خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
423
امتیاز واکنش
7,871
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
O you who are closer to my heart than I am

You have vanished from emptiness ... drowned in darkness

............
اِی تو کِه بیش اَز خودم، به دِلم نزدیکی

محوِ پوچی‌ها شدی... غَرقی در تاریکی​


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، !Shîma!، SAEEDEH.T و 3 نفر دیگر

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
423
امتیاز واکنش
7,871
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع

خالی نمی‌شود دگر...
فکر من از خیالِ تو‌...


که تویی جامِ جهانم
وَ تمام وَ توانم وَ تمامم

............
...It will not be empty anymore
‌...My mind from your imagination

That you are my World Cup
(And all I can and all (existence​


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: SAEEDEH.T، Z.A.H.Ř.Ą༻، Kameliaparsa و یک کاربر دیگر

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
423
امتیاز واکنش
7,871
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
که تویی تنها دلیلِ وصلِ من به زندگانی
که ندارمت...
نه دیگر تو را و نه زندگانی را...
اصلاً من چیست؟
یک تو است که در سرم مدام شده
و در نوشته‌هایم تکرار می‌شود.

می‌بینی؟ نه! ای تو که هیچ گاه نمی‌خوانی
از تمامی جهان یک تو برای من بس است!
که نیستی...
که ندارمت

و بی تو جهان اضافی و اجباری‌است.
دیگر نمی‌خواهم!
نه این زندانِ اجباری و نه یک ثانیه نبودنت را...
ای تمامِ من!
از من چه مانده است
جز تو که نیست؟
جز من که نیست..
جز ما که نابود شده.‌.
.........
That you are the only reason I am connected to life

...That you do not have

...No more you and no more life

?What exactly am I

It is a you that is constantly in my head

.And it is repeated in my writings
do you see? Not! O you who never read
One from the whole world is enough for me
That you are not
That i dont have you
And without you, the world is extra and obligatory.
!I do not want anymore
Neither this forced imprisonment nor your absence for a second
!O all of me
What is left of me
?Who is not but you
There is no one but me
Except for us who have been destroyed​


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Narín✿، SAEEDEH.T، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 2 نفر دیگر

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
423
امتیاز واکنش
7,871
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
What happened to us, my love?W
What
Happened
to
Us
...That I will die without you
I do not want to sleep to see you for another second
That I can not know about you for an hour
That from the touch of your existence, the touch of your embrace You are all my world!
You ... are
you were!
You are no more
! And this is the end of life

And this is my end
And we have come from you to you who is not
We have received a message every month
?are you alive_
!Do not go crazy _
the whole_
Madness? You were the cause of my madness! I was crazy
I was with you, you are, you were! Me, you were
What is left for me to go crazy with?
...What is left of all of you
...You killed me and I killed you
And we killed each other
And we were killed by others
Not at all
I hate words that have no meaning without you.
I hate that you are not
I hate myself for not having you
?Have
I do not want to belong ... Be good! At least the size of a tail ..
Without me, with me, in any way, be good, my good
!And another ... that's it

........
چه بر سرمان آمد عشقِ من؟
چه
بر
سرمان
آمد؟
که از بی تو می‌میرم‌ها..‌.
که از نمی‌خواهم بخوابم تا یک ثانیه‌ی دیگر تو را...
که از ساعتی نمی‌توانم از تو خبر نداشته باشم‌ها...
که از لمسِ بودنت، لمسِ آ*غ*وشت
که از همه‌ی دنیایم که تویی!
تویی... تو هستی؟ تو بودی! تو دیگر نیستی
و این پایانِ زیستن است
و این پایانِ من است
و از تو رسیده‌ایم به تویی که نیست
رسیده‌ایم به ماهی یک پیام آن هم:
_زنده‌ای؟
_دیوونگی نکن!
_تمام
دیوانگی؟ علت دیوانگی تو بودی! دیوانه‌ات بودم
با تو بودم! وجود، تو بودی! من، تو بودی...
از من چه مانده است که بخواهد خریتی کند یا نه؟
از تو چه مانده ای تمامِ من...
تو مرا کشتی و من تو را...
و ما را یک دیگر
و ما را دیگران
اصلاً
بیزارم از واژگانی که بی تو معنا ندارند.
بیزارم از تو که نیستی
بیزارم از خودم که ندارمت
داشتن‌ها؟
تعلقت را نمی‌خواهم... خوب باش! لااقل دمی..
بی من، با من، به هر طریق، خوب باش خوبِ من
و دیگر... همین!


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narín✿، Kameliaparsa و ~ROYA~

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
423
امتیاز واکنش
7,871
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
You deserve my black omen,
Let me kill you in me and turn you into another human being

...But you can't, you can't, the effect
It's not possible for me to change my mind either

...Tired of all our losses
You said I was going to make a difference

My disabled soul was alive at your request
One time is not enough? I will die again.

F.t: A world without you is a deadly place of torture

F.t 2:
Be good, my good
?Can my prayers work once
F.t3
And again you
From you to you and for you that you
never read
........
شایسته است که تو را بختِ سیاهِ من،
در خویش بمیرانم و خلقی دِگَر کنم

اما تو را نمی‌شود که نمی‌شود اثر...
این هم نمی‌شود که فکری دِگَر کنم

که خسته‌ از تمام باخت‌هایمان...
گفتی که می‌روم تا فرقی دِگَر کنم.

روحِ علیل، به تمنای تو زنده بود...
یک بار کافی نیست؟ مرگی دِگَر کنم.


پ.ن:
دنیای بی تو شکنجه گاه مهلکی‌ست

پ.ن۲:
خوب باش خوبِ من
یک بار می‌شود دعایم اثر کند؟

پ.ن۳:
و باز هم تو...
از تو به تو و برای تو که هرگز نمی‌خوانی


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narín✿ و Kameliaparsa

~elнa_м~

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/18
ارسال ها
423
امتیاز واکنش
7,871
امتیاز
313
محل سکونت
Yazd
زمان حضور
46 روز 19 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
I hugged you last night. I was clinging to you so tightly that I heard your whisper: "What's crazy

I wanted to say, "I'm crazy about you," but woe is me ... your arms that do not even allow me to speak. I should not close my eyes in your arms even for a moment, I should smell you with all my being and press in my arms.



I shed a lot of tears in your arms last night. I did not say from my grief that your lack of volume could not fit in words
My tears were full just like your intolerance and I wished time would stop

We have to die in your arms and I .wanted to die
The more I pushed myself towards you, the more I missed you. This Shima, this wounded old soldier, this empty open wound, this me, wants you for hundreds of lives

I cried from the bottom of my heart last night and just realized that I am thirsty for you and I can not get enough of being you.
I want you and I give my life whenever I do not have you
And last night in the illusion of your arms
In the middle of nowhere in the poem, I killed myself
........
دیشب یک دل سیر بـ*ـغلت کردم.‌ آن قدر محکم به خودم چسباندمت که صدایت زمزمه وار گوشم را فراخواند:
_چه خبرته دیوونه؟
می‌خواستم بگویم: "دیوونتم" اما، آ*غو*شت... امان از آ*غو*شت که توان حرف زدن را هم به آدم نمی‌دهد. در آ*غو*شت باید پلک‌ نزد و با همه‌ی وجود تو را بو کشید و به خود فشرد.
دیشب یک دل سیر در آ*غو*شت اشک ریختم. از دل تنگی‌هایم نگفتم که حجم نبودنت در واژه‌ها جا شدنی نبود.
اشک‌هایم درست مانند تحمل نبودت لبریز بود و آرزوی توقف زمان را داشتم.
در آ*غو*شت باید مرد و من مرگم را می‌خواستم.
هرچه محکم‌تر تو را می‌فشردم، دل تنگ‌ترت می‌شدم. این شیما، این کهنه سرباز زخمیِ شکست خورده، این زخمِ تو خالی‌ِ سر باز زده، این من، تو را به اندازه‌ی صدها عمر از زندگی طلب دارد...
دیشب یک دل سیر گریه کردم و تازه فهمیدم من از تو در عطش است و من از تو سیر شدنی نیست.
من از تو، تو را می‌خواهد و هر بار که نداردت جان می‌دهد...
و دیشب منی در توهم آ*غو*شت، وسط ناکجابادِ شعر خودش را کشت...


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narín✿، ASaLi_Nh8ay و Kameliaparsa

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه


ترجمه ی انگلیسی دلنوشته ی ایست قلبی | ~elнa_м~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، ASaLi_Nh8ay و ~elнa_м~
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا