خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بارها و بارها از خودم پرسیدم، چرا؟
چرا من از او نوشتم؟
چرا افکارم مثل یک پرگار، حولِ او می‌چرخد؟
مگر او کیست؟!
یک بُتِ فروریخته، چه ارزشی دارد؟
چرا ذهنِ من، این بازی را تمام نمی‌کند؟
دلم راضی نیست؛ اما به گمانم همین روزها،
نیمه تاریکِ وجودم را بیدار کنم!
آن‌وقت...
این ذهن و قلبِ لجباز را به آتش می‌کشم!
برای یکبار هم که شده
می‌خواهم آن نیمه شَرورم را
به او نشان دهم!
سهراب، تو چه می‌گویی؟
می‌شود برای یک‌بار، شَرور باشم؟


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، Amerətāt، Nargesabd و 14 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
گم شده‌ام سهراب؛
در شعرهایت، در قصه‌هایم،
در خنده‌ها و گریه‌هایم!
دلتنگم...
اما نمی‌دانم برای چه؟
شاید برای آرزوهای برباد رفته، یا شاید هم
برای قدم زدن‌های بی‌وقفه.
تنها، یک چیز می‌دانم،
من گم شده‌ام!
نمی‌دانم کی یا کجا
تنها می‌دانم،
روزهاست که کسی در من فریاد می‌کشد:
« تو، گم شده‌ای!»


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، Amerətāt، Nargesabd و 14 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
به آینه نگاه کردم...
دخترک بازیگوشی را دیدم؛
بی‌پروا می‌خندید؛ از شیطنت نگاهش خندیدم!
نگاهش داشت می‌درخشید!
دخترک نگاهم کرد...
خنده از لـ*ـب‌هایش پر کشید؛ دیگر چشمانش نمی‌درخشید!
قهوه‌ای چشمانش سرد و خاموش بود!
دخترک خسته و اندوهگین بود؛ دیگر نمی‌خندیدم..
گویی چشمان سردش را می‌شناختم! دخترک را بارها دیده بودم!
نگاهش کردم؛ عمیق و طولانی.
لـ*ـب‌هایش داشت می‌لرزید؛ قطره اشکی از گوشه چشمانش چکید!
صدایش کردم؛ هق هق کرد!
نگاهش را از من دزدید!
باید در حصارش می‌گرفتم؛ دخترک داشت می‌لرزید!
قدمی به سمتش برداشتم.
آینه سرد و تاریک بود؛ از سرمایش لرزیدم، دخترک همچنان اشک می‌ریخت!
بغض نگاهش را، حرف چشمانش را
می‌فهمیدم.
گویی دخترک داخل آینه من بودم!
به سمتش رفتم، به سمتم آمد.
انگشتانش همپای من به آینه رسید.
او هم بی قرار بود، درست مثل من!
او هم می‌لرزید، درست مثل من!
او هم میان اشک می‌خندید، درست مثل من!
او، من بودم! من!
او بودم؛ ما زندانی بودیم
زندانی این آینه!​


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، Amerətāt، Nargesabd و 12 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سپیده‌دم، قدم‌زنان
گوش می‌سپارم به موج؛ به ترانه باد،
به صدایِ دل‌انگیزِ درخت.
موهایم در باد، می‌رقصد!
بازهم تنهایم، من هستم و من!
چکاوک می‌خواند، برگ‌ها می‌رقصند.
و من، آرامم...
با خودم می‌اندیشم:
تنهایی بد نیست؛ کاغذ هست،
خودکار هست، تا رویا هست!
می‌توان رقصید، می‌توان خندید،
می‌توان بی او، با غصه‌ها جنگید!​


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: The unborn، *RoRo*، Amerətāt و 10 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
«تو مرا آزردی، که خودم کوچ کنم از شَهرت»
گریه‌ام را دیدی، و باز مرا آزردی!
تا بروم از قلبت!
یقین که تو می‌دانستی، من چقدر مغمومم!
نمی‌فهمیدم اما، تو انگار همین را می‌خواستی!
تو به من می‌خندی؛
و شاید به خودت می‌گویی:
«می‌آید و باز می‌سوزد از غم...»
برنمی‌گردم، نه،
تو برایم مُردی!​
***
شب آرامی بود!
ستاره‌ها نورانی، مهتاب پرنور،
خاطره‌ها خاموش!
همه چیز آرام بود، جیرجیرک می‌‌خواند.
من بودم و شعر؛ من بودم و خواب!
کاش...
آن شب، پایان نمی‌یافت!​


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: The unborn، *RoRo*، Amerətāt و 10 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند روزی‌ست، همه چیز آرام است!
پنجره‌ها می‌خندند، دریا آرام است.
نخل‌ها سرسبز، آوازِ چکاوک پرشور...
آسمان، آبیِ آبی‌ست.
شب‌ها، خبری از خاطره‌ها نیست.
همه چیز، آرام است!
من شک دارم سهراب؛ به این سُکـون، به این آرامش...
شک دارم!​


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: Mahla_Bagheri، The unborn، *RoRo* و 8 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
واژه‌ها، مانند یک باتلاق
ذره ذره جانم را می‌بلعند!
نمی دانم کَی!؟
اما به گمانم همین روزها، به انتها خواهم رسید!
صدایی مرا از دور می‌خواند؛ پاهایم برای رفتن مشتاقند!
تپش لجوجانه قلبم را، می‌شنوم!
همه چیز مهیاست؛ اما یک چیز
کافی نیست!
هنوز ذره‌ای از جانم منتظر است، نمی‌دانم کِی!
اما به گمانم همین روزها، واژه‌ها،
ذره ذره جانم را، مانند یک باتلاق می‌بلعند!​


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: parädox، Mahla_Bagheri، Kameliaparsa و 8 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دَوم، در راهی تاریک
که انتهایش پیدا نیست!
تنها و بی‌هیچ روشنایی، می‌دَوم!
خسته‌ام، ترسیده‌ام،
مشتاقم، می‌لرزم!
اما باز هم می‌دَوم؛ نمی‌دانم، برای چه؟
برای کدامین احساس و امید؟
احساسی در من، به دویدن مجبورم می‌کند!
واژه‌ها، در ذهنم فریاد می‌کشند؛
زبانم اما، سکوت کرده است!
گویی
سرانجامم را به نظاره نشسته است!
کاش، لحظه‌ای از این سکوت بی‌امانش دست برمی‌داشت،
و می‌گفت:
برای چه می‌دَوم؟ آن واژه‌ها چه می‌گویند؟
سردرگمم سهراب، گیج و حیرانم!
کاش یک نفر می‌گفت: «دویدن تا کَی؟»
برای کدامین احساس و امید؟ کاش یک‌نفر می‌گفت:
کاش!


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: parädox، Mahla_Bagheri، Kameliaparsa و 5 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
احساسی در من است...
به گمانم گم شده است!
گهگداری با صدای تار، شعله می‌کشد!
و با موسیقی جیرجیرک‌ها، گریه می‌کند!
او، یک احساسِ تنهاست؛
این را به خوبی می‌دانم!
با من حرف نمی‌زند، انگار می‌ترسد!
حالا روزهای زیادیست
که شب‌ها با او تنها می‌شوم!
گاهی که گریه نمی‌کند،
دیوانه‌وار چیزی را زمزمه می‌کند
انگار نام کسی را می‌خواند!
از تو چه پنهان سهراب،
گاهی از این احساس می‌ترسم!
دیوانه است انگار.
تو نمی‌دانی صاحب این احساس چه کسی است؟
کم‌کم دارد خسته‌ام می‌کند، صاحبش کیست؟
دیگر تحمل کردنش کافی‌ست؛
باید به دنبال صاحبش بگردم!
تو چه می‌گویی سهراب؟
صاحب این احساسِ بیچاره، چه کسی است؟​


سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: parädox، Mahla_Bagheri، Kameliaparsa و 4 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دفترم در حال اتمام است،
و، جوهرِ خودکارم ته کشیده است!
واژه‌ها در ذهنم، آرام آرام به خواب می‌روند؛
انگشتان یخ‌زده‌ام، دیگر تابِ نگه داشتن خودکار را ندارند!
گوش‌هایم، دیگر به موسیقی‌ها گوش نمی‌کنند!
روحم یخ زده است، تپش قلبم کند شده است.
زمستان رسیده است و من،
دارم از این سرما یخ می‌زنم!
هیچ چیز مثل گذشته نیست؛ آدم‌ها، عوض شده‌اند!
خنده‌ها، تلخ شده‌اند!
پنجره اما هنوز، همان است!
او، همچنان استوار میان من و
سرمای خیابان و آدم‌هایش،
ایستاده است!



سهراب، من گم شده ام | goli pakseresht کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: parädox، Mahla_Bagheri، Kameliaparsa و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا