگان خاندان باوند و بزرگ مالکان شهریارکوه برقرار ماند و این مشکل برای شاه غازی رستم نیز به ارث گزارده شد.

رستم از همان آغاز نوجوانی در کنار پدر با مخالفان به نبرد می‌پرداخت. در نوجوانی پدر او را نزد سلطان سنجر فرستاد تا در نبرد خراسان شرکت کند. حضور مستمر رستم شاه غازی در میدان‌های نبرد مختلف داخلی و خارجی، او را به عنوان یک مدعی در عرصهٔ سـ*ـیاسی معرفی کرد و موجب مشهور شدنش شد. در ابتدای دوران سلطنت علاءالدوله، رستم شاه غازی به محاصرهٔ بهرام، عمویش که ادعای وراثت اسپهبدی داشت، پرداخت و نهایتاً بهرام با وساطت خواهر خود دژ را ترک کرد و به ری رفت. در پیکاری که رستم برای بازپس گرفتن دژ کیسلیان تدارک دید نیز در برابر لشکر قراجه سـ*ـاقی، دلاوری خود را نشان داد.


رستم شاه غازی در تاریخ طبرستان که بود؟

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
علاءالدوله دارای اختلافاتی با سنجر، حاکم سلجوقیان، نیز بود. سنجر او را به درگاه خود فراخواند ولی علاءالدوله حاضر نشد.سنجر ابتدا بهرام و پس از آن برادرزاده‌اش، مسعود، را با لشکری برای سرکوب علاءالدوله فرستاد، بهرام شکست خورد و کشته شد و برای مقابله با مسعود، علاءالدوله پسرش شاه غازی را روانه میدان کرد و کار به صلح ختم شد و مسعود پس از ایامی مهمان بودن در درگاه باوندیان به خراسان بازگشت. در ۵۲۱ هجری مجدداً سنجر اسپهبد باوندی را فراخواند ولی علاءالدوله باز هم به بهانهٔ پیری حاضر نشد و سنجر این بار مسعود را به گرگان فرستاد و حکم شهریارکوه را به نام او کرد. مسعود منتظر فرصتی برای نابودی امارت باوندیان بود. در این هنگام شاه غازی لشکریان را برای مبارزه با اسماعیلیان گسیل داشته بود و در نبرد مجروح شد. مسعود فرصت را غنیمت شمرده و به طبرستان لشکرکشی کرد ولی علاءالدوله او را غافلگیر کرده و سپاهیانش را شکست داد.

پس از این شکست سنجر باز هم لشکرکشی به مازندران را آزمود ولی مجدداً شکست خورد. او پس از ادعای سلطنت مسعود و هم‌پیمان شدن او با با «قراجه سـ*ـاقی»، اتابک پیشین سلاجقه، در نامه‌ای مجدداً از اسپهبد علاءالدوله خواست در رکابش حاضر شود و در نبرد با دشمنان تازه او را حمایت کند. علاءالدوله باز هم نرفت و دو تن از پسرانش را برای این کار نامزد کرد ولی سنجر پاسخ داد که اگر خودت نمی‌آیی لااقل رستم را بفرست. در منابع سلجوقی در مورد جنگیدن رستم در نبرد با قراجه مطلبی نیامده‌است ولی منابع دیگر، همچون ابن اثیر، از اسیر شدن قراجه به دست یکی از سپاهیان مازندرانی و حضور رستم شاه غازی در نبرد، در حالی که زخمی کاری برداشته بود، گزارش داده‌اند. ابن اثیر دربارهٔ این نبرد گفته‌است: «…و وقعت الحرب و قامت علی ساق و کان یوماً مشهودا؛ جنگ روی داد و کار بالا گرفت و روز مهمی بود.»

در سال‌های پایان زندگی علاءالدوله، بزرگان طبرستان به دور شاه غازی جمع شده بودند و شوکت او از پدر فزونی یافته بود. شاه غازی یک سال پیش از مرگ علاءالدوله از او دژ دارا را درخواست کرد که پدر نپذیرفت و او به آرم رفت و به گوشه‌نشینی پرداخت و مشغول تحصیل فقه شد تا این که علاءالدوله به دلیل بیماری تمکین کرده و فردی به نام «جمال الملک» میانشان وساطت کرد تا دژ دارا به شاه غازی داده شود.

رستم با در دست گرفتن دژ دارا و فرماندهی نیروهای پدر، بی‌اجازهٔ او برای توسعهٔ قلمرو به سلسله جنگ‌هایی اقدام ورزید. هنگامی که آتْسِز خوارزمشاه شهر گرگان را تسخیر کرد، رستمِ کبودْجامه، والی آن شهر، را به زندان افکند. شاه غازی بدون اجازهٔ پدر به دیدار وی رفت و رستم کبودجامه را رهانید. علاءالدوله این عمل را نکوهش کرد. این اتفاق در ۵۳۶ هجری قمری (۱۱۴۲ میلادی) رخ داده‌است و نشان می‌دهد که تا این سال علاءالدوله زنده بوده‌است. منتهی سال دقیق مرگ او مشخص نیست. در سال‌های پایانی زندگی، علاءالدوله حکومت را به شاه غازی سپرد و خود در تمیشه اقامت گزید و پس از مرگ جسدش در ساری دفن شد.

علاءالدوله پیش از مرگ رستم را به حضور طلبیده بود و گفت «چون از برادرت مرداویج آزرده هستی، هرچه سفارش کنم فایده‌ای ندارد ولی قارن، برادر کوچکتر، را به تو می‌سپارم.» شاه غازی یحتمل به روش سنتی خاندان باوند به حکومت رسید. با توجه به سنت‌های باقی مانده از ایران باستان، مراسم هفت شبانه روز طول کشید و بزرگان و شخصیت‌های مهم سراسر قلمرو باوندیان با هدایا و پیشکش‌های خود به مهمانی آمدند و در روز هشتم شاه غازی رستم بر تـ*ـخت سلطنت تکیه زد و فرمانداران را در مناطق خود ابقا نمود.


رستم شاه غازی در تاریخ طبرستان که بود؟

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رابـ*ـطه با سلاطین ترک و اشراف مازندران

پس از مرگ علاءالدوله علی، تمامی کارگزاران او به شاه غازی پیوستند. او در حالی به حکومت می‌رسید که اوضاع خلافت عباسی و سلجوقیان نامناسب بوده و قدرت خوارزمشاهیان رو به رشد بود ولی بزرگترین مشکل او برادرش، تاج‌الملوک مرداویج، بود که نزد سلطان سنجر رفته و در مرو ساکن بود. تاخت و تازهای رستم شاه غازی موجب شد امیران مجاور و ملوک طوایف بیم‌ناک شوند و پنهانی از مرداویج بخواهند تا به طبرستان بازگردد و به جای علاءالدوله که تازه درگذشته بود، بنشیند. شاه غازی علاوه بر عدم مقبولیت و مشروعیت نزد بزرگان خاندان باوند، در بین بزرگ مالکان طبرستان نیز مخالفان بسیاری داشت. مرزبان طبرستان، استندار لارجان و «شهریوش بن هزاراسپ» (از ملوک استنداران رویان) از جمله خواص طبرستان بودند که بر عدم مشروعیت شاه غازی تأکید داشتند. عدم محبوبیت شاه غازی نزد این طبقات تا جایی بود که «منوچهر»، مرزبان لارجان، به وی لقب «شال مازندران» (شغال مازندران) داده بود.

تاج‌الملوک که همنشین سنجر بود، با لشکری به فرماندهی «قشتمر» و ۱۰۰۰۰ نفر به طبرستان بازگشت. سپاهیان سنجر گفتند که برای صلح میان دو برادر و تقسیم قلمرو علاءالدوله آمده‌اند؛ اما رستم نپذیرفت و برادر را به خاطر روی آوردن به ترکان نکوهش کرد. قشتمر و مردآویج چاره‌ای جز جنگ نیافتند و با کمک امیران مخالف رستم و کسانی که از بیم ستم او به مرداویج پیوسته بودند، حمله را آغاز کردند. رستم پسرش، حسن، را در دژ ایلال نهاد و خود به دژ دارا رفت. مردآویج و سپاهیان ترکش دژ دارا را محاصره کردند و رستم ۸ ماه در برابر آن‌ها مقاومت کرد. پس از این مدت، ستم ترکان و ویرانی‌هایی که به بار آوردند، مردم را بار دیگر به سوی رستم سوق داد.[۳۰] گویا رغبت به شاه غازی رستم در میان مردم، اصناف و سادات شهر هم بوده، چنانچه یک نانوای استرآبادی و فردی به نام محمد آهنگر به رهبری مردم استرآباد به پشتیبانی از رستم شاه غازی پرداختند،استندار شهریوش و «منوچهر لارجان» که در یورش مرداویج از او حمایت کرده‌بودند، پس از آن به شاه غازی روی آورده و از او امان خواستند.

علاوه بر این شرایط آب و هوایی و باران‌های پیاپی نیز کار سپاهیان سلجوقی را سخت نمود و به عقب‌نشینی آنان منجر شد. مردآویج به استرآباد رفت و آن شهر را تسخیر کرد و شاه غازی پذیرفت ولیعهد خود «گردبازو» را همراه با هزار مرد به دربار سلطان سنجر بفرستد. رستم از دژ دارا بیرون آمده و برای جبران ویرانی‌ها ۳ سال مالیات را بخشید و استندار شهریوش پس از اتحاد با شاه غازی با خواهر او ازدواج کرد. گردبازو، ولیعهد شاه غازی، در سال ۵۳۷ هجری (۱۱۴۲ میلادی) توسط اسماعیلیان در سرخس کشته شد و شاه غازی از آن پس تمامی روابط و مکاتبات خود با دربار سلجوقی را قطع کرد و سنجر را «ملحد» خواند؛[۳۷] زیرا سنجر در این دوره با حسن صباح، رهبر اسماعیلیان الموت، صلح کرده‌بود. سنجر در اثر این صلح حتی در قلمرو خود نیز با مخالفت فقها روبرو شد و او را ملحد می‌خواندند.

مدتی بعد در سال ۵۴۸ هجری (۱۱۵۳ میلادی)، غُزها به خراسان هجوم بردند و سنجر را دستگیر کردند و امیران سنجر، من‌جمله برادرزاده‌اش سلیمان‌شاه، به استرآباد گریختند. سرنگونی دولت سنجر به شاه غازی این فرصت را داد که قلمرو خود را گسترش دهد. رستم شاه غازی در این هنگام به استرآباد رفته و مرداویج را بیرون کرد و دستور داد پیش از آن که به خراسان برسد، او را بکشند. سپس رستم شاه غازی بر جرجان و جاجَرْم چیره شد. او سلیمان‌شاه را به همدان، نزد ملکان سلجوقی جبال و آذربایجان فرستاد و سلیمان به عنوان سپاسگزاری شهرهای ری، ساوه و سمنان را به شاه غازی سپرد. در مدت بیست ماهی که ری تحت حکومت شاه غازی بود، مدارس و مؤسساتی برای گسترش تشیع در این شهر ساخته شد.

غزان که حالا با شاه غازی همسایه شده بودند و عزم تصرف عراق عجم را داشتند، کوشیدند تا با او بر سر تقسیم عراق و خراسان به توافق برسند. اما رستم با آتسز خوارزمشاه متحد شد و تعهد کرد سنجر را از دست غزان برهاند. غزان پس از این تعهد، پیغام فرستادند و از او خواستند اجازه دهد به سوی شرق لشکرکشی کنند و در عوض نیشابور و شهرهای آن محدوده را تحت تصرف خود گیرد، اما رستم گفت به جهاد آمده‌است و صلح با آنان را نپذیرفت.


رستم شاه غازی در تاریخ طبرستان که بود؟

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سال ۵۵۱ هجری در دَهستان شاه غازی به همراه «ایتاق» و «کبودجامه» به مصاف غزان رفت ولی در بین راه خبر مرگ آتسز خوارزمشاه به آنان رسید. سپاهیان رستم خواستند او را از ادامه نبرد بازدارند ولی او نپذیرفت. غزها نیز ابتدا مواجهه با اسپهبد را لازم ندانستند و خواستار مصالحه شدند اما اسپهبد کوتاه نیامد و نبرد درگرفت. ایتاق و کبود جامه وی را رها ساختند و غزها سپاهیان اسپهبد رستم را شکست دادند.[۴۵] شاه غازی رستم در راه بازگشت به دژهای مهرین و منصوره کوه گریخت و پس از ۸ ماه محاصره از دژ خارج شد. سپس بسطام و دامغان را تصرف کرد و آن‌ها را به «تیول سابق‌الدین قزوینی» سپرد.در این هنگام اسماعیلیان در قومس نفوذ بسیاری داشتند، ولی پس از آن باوندیان به مقابله با این مذهب پرداختند و سابق‌الدین اسماعیلیان را در تنگنا قرار داد به گونه‌ای که این درگیری‌ها موجب آشفتگی اوضاع و پریشانی خاطر مردم قومس شد.

پس از پیکار با غزها، ۲ تن از سرداران سپاه رستم به نام «کیکاووس هزار اسب»، برادر شهریوش هزار اسب و داماد علاءالدوله علی، همراه با «فخرالدوله گرشاسب»، پسرخواندهٔ مردآویج، بر رستم شوریدند. کیکاووس با قاضی رویان، به نام سروم، همدست شد و در آمل قصر رستم را سوزاند، اما مردم به مقابله برخاستند و او را بیرون راندند. فخرالدوله نیز استرآباد را غارت کرد و به مکانی به نام گلپایگان رفت. رستم شاه غازی به آن سامان لشکر کشید و آنجا را سوزاند و بسیاری از بزرگان آن دیار را کُشت و فخرالدوله به دژ جهینه پناه برد. شاه غازی پسر خود حسن را برای سرکوب کیکاووس به رویان فرستاد، اما حسن به سختی شکست خورد و به گیلان گریخت.

رستم خود در حالی که از شدت درد نقرس بر تـ*ـخت روان نشسته بود، به پیکار با کیکاووس شتافت و او را درهم شکست. کیکاووس که از طغیان خویش و ویرانی ولایت سخت پشیمان بود، قاضی سروم را به مکافات تحریکاتی که کرده بود، دار زد. سرانجام به میانجیگری بزرگان طبرستان در میانه صلح شد و کیکاووس به رکاب رستم شاه غازی پیوست. رستم شاه غازی پس از آن به سرکوب فخرالدوله گرشاسب رفت و دژ جهینه را محاصره کرد. کیکاووس به میانجیگری کوشید و سرانجام فخرالدوله را واداشت که به فرمان رستم گردن نهد.

با مرگ سلطان سنجر در ۵۵۲ هجری، برادر زاده‌اش، سلیمان‌شاه، بار دیگر به شاه غازی پناهنده شد. شاه غازی او را در ری به تـ*ـخت نشاند. محمود خان، جانشین سنجر، وقتی متوجه عدم حضور شاه غازی در طبرستان شد، همراه با «مؤید آی‌ابه» به قلمرو او حمله کرد و در کوسان پایگاهی ایجاد نمود. شاه غازی «قارن» را همراه چهارصد غلام و پانصد باوند شبانه به مقابل او فرستاد و «شرف‌الملوک حسن» را به مهروان اعزام کرد تا از فرار آن‌ها جلوگیری کند. آن‌ها لشکریان محمود خان را شکست دادند و محمود خان به خراسان بازگشت. در همان سال محمود خان همراه مؤید آی‌ابه و امیر ایتاق به طبرستان حمله کرد و خرابی‌هایی به وجود آورد که رستم شاه غازی با پرداخت خراج با او صلح نمود. در ۵۵۶ میان شاه غازی و «یغمر خان» نزاعی درگرفت که یغمر خان به غزان پناه جست. شاه غازی گریخت و یغمر گرگان را به یغما برد. در ۵۵۸ شاه غازی برای بازپس‌گیری قومس و بسطام به تنکز، نایب مؤید آی‌ابه، حمله کرد و شکست خورد. سال بعد لشکری به فرماندهی سابق‌الدین قزوینی را برای فتح همان نواحی فرستاد و این بار موفق شد.

از سوی دیگر سلیمان‌شاه در ری به دست دشمنان زندانی شد و اتابک شمس‌الدین ایلدگز، مؤسس اتابکان آذربایجان، توانست عراق را تسخیر کند و ری را به پسرش محمد جهان پهلوان بسپارد. رستم شاه غازی از حکومت ری چشم پوشید و برای جلوگیری از حمله آنان به طبرستان، قلعه‌های استوناوند و فیروزکوه را در مرزهای جنوبی خود مستحکم ساخت و بر دماوند مسلط شد.


رستم شاه غازی در تاریخ طبرستان که بود؟

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرگ

در باب تاریخ مرگ شاه غازی اختلاف است. برخی گفته‌اند که وی در ۵۵۸ هجری (۱۱۶۳ میلادی) درگذشته‌است. حال آنکه ابن اثیر پیکار او را با تنکز را در ۱۱۶۳ و کوشش‌هایش را برای بازپس گرفتن دامغان و بسطام در ۵۵۹ هجری (۱۱۶۴ میلادی) یاد کرده و مرگ او را آشکارا در یکم ربیع‌الاول ۵۶۰ هجری (۲۳ ژانویه ۱۱۶۵) دانسته‌است. در تاریخ طبرستان دربارهٔ مرگ شاه غازی داستانی آمده‌است: او تازه به شصت سالگی رسیده بود که در روز نوروز، همراه سابق‌الدین قزوینی و «ابو حارب لاریجان» نزد سپاهیانش رفت و امر کرد برایش چوگان آوردند؛ ضربه‌ای به توپ زد و گفت: «آه، شصت سال! نمی‌دانم برای مرگ یا بیماری آماده‌ام یا نه؟» سپس دستهٔ چوگان را انداخت و از میان سپاهیان رفت و از همان روز بیمار شد.[۹۰] شاه غازی رستم در فروردین ۵۵۸ هجری در روستای زریوان، در یک فرسنگی ساری، درگذشت و او را در محلهٔ گاوپوستی (که بعدها به محلهٔ شاه غازی معروف شد) دفن کردند.

پس از مرگ شاه غازی رستم پسرش، علاءالدوله حسن، که بیمار بود، به ساری آمد. او خبر مرگ اسپهبد رستم را پنهان نگهداشت و با اعلام خبر با شورش ایتاق، که از متحدان رستم بود، مواجه شد و در نبردی او را شکست داد. پس از آن نیز دیگر نزدیکان پدر من‌جمله «کیکاوس ناصرالملک»، عمویش «حسام‌الدوله شهریار»، سپهسالار «سابق‌الدین قزوینی» را کشت. سـ*ـیاست‌های حسن خشن‌تر از پدرش بود و مردم بدان لقب «چوب حسنی» داده بودند. خشوم حسن کار را به جایی رساند که مردم به فرزند و ولیعهدش، گردبازو، روی آوردند ولی گردبازو از بیماری درگذشت و او دست به کشتار مردم زد تا آن که غلامانش او را در خواب کشتند. با درگذشت شاه غازی رستم، اسپهبدان باوند دیگر نتوانستند استقلال خود را بازیابند.


رستم شاه غازی در تاریخ طبرستان که بود؟

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا