خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Ghazaleh.A

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/5/20
ارسال ها
1,782
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
368
زمان حضور
120 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
حسرت
صد سال می‌شود که چهره‌اش ندیده‌ام
دست در کمرش نیانداخته‌ام
در نی‌نی چشمانش خیره نشده‌ام
از فکر روشنش سوال ها نکرده‌ام
صد سال است که انتظار مرا می‌کشد
زنی در شهر.
هر دو بر یک شاخه بودیم، بر یک شاخه
از یک شاخه فروافتادیم و از هم جدا شدیم.
زمانی صد ساله در میان ماست
راهی صد ساله
صد سال است که در تاریکی روشنی
به دنبال تو می‌دوم.
ناظم حکمت


اشعار ناظم حکمت

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، SAEEDEH.T و moh@mad

Ghazaleh.A

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/5/20
ارسال ها
1,782
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
368
زمان حضور
120 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پسرم
پسرم
ستاره‌ها را به خوبی بنگر
شاید دیگر نبینیشان.
شاید دیگر
در نور ستار‌ه‌ها نتوانی آ*غو*شت را به بی‌انتهایی افق باز کنی
پسرم
افکارت به اندازه‌ی تاریکی‌های روشن شده با ستاره‌ها
زیبا، دهشتناک، قدرتمند و خوب است.
ستاره‌ها و افکارت
کامل‌ترین کائنات‌ند.
پسرم
شاید سر کوچه‌ای همچنان که از ابرویت خون می‌چکد بمیری،
یا با چوبه‌ی دار جان دهی.
خوب ستاره‌ها را نگاه کن
شاید دیگر نتوانی به آن‌ها بنگری.
ناظم حکمت


اشعار ناظم حکمت

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، SAEEDEH.T و moh@mad

Ghazaleh.A

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/5/20
ارسال ها
1,782
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
368
زمان حضور
120 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
درخت گردو
سرم ابری پاره پاره،
ظاهر و باطنم دریا،
من درخت گردکانی‌ام در پارک گلخانه،
جوانه جوانه، شاخه شاخه، گردویی کهنسال.
نه تو این را میدانی، نه پلیس می‌داند.
من درخت گردکانی‌ام در پارک گلخانه،
برگ‌هایم در آب، چون ماهی غوطه ور.
برگ‌هایم چون دستمال ابریشم، در اهتزاز.
برچین و اشکت را، ای شکوفه من، پاک کن.

برگ‌هایم دستانم‌اند، صدهزار دست دارم،
با صدهزار دست تو را لمس می‌کنم، و استانبول را.
برگ‌هایم چشمانم‌اند. با حیرت می‌نگرم.
با صد هزار چشم تو را نظاره می‌کنم، و استانبول را.
همچون صد هزار قلب می‌تپند، می‌تپند برگ‌هایم.
من درخت گردکانی‌ام در پارک گلخانه؛
نه تو این را میدانی، نه پلیس می‌داند.

ناظم حکمت


اشعار ناظم حکمت

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، SAEEDEH.T و moh@mad

Ghazaleh.A

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/5/20
ارسال ها
1,782
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
368
زمان حضور
120 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع

اسیرمان کردند
اسیرمان کردند
به زندان‌مان افکندند
من میان حصارها
تو بیرون‌ آن
بی‌آنکه کاری از دستم برآید
تنها کار این است که انسان
دانسته یا ندانسته
زندان را در خودش تاب بیاورد.

با انسان‌های بسیاری چنین کرده‌اند
انسان‌هایی شریف، زحمتکش، خوب
و همان قدر که تو را دوست دارم، لایق دوست داشته شدن.
ناظم حکمت


اشعار ناظم حکمت

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و SAEEDEH.T

Ghazaleh.A

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/5/20
ارسال ها
1,782
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
368
زمان حضور
120 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
میهنم را دوست دارم
بر درختانِ چناراش تاب خوردم ،
در زندان‌هایش خوابیدم
هیچ چیز نمی‌تواند احساسِ فلاکت و نکبت مرا بکاهد
جز ترانه‌ها و توتونِ مملکت‌ام

میهنم :
شیخ بدرالدین ،سینان،یونس امره و ذکریا،
گنبدهای سُربی و دودکش کارخانه‌هایش،
جایی که من خویشتنِ خود را
حتا از خود پنهان می‌ساختم.
خنده‌ی مردم ، زیرِ سبیل‌های آویخته،
دست آوردِ خلق ماست.

میهنم :
چه پهناوری!
انسان در تو که سفر می‌کند ،
بنظر می‌رسد که بی‌پایان و انتهایی.
ادرنه ، ازمیر ، اولوکیشلا ، ماراس ، ترابوزان، ارزُروم ،
فلاتِ ارزروم را از ترانه‌هایش می‌شناسم.
و از خودم خجالت می‌کشم،
که برای دیدن پنبه‌کارانش ،حتا یکبار هم
از بلندی‌های توروس* عبور نکردم


میهنم :
شترها ،راه آهن ، خودروهای فُورد و الاغ های بیمار
صنوبرها ، بیدها و خاکِ سرخ .


میهنم :
جنگل‌های کاج ، خوش طعم‌ترین آب و در چشمه‌های بالای کوه ،
قزل‌آلا‌های نیم کیلویی‌اش ، با پوست براقِ نقره‌ای که
در دریاچه‌ی بولو* شنا می‌کند


میهنم :
بزها ،در دشتِ آنکارا
برقِ ابریشمیِ خرمایی رنگِ پشمِ بلندشان
فندوق‌های درشت و چربِ شهرِ «گرهسون *»
سیبِ « آماسیه* » ،با عطر دلپذیرِ گونه‌های سرخ‌اش
زیتون، انجیر، خربزه و خوشه خوشه انگور رنگین‌اش
و هم گاو‌آهن های چوبی‌اش ،
گاو سیاه .
همه چیز‌اش
دلباز ، زیبا ، خوب
و مردمِ سخت کوش، شریف، بی‌باکِ من آماده‌اند،
تا
همه‌ی پیشرفت‌ها ،
زیبایی و خوبی را با شادیِ یک کودکِ بوجد آمده بپذیرند.
نیمی گرسنه ، نیمی سیر،
نیمی اسیر.

ناظم حکمت


اشعار ناظم حکمت

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و SAEEDEH.T
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا