خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,698
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
"به نام خدایی که هزار رنگ افرید"
نام رمان: چوبین آفر
نویسنده: fatim808 (فاطمه بیابانی)
ژانر: تراژدی، عاشقانه، جنایی-مافیایی
خلاصه:
می‌جنگم و نابودت می‌کنم ای تویی را که ادامه‌ی حیاتم را برایم دشوار ساختی...
یک روز، به گونه‌ای برزمینت می‌زنم که توان بلند شدن را نداشته باشی...
آری من! منی که تو خوی انتقام جویی درونش غلتاندی... تویی که واژه‌ی انسان بودن را به تاراج برده ای، تو!
چوبین: کینه
آفر: آتش


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Parmida_viola، M O B I N A، ɢнαzαʟ و 10 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,273
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 9 ساعت 35 دقیقه
نقد و بررسی رمان چوبین آفر
به نام آن که تن را نور جان داد
خرد را سوی دانایی عنان داد

"رمان چوبین آفر عاشقانه‌ای فوق احساسی بود."
از لحظه شروع که با به تصویر کشیدن محیط آغاز شد و به حس آفر و پدرش ختم شد استارت احساسی بودن این رمان کلید خورد. درد و دل هایی که آفر با پدرش می‌کرد و دلسوزی هایی که مرجان برای دوستش می‌کرد هم به خوبی نوعی از عشق را نشان داد. در کل می‌شود گفت توصیفات لحظه‌ای به خوبی با قلمی زیبا و راوی مناسب و یکدست به تصویر کشیده شده بود. منتها با این حال توصیفات کاملا بی نقص نبود. وقتی آفر "گرفتن یقه‌ی مانتوی مرجان" را قید کرد می‌توانستید رنگ، زبری یا نرمی و یا در کل اطلاعاتی از قبیل تیپ و قیافه‌ی مرجان بدهید. نه فقط مرجان بلکه ما هیچ اطلاعات تصویری از سرگرد، یا پدر آفر نداریم. متوجه هستم که این‌ها شخصیت های اصلی و ماندگار نبودند ولی اگر اشاره‌ای کوتاه به این‌ها هم می‌شد کارتان خیلی حرفه‌ای تر جلوه می‌کرد. ولیکن با این وجود در مواردی هم خوب عمل می‌کردید به طور مثال توصیفاتی که کم کم از آفر وارد شد و توصیفات خانه مرجان زیبا و اصولی بود. در کل فضاسازی شما در حد میانه بود و جای پیشرفت داشت. موضوع بعدی مهم در اثر شما، سیر رمان بود. در ابتدا سیر تند بود! یعنی به طوری که آفر چند لحظه بعد از دیدن مرگ پدرش آن را قبول کرد و حتی آن را به زبان اورد. می‌دانم که این عکس العملی منطقیست اما پس از گذر زمان! به همین علت رفتارها و حرف های مرجان و آفر در ابتدا کمی غیر قابل باور بود. همچنین اسم های آفر، سورن و آرسو هم کمی از باور پذیری رمان شما کاسته بود. همانطور که قید کردم چوبین آفر رمانی‌ احساسی‌ست که با اسمی نو و خلاقانه‌ای که دارد می‌تواند مخاطبان بسیاری را جلب کند ولیکن تناقصی که به وجود می‌اید این است که چطور با وجود این احساس خواهرانه قوی بین مرجان و افر، افر او را رها کرد و رفت؟! سه سال بی اطلاعی کمی غیر واقعی نیست؟ سه سالی که به خوبی در متن جای دادید و غیر مستقیم قید کردید. در چوبین آفر شخصیت پردازی آفر به خوبی انجام داده شده بود. طوری که بدون اشاره مستقیم اخلاق و رفتار او به عنوان دختری شاد که حالا در غم مرگ پدرش گرفتار انتقام و روحی زخم خورده شده، قابل درک بود. ولی بقیه‌ شخصیت‌ها حداقل تا به این‌جا حضور پایداری نداشتند. چوبین آفر تا به حال اتفاقات اجتماع را به تصویر کشیده بود و به ژانر اجتماعی شباهت داشت و ایده‌ی جدیدی نداشت ولی خوشبختانه رمان در ابتدای کار است و هنوز ماجرا دارد.
در این رمان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها از نظر ظاهری حجم یکسانی داشتند ولیکن در باطن نه! اتفاقات و اطلاعات مهم در مونولوگ‌ها رخ می‌داد و اصولا دیالوگ‌ها صحبت هایی ساده را نشان می‌دادند و همچنین مشکل دیالوگ‌ها این بود که آنها در اصل لحن عامیانه داشتند ولی گه و گاه به متن ادبی نزدیک می‌شدند. هر چند این را هم لحاظ شویم که بزرگترین نقطه قوت بیان احساسات و دیالوگ‌ها بیان حس کاراکترها قبل صبحت‌ها بود.
به طور مثال:
لـ*ـب های خشک شده ام را باز کردم و زمزمه کردم:
-چگونه؟ *لحن ادبی در کنار عامیانه* کمکم میکنی؟!
مرجان با همان لبخند نابش که همیشه مزین صورت معصومش بود ارام لـ*ـب زد:
-حتما عزیزم، تا لحظه آخر!
فراموش نشود که حتی کلیشه‌ای ترین موضوع‌ها هم می‌توانند تبدیل به بهترین رمان‌ها شوند. آفر کسی بود که مادر نداشت و علت این موضوع قید نشده بود. آفر دختری بود که مثل اکثر دختر های نقش اول رمان‌ها در ناز و نعمت بزرگ شده بود و حالا یکدفعه با مرگ پدرش و بیرون آمدن از کارش به فکر انتقام افتاده. احساس می‌کنم هدف نویسنده جلوه دادن عشقی در حین یک انتقام را دارد و امیدوارم در انتهای رمان به هدفش برسد. خلاصه پر ابهام و چالش برانگیز بود و مقدمه شما هم جای کار و پیشرفت دارد.
حرف دیگری نیست و فقط می‌توانم در کلام آخر بگویم پشت رمان چوبین آفر یک تلاش و پشتکار قوی خوابیده و به عنوان دومین تجربه‌ی یک نویسنده مطمئنا کار خوبی‌‌ست.
نویسنده با کسب تجربه و خواندن و نوشتن بیشتر در آینده نزدیک پتانسیل این را دارد که اثری بی نقص خلق کند.
همانطور که استیون کینگ می‌گویند:

اگر زمان برای خواندن نداشته باشی، زمان یا ابزار برای نوشتن هم نخواهی داشت.

قصد من به هیچ‌وجه تخریب نبود و امیدوارم درپیشرفت نویسنده موثر بوده باشم.
نکته: این رمان تا پست "بیست و دو" توسط بنده نقد شده است.
پایان.
1399/9/21
فاطمه بیابانی
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Parmida_viola، ɢнαzαʟ، Fatemeh14 و 5 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,698
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقد و بررسی رمان چوبین آفر
به نام آن که تن را نور جان داد
خرد را سوی دانایی عنان داد

"رمان چوبین آفر عاشقانه‌ای فوق احساسی بود."
از لحظه شروع که با به تصویر کشیدن محیط آغاز شد و به حس آفر و پدرش ختم شد استارت احساسی بودن این رمان کلید خورد. درد و دل هایی که آفر با پدرش می‌کرد و دلسوزی هایی که مرجان برای دوستش می‌کرد هم به خوبی نوعی از عشق را نشان داد. در کل می‌شود گفت توصیفات لحظه‌ای به خوبی با قلمی زیبا و راوی مناسب و یکدست به تصویر کشیده شده بود. منتها با این حال توصیفات کاملا بی نقص نبود. وقتی آفر "گرفتن یقه‌ی مانتوی مرجان" را قید کرد می‌توانستید رنگ، زبری یا نرمی و یا در کل اطلاعاتی از قبیل تیپ و قیافه‌ی مرجان بدهید. نه فقط مرجان بلکه ما هیچ اطلاعات تصویری از سرگرد، یا پدر آفر نداریم. متوجه هستم که این‌ها شخصیت های اصلی و ماندگار نبودند ولی اگر اشاره‌ای کوتاه به این‌ها هم می‌شد کارتان خیلی حرفه‌ای تر جلوه می‌کرد. ولیکن با این وجود در مواردی هم خوب عمل می‌کردید به طور مثال توصیفاتی که کم کم از آفر وارد شد و توصیفات خانه مرجان زیبا و اصولی بود. در کل فضاسازی شما در حد میانه بود و جای پیشرفت داشت. موضوع بعدی مهم در اثر شما، سیر رمان بود. در ابتدا سیر تند بود! یعنی به طوری که آفر چند لحظه بعد از دیدن مرگ پدرش آن را قبول کرد و حتی آن را به زبان اورد. می‌دانم که این عکس العملی منطقیست اما پس از گذر زمان! به همین علت رفتارها و حرف های مرجان و آفر در ابتدا کمی غیر قابل باور بود. همچنین اسم های آفر، سورن و آرسو هم کمی از باور پذیری رمان شما کاسته بود. همانطور که قید کردم چوبین آفر رمانی‌ احساسی‌ست که با اسمی نو و خلاقانه‌ای که دارد می‌تواند مخاطبان بسیاری را جلب کند ولیکن تناقصی که به وجود می‌اید این است که چطور با وجود این احساس خواهرانه قوی بین مرجان و افر، افر او را رها کرد و رفت؟! سه سال بی اطلاعی کمی غیر واقعی نیست؟ سه سالی که به خوبی در متن جای دادید و غیر مستقیم قید کردید. در چوبین آفر شخصیت پردازی آفر به خوبی انجام داده شده بود. طوری که بدون اشاره مستقیم اخلاق و رفتار او به عنوان دختری شاد که حالا در غم مرگ پدرش گرفتار انتقام و روحی زخم خورده شده، قابل درک بود. ولی بقیه‌ شخصیت‌ها حداقل تا به این‌جا حضور پایداری نداشتند. چوبین آفر تا به حال اتفاقات اجتماع را به تصویر کشیده بود و به ژانر اجتماعی شباهت داشت و ایده‌ی جدیدی نداشت ولی خوشبختانه رمان در ابتدای کار است و هنوز ماجرا دارد.
در این رمان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها از نظر ظاهری حجم یکسانی داشتند ولیکن در باطن نه! اتفاقات و اطلاعات مهم در مونولوگ‌ها رخ می‌داد و اصولا دیالوگ‌ها صحبت هایی ساده را نشان می‌دادند و همچنین مشکل دیالوگ‌ها این بود که آنها در اصل لحن عامیانه داشتند ولی گه و گاه به متن ادبی نزدیک می‌شدند. هر چند این را هم لحاظ شویم که بزرگترین نقطه قوت بیان احساسات و دیالوگ‌ها بیان حس کاراکترها قبل صبحت‌ها بود.
به طور مثال:
لـ*ـب های خشک شده ام را باز کردم و زمزمه کردم:
-چگونه؟ *لحن ادبی در کنار عامیانه* کمکم میکنی؟!
مرجان با همان لبخند نابش که همیشه مزین صورت معصومش بود ارام لـ*ـب زد:
-حتما عزیزم، تا لحظه آخر!
فراموش نشود که حتی کلیشه‌ای ترین موضوع‌ها هم می‌توانند تبدیل به بهترین رمان‌ها شوند. آفر کسی بود که مادر نداشت و علت این موضوع قید نشده بود. آفر دختری بود که مثل اکثر دختر های نقش اول رمان‌ها در ناز و نعمت بزرگ شده بود و حالا یکدفعه با مرگ پدرش و بیرون آمدن از کارش به فکر انتقام افتاده. احساس می‌کنم هدف نویسنده جلوه دادن عشقی در حین یک انتقام را دارد و امیدوارم در انتهای رمان به هدفش برسد. خلاصه پر ابهام و چالش برانگیز بود و مقدمه شما هم جای کار و پیشرفت دارد.
حرف دیگری نیست و فقط می‌توانم در کلام آخر بگویم پشت رمان چوبین آفر یک تلاش و پشتکار قوی خوابیده و به عنوان دومین تجربه‌ی یک نویسنده مطمئنا کار خوبی‌‌ست.
نویسنده با کسب تجربه و خواندن و نوشتن بیشتر در آینده نزدیک پتانسیل این را دارد که اثری بی نقص خلق کند.
همانطور که استیون کینگ می‌گویند:

اگر زمان برای خواندن نداشته باشی، زمان یا ابزار برای نوشتن هم نخواهی داشت.

قصد من به هیچ‌وجه تخریب نبود و امیدوارم درپیشرفت نویسنده موثر بوده باشم.
نکته: این رمان تا پست "بیست و دو" توسط بنده نقد شده است.
پایان.
1399/9/21
فاطمه بیابانی
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98
خیلی خیلی ممنونم حنانه جانم.:fallb: مقدمه بر میگرده به یکی از شخصیت های اصلی ولی خوب بازم خیلی ممنون جان دل:flowerb: بعد از نقد ویرایش میزنم و ایوادهاش رو رفع میکنمdance3b


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Parmida_viola، ɢнαzαʟ، Fatemeh14 و 4 نفر دیگر

Vahide.s.shefakhah

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/5/20
ارسال ها
216
امتیاز واکنش
3,690
امتیاز
228
محل سکونت
تهران
زمان حضور
36 روز 15 ساعت 29 دقیقه
بسم الرب الطاهرین
نقد و بررسی رمان چوبین آفر

ابتدابسیار خوشحالم که به عنوان یک منتقد پیشرفت یک نویسنده رو میبینم...
رمان چوبین آفر یک رمان باژانری اجتماعی، تراژدی است که سعی شده با درگیر کردن احساس مخاطب، تفکر مخاطب را به ذهنیت نویسنده نزدیک و گاهاهم سو کند، اما به نظر من این درگیری احساسات در شرایطی بازیاده روی همراه بوده که درمواقعی باورپذیری متن را تحت تاثیر قرار می دهد!
مثلا درجایی نوشته شده:
(دست روی سـ*ـینه ام گذاشتم و دل گفتم:
-مگه قرار نبود سالم برگردی؟
فریاد زدم:
‌-مگه قرار نبود سالم برگردی؟!
مردم از دورم متفرق شدند، داد میزدم، بر سروصورتم میکوفتم و زجه کنان نام پدرم را صدا می‌زدم.
-بابایی، تو که بد قول نبودی! قرار نبود اینقدر زود بری که. آخ بابای مهربونم، آخ بابام چه کنم با درد نبودنت...
ناگهان در جای گرمی فرو رفتم، عطر تنش را به ریه هایم هدیه کردم و دریافتم آن فرد کسی جز یار همیشگیم نیست، یقه مانتویش را در دست گرفتم، ناله کردم:
-مرجان، چرا باباییم اینقدر زود رفت؟ اون هنوز جوون بود، آرزوها که نداشت، حالا من باید چه کار کنم بدون پشتیبانم؟ بدون همدمم!
سرم را در یقه مرجان فرو بردم و گریستم به حال خودم، از آنچه می‌ترسیدم به سرم آمده بود...)

موارد این چنینی در متن زیاد وجود دارد، خب می توان گفت بیان احساسات نویسنده نسبتا مناسب و بعضا حتی قویست؛ اما باید به خاطر داشت که غلو و اغراق در متن می‌تواند روی سطح قلم و اعتماد مخاطب به نویسنده تاثیر بگذارد!
برخلاف اسم بسیار هوشمندانه و زیبای رمان و درادامه خلاصه که هدفمند و زیرکانه نوشته شده است، مقدمه رمان ضعیف است و ذهن را از مسیر و جهت محتوای رمان دور میکند_جدای از ایراد های نوشتاری_ درنتیجه پیشنهاد میدم آن را به طور کامل تغییر دهید.
ایده ی اصلی رمان تابه اینجا بر اساس انتقام و زندگی پرخطر یک پلیس و... نوشته شده که ایده ی جدیدی هم نیست اما با رعایت نکاتی میتوان آن را جهت داد و کاملا متفاوتش کرد که با توجه پشتکار و دقت نویسنده، بنده کاملا به ادامه ی این رمان و درخشش آن امیدوارم.
نویسنده هوش بصری خوبی دارد، این را می‌توان از توصیفات ایشان از مکان و جو موجود در متن رمان متوجه شد، زمانی که آفر وارد خانه ی مرجان می شود و آن محیط را تک به تک و با دقت توضیح می دهد یا در ابتدای رمان که راجع به کشته شدن پدر آفر است و توصیف دقیق شرایط و حالاتی که در آن لحظه وجود دارد واقعا گویای این موضوع است.
خب در ادامه می‌توان به سیر تقریبا تند و پر عجله‌ی رمان اشاره کرد، اینکه آفر به راحتی مرگ پدر رامی پذیرد، از دوستی که اشاره می کند آن را جور دیگری دوست دارد و ارتباطشان شکل دیگری دارد می گذرد، به سرعت از بخش غم رد می شود و به مسئله ی انتقام می‌رسد و... خب قطعا این سرعت بالا بر فهم مخاطب و ذهنیت آن تاثیر منفی خواهد داشت...!
مخاطب هنوز شوکی را رد نکرده و بخشی را نپذیرفته افتادن درشوک بعدی و موضوع جدید ذهن را بهم می ریزد و هضم موارد را دچار مشکل میکند، برای بهتر شدن روند داستان وکند تر شدن آن پیشنهاد میدم کمی به احوال آفر درخلوتش پرداخته شود و احساسی که نسبت به شرایطش دارد.
ارتباط مخاطب با متن و همسو شدن با جریان داستان و باورپذیری آن در چند مورد دچار مشکل میشود:
۱٫این رمان توصیفات ظاهری ندارد:
تا به اینجا که متن را مطالعه کرده‌ام، به جز یک جمله(موهای ابریشمی ام) و (چشم های میشی اش) نکته ای راجع به ظاهر هیچکدام از شخصیت ها ندیده ام و به عنوان یک مخاطب هیچ تصور و پیش زمینه ای از چهره ی شخصیت ها ندارم!
درنتیجه، زمانی که یک شخصیت، مثلا آفر، یا سرگرد محمدی، یا مرجان حالتی احساسی داشته باشد که لازم است آن را درک کنم و با آنها همراهی و همدردی کنم، بسیار سخت میتوانم این را انجام دهم چون تصوری آن حالت و لحظه ندارم... با تمرین هایی همچون دیدن یک چهره و بستن چشم و به خاطر آوردن جزئیات آن چهره میتوانید قدرت بیان ظاهری را درخود افزایش دهید.
۲٫اسامی شخصیت ها: در زندگی روزمره شما چند بار باچنین اسم هایی روبرو می‌شوید؟ آفر، سورن و.‌..
تقریبا غیر ممکن است که در اطراف ما و در یک جمع بیش از یک نفر از این اسم ها داشته باشد، درست است این اسم ها بسیار زیبا هستند، اما درواقعیت و دنیای واقعی دوستانمان فاطمه ها و مرد های زندگیمان محمد ها و علی ها هستند و بیشتر افراد اطرافمان از چنین اسم های متشکل اند.
۳٫مانور روی شخصیت اول و تقریبا رها کردن باقی شخصیت ها: چه از لحاظ بیان حالات و احساسات چه از لحاظ توصیفات ظاهری، نویسنده تمام تمرکزش را روی آفر قرار داده و تقریبا بقیه را به امان خدا رها کرده، رسالت یک نویسنده در نوشتن و بیان یک لحظه زمانی به عالی ترین وجه به انجام میرسد که به شکلی متنی را بنویسد که بتوان آن لحظه و موقیت را کامل و در حد دیدن آن تصور کرد و این عمل انجام نمیشود مگر با بیان قوی و زمان گذاشتن برای همه ی شخصیت ها!
در ادامه بنده آینده ی درخشانی را برای این نویسنده ی خوش ذوق و پرتلاش میبینم و این در صورتی نزدیک است که ایشان همرا با نوشتن و تقویت قلم خود، در رابـ*ـطه با موضوعات محتوای رمان مطالعه هم داشته باشند.
موفق باشید:گل:
تیم نقد رمان۹۸
وحیده السادات شفاخواه
۱۳۹۹/۰۹/۲۲


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Parmida_viola، ɢнαzαʟ، MĀŘÝM و 4 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,698
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرس
بسم الرب الطاهرین
نقد و بررسی رمان چوبین آفر

ابتدابسیار خوشحالم که به عنوان یک منتقد پیشرفت یک نویسنده رو میبینم...
رمان چوبین آفر یک رمان باژانری اجتماعی، تراژدی است که سعی شده با درگیر کردن احساس مخاطب، تفکر مخاطب را به ذهنیت نویسنده نزدیک و گاهاهم سو کند، اما به نظر من این درگیری احساسات در شرایطی بازیاده روی همراه بوده که درمواقعی باورپذیری متن را تحت تاثیر قرار می دهد!
مثلا درجایی نوشته شده:
(دست روی سـ*ـینه ام گذاشتم و دل گفتم:
-مگه قرار نبود سالم برگردی؟
فریاد زدم:
‌-مگه قرار نبود سالم برگردی؟!
مردم از دورم متفرق شدند، داد میزدم، بر سروصورتم میکوفتم و زجه کنان نام پدرم را صدا می‌زدم.
-بابایی، تو که بد قول نبودی! قرار نبود اینقدر زود بری که. آخ بابای مهربونم، آخ بابام چه کنم با درد نبودنت...
ناگهان در جای گرمی فرو رفتم، عطر تنش را به ریه هایم هدیه کردم و دریافتم آن فرد کسی جز یار همیشگیم نیست، یقه مانتویش را در دست گرفتم، ناله کردم:
-مرجان، چرا باباییم اینقدر زود رفت؟ اون هنوز جوون بود، آرزوها که نداشت، حالا من باید چه کار کنم بدون پشتیبانم؟ بدون همدمم!
سرم را در یقه مرجان فرو بردم و گریستم به حال خودم، از آنچه می‌ترسیدم به سرم آمده بود...)

موارد این چنینی در متن زیاد وجود دارد، خب می توان گفت بیان احساسات نویسنده نسبتا مناسب و بعضا حتی قویست؛ اما باید به خاطر داشت که غلو و اغراق در متن می‌تواند روی سطح قلم و اعتماد مخاطب به نویسنده تاثیر بگذارد!
برخلاف اسم بسیار هوشمندانه و زیبای رمان و درادامه خلاصه که هدفمند و زیرکانه نوشته شده است، مقدمه رمان ضعیف است و ذهن را از مسیر و جهت محتوای رمان دور میکند_جدای از ایراد های نوشتاری_ درنتیجه پیشنهاد میدم آن را به طور کامل تغییر دهید.
ایده ی اصلی رمان تابه اینجا بر اساس انتقام و زندگی پرخطر یک پلیس و... نوشته شده که ایده ی جدیدی هم نیست اما با رعایت نکاتی میتوان آن را جهت داد و کاملا متفاوتش کرد که با توجه پشتکار و دقت نویسنده، بنده کاملا به ادامه ی این رمان و درخشش آن امیدوارم.
نویسنده هوش بصری خوبی دارد، این را می‌توان از توصیفات ایشان از مکان و جو موجود در متن رمان متوجه شد، زمانی که آفر وارد خانه ی مرجان می شود و آن محیط را تک به تک و با دقت توضیح می دهد یا در ابتدای رمان که راجع به کشته شدن پدر آفر است و توصیف دقیق شرایط و حالاتی که در آن لحظه وجود دارد واقعا گویای این موضوع است.
خب در ادامه می‌توان به سیر تقریبا تند و پر عجله‌ی رمان اشاره کرد، اینکه آفر به راحتی مرگ پدر رامی پذیرد، از دوستی که اشاره می کند آن را جور دیگری دوست دارد و ارتباطشان شکل دیگری دارد می گذرد، به سرعت از بخش غم رد می شود و به مسئله ی انتقام می‌رسد و... خب قطعا این سرعت بالا بر فهم مخاطب و ذهنیت آن تاثیر منفی خواهد داشت...!
مخاطب هنوز شوکی را رد نکرده و بخشی را نپذیرفته افتادن درشوک بعدی و موضوع جدید ذهن را بهم می ریزد و هضم موارد را دچار مشکل میکند.
ارتباط مخاطب با متن و همسو شدن با جریان داستان و باورپذیری آن در چند مورد دچار مشکل میشود:
۱٫این رمان توصیفات ظاهری ندارد:
تا به اینجا که متن را مطالعه کرده‌ام، به جز یک جمله(موهای ابریشمی ام) و (چشم های میشی اش) نکته ای راجع به ظاهر هیچکدام از شخصیت ها ندیده ام و به عنوان یک مخاطب هیچ تصور و پیش زمینه ای از چهره ی شخصیت ها ندارم!
درنتیجه، زمانی که یک شخصیت، مثلا آفر، یا سرگرد محمدی، یا مرجان حالتی احساسی داشته باشد که لازم است آن را درک کنم و با آنها همراهی و همدردی کنم، بسیار سخت میتوانم این را انجام دهم چون تصوری آن حالت و لحظه ندارم... با تمرین هایی همچون دیدن یک چهره و بستن چشم و به خاطر آوردن جزئیات آن چهره میتوانید قدرت بیان ظاهری را درخود افزایش دهید.
۲٫اسامی شخصیت ها: در زندگی روزمره شما چند بار باچنین اسم هایی روبرو می‌شوید؟ آفر، سورن و.‌..
تقریبا غیر ممکن است که در اطراف ما و در یک جمع بیش از یک نفر از این اسم ها داشته باشد، درست است این اسم ها بسیار زیبا هستند، اما درواقعیت و دنیای واقعی دوستانمان فاطمه ها و مرد های زندگیمان محمد ها و علی ها هستند و بیشتر افراد اطرافمان از چنین اسم های متشکل اند.
۳٫مانور روی شخصیت اول و تقریبا رها کردن باقی شخصیت ها: چه از لحاظ بیان حالات و احساسات چه از لحاظ توصیفات ظاهری، نویسنده تمام تمرکزش را روی آفر قرار داده و تقریبا بقیه را به امان خدا رها کرده، رسالت یک نویسنده در نوشتن و بیان یک لحظه زمانی به عالی ترین وجه به انجام میرسد که به شکلی متنی را بنویسد که بتوان آن لحظه و موقیت را کامل و در حد دیدن آن تصور کرد و این عمل انجام نمیشود مگر با بیان قوی و زمان گذاشتن برای همه ی شخصیت ها!
در ادامه بنده آینده ی درخشانی را برای این نویسنده ی خوش ذوق و پرتلاش میبینم و این در صورتی نزدیک است که ایشان همرا با نوشتن و تقویت قلم خود، در رابـ*ـطه با موضوعات محتوای رمان مطالعه هم داشته باشند.
موفق باشید:گل:
تیم نقد رمان۹۸
وحیده السادات شفاخواه
۱۳۹۹/۰۹/۲۲
مرسی وحیده جانم dance3b حتما ویرایش میزنم فقط یک خواهش ازت دارم که تو طول رمان باهام همراه باشی و اشکالاتم رو بگی.:flowerb:
مرشی از هر دو دوست عزیزم بابت نقد خوبتون.dance3b:flowerb:


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Parmida_viola، M O B I N A، ɢнαzαʟ و 5 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
بسمه تعالی

رمان چوبین افر رمانی فوق احساسی است، رمان حاکی از قلم خوب نویسنده دارد ک سعی در بازگویی جزئیات دارد
که گاه در این امر اغراق کرده"بعنوان مثال:تشبیه صحنه به روز عاشورا"
در اوایل رمان روند رمان کمی کند صورت گرفته به گونه ای ک توضیح چند باره برخی موارد ممکن است خواننده را
از خواندن برخی قسمت ها بازدارد.
وقتی نویسنده از علاقه شدید پدر،دختری می نویسد باید زمان و مکان را طوری شرح دهد که خواننده آن را با تمام وجود درک کند و صرفا چند تشبیه و اغراق،
احساسات خواننده را درگیر نخواهد کرد؛
بعنوان مثال:توجه به لبخند سرگرد آن هم در آن حال و روز مختص یک دختر وابسته به پدر نیست...
و در جای دیگر دخترک قصه ما ناگهان به فکر انتقام میفتد
به گمانم در روز های اول تنها حس غم آدم را دربرمیگیرد و بعد از گذشت مدتی چشم آدم به حقیقت و غم وارده باز می شود
و به فکر انتقام و یا.. هر چیز دیگری می افتد.
و یا در قسمتی از رمان نوشته شده بود"یا از پیروزی لـ*ـذت میبرم" به گمانم این یک پیروزی نیست و صرفا
پیدا کردن مرهمی برای زخم و درد است و بایست با کلمات جور دیگری بازی کرد.
در چند قسمت از رمان قید شده بود"صدای انفجار" و در جایی دیگر گفته شده بود ک من خود پدرم را فرستادم،
بنده بعنوان خواننده متوجه اصل ماجرا نشدم ک اگر دخترک همراه پدرش نبوده
چگونه صدای انفجار در سرش اکو می شود و نمیتوانستم آینده و روند داستان را برای خود پیش بینی کنم
و امیدوارم نویسنده در ادامه داستان به این موضوع اشاره کند.

و اما بعد از ورود به خانه مرجان، آفر قبلا هم به این خانه پا گذاشته و دلیلی برای توصیف خانه آن هم به آن شیوه ندارد
میتوان برای توصیف خانه از روش دیگری کمک گرفت بعنوان مثال"مقابل تلویزیون بر روی کاناپه نشستم و مرجان از پله ها..."

و یا توجه آفر به گشنگی اش...
مسلما آن قدر درد و غمش زیاد هست ک توجه چندانی به وضعیت جسمانی اش نداشته باشد و
می توان در این قسمت از مرجان کمک گرفت تا خواننده را متوجه گرسنگی آفر کند.

در قسمتی از متن کمی به آینده و ناکامیِ آفر اشاره شده که مسلما از شیوه های نویسنده جهت ترغیب خواننده است.

و چه زیبا بود توصیف ایمان قوی دخترکِ قصه و نام نهادن رفیق بر روی پروردگارش
و ای کاش کمی گله میکرد از رفیق روزهای خوشی و ناخوشش
چرا ک او بسی داغدار است و آدم در این لحظات به خدای خود پناه میبرد و
در این لحظات قسمت و تقدیر را فراموش میکند.

در کل میتوان گفت روند داستان کمی خواننده را اذیت میکند
ابتدا کمی آرام و بعد سیر صعودی گرفته
ک با تلاش و پشتکار مسلما سیری منسجم ایجاد خواهد شد.
و نویسنده عزیز بایست باصبر و شکیبایی قلم خود را به بازی در بیاورد و صرفا با آنچه
ک در برخی رمان ها خوانده بازی نکند،
و خود را جای خواننده بگذارد و با جزء به جزء نوشته اش آمیخته شود تا بتواند حس و حالی مناسب آفر در خود و خواننده اش ایجاد بنماید.


به امید بهترین ها برای شما دوست عزیز:)
قلمتان مانا:گل:


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: M O B I N A، ɢнαzαʟ، MĀŘÝM و 4 نفر دیگر

فاطمه بیابانی

ناظر کتاب
ناظر کتاب
  
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
281
امتیاز واکنش
8,698
امتیاز
263
محل سکونت
shiraz
زمان حضور
65 روز 16 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسمه تعالی

رمان چوبین افر رمانی فوق احساسی است، رمان حاکی از قلم خوب نویسنده دارد ک سعی در بازگویی جزئیات دارد
که گاه در این امر اغراق کرده"بعنوان مثال:تشبیه صحنه به روز عاشورا"
در اوایل رمان روند رمان کمی کند صورت گرفته به گونه ای ک توضیح چند باره برخی موارد ممکن است خواننده را
از خواندن برخی قسمت ها بازدارد.
وقتی نویسنده از علاقه شدید پدر،دختری می نویسد باید زمان و مکان را طوری شرح دهد که خواننده آن را با تمام وجود درک کند و صرفا چند تشبیه و اغراق،
احساسات خواننده را درگیر نخواهد کرد؛
بعنوان مثال:توجه به لبخند سرگرد آن هم در آن حال و روز مختص یک دختر وابسته به پدر نیست...
و در جای دیگر دخترک قصه ما ناگهان به فکر انتقام میفتد
به گمانم در روز های اول تنها حس غم آدم را دربرمیگیرد و بعد از گذشت مدتی چشم آدم به حقیقت و غم وارده باز می شود
و به فکر انتقام و یا.. هر چیز دیگری می افتد.
و یا در قسمتی از رمان نوشته شده بود"یا از پیروزی لـ*ـذت میبرم" به گمانم این یک پیروزی نیست و صرفا
پیدا کردن مرهمی برای زخم و درد است و بایست با کلمات جور دیگری بازی کرد.
در چند قسمت از رمان قید شده بود"صدای انفجار" و در جایی دیگر گفته شده بود ک من خود پدرم را فرستادم،
بنده بعنوان خواننده متوجه اصل ماجرا نشدم ک اگر دخترک همراه پدرش نبوده
چگونه صدای انفجار در سرش اکو می شود و نمیتوانستم آینده و روند داستان را برای خود پیش بینی کنم
و امیدوارم نویسنده در ادامه داستان به این موضوع اشاره کند.

و اما بعد از ورود به خانه مرجان، آفر قبلا هم به این خانه پا گذاشته و دلیلی برای توصیف خانه آن هم به آن شیوه ندارد
میتوان برای توصیف خانه از روش دیگری کمک گرفت بعنوان مثال"مقابل تلویزیون بر روی کاناپه نشستم و مرجان از پله ها..."

و یا توجه آفر به گشنگی اش...
مسلما آن قدر درد و غمش زیاد هست ک توجه چندانی به وضعیت جسمانی اش نداشته باشد و
می توان در این قسمت از مرجان کمک گرفت تا خواننده را متوجه گرسنگی آفر کند.

در قسمتی از متن کمی به آینده و ناکامیِ آفر اشاره شده که مسلما از شیوه های نویسنده جهت ترغیب خواننده است.

و چه زیبا بود توصیف ایمان قوی دخترکِ قصه و نام نهادن رفیق بر روی پروردگارش
و ای کاش کمی گله میکرد از رفیق روزهای خوشی و ناخوشش
چرا ک او بسی داغدار است و آدم در این لحظات به خدای خود پناه میبرد و
در این لحظات قسمت و تقدیر را فراموش میکند.

در کل میتوان گفت روند داستان کمی خواننده را اذیت میکند
ابتدا کمی آرام و بعد سیر صعودی گرفته
ک با تلاش و پشتکار مسلما سیری منسجم ایجاد خواهد شد.
و نویسنده عزیز بایست باصبر و شکیبایی قلم خود را به بازی در بیاورد و صرفا با آنچه
ک در برخی رمان ها خوانده بازی نکند،
و خود را جای خواننده بگذارد و با جزء به جزء نوشته اش آمیخته شود تا بتواند حس و حالی مناسب آفر در خود و خواننده اش ایجاد بنماید.


قلمتان مانا:گل:
سلام مهتا جانم. مرسی از ریز بینی نیت جانا:lollipop1b:
گفتی صدای انفجار. اگه دقت کرد باشی گفتم جمعیت رو کنار میزدم. اینو میخواستم بعد بگم ولی چرت ذکر کردی میگم اینجاـ
افر هیچ خبر نداشته که پدرش همچین اتفاقی براش میفیه صرفا بخاطر دلشوره ای که داشته پشت سر پدرش راه میافتد و میبیند که ماشین پدرش منفجر میشود برای همین صدای انفجار رو قید کردم.
که بعدا این رو ذکر میکنم داخل رمان.
در مورد سیر کند صحبت کردی ولی بقیه گفتن اولاش سیرش خیلی تند بود که:tobedb: واسه همین من چند مطلب رو اضافه کردم بهش.
در هر صورت مرررسی که اومدی عزیزوم:loveb:


نقد و بررسی رمان چوبین آفر | fatim808 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: M O B I N A، ɢнαzαʟ، MĀŘÝM و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا