خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ژان فرانسوا لیوتار نظریه‌پرداز ادبی و از پیشگامان فلسفهٔ پست‌مدرن در جهان به شمار می رود و درباره معنای پست مدرن این گونه اظهار نظر می کند: برآنم که در اینجا به برخی مسایلی که واژه ی "پست مدرن" را احاطه کرده اند اشاره کنم، نه اینکه تمام این مسائل را فیضله دهم، از این رو صرفا به طرح چند نکته ی کوتاه می پردازم. من آن نیست که باب مباحثه را ببندم بلکه می خواهم آن را بگشایم و به گسترش مباحثه مذکور مجال دهم، آن هم از طریق رفع بعضی سردرگمی ها و ابهام ها، تا آن جا که امکان باشد.
خود این واژه نیز به مباحثات گوناگونی دامن زده است که سه تا از آن ها را مشخص خواهیم ساخت.
اول، تقابل مابین مدرنیسم و پست مدرنیسم، یا جنبش مدرن (45-1910) در نظریه ی معماری. بنا به نظر پائولو پورتوگسی در کتاب معماری مدرن ( Dopo architettura moderna ) در معماری مدرن نوعی گسیختگی یا قطع وجود دارد، قطعی که الغای سروریِ هندسه ی اقلیدسی است، هندسه ای که در شعر تجسمی جنبش مشهور به دِ استیل (De Stijl) والایش یافته است. بنا به نظر ویکتوریو گریگوتی (Victorio Grigotti)، دیگر معمار ایتالیایی، تفاوت بین این دو دوره با چیزی مشخص می شود که شاید خود شکاف جذاب تری باشد. در دوره پست مدرن دیگر از پیوند نزدیک میان پروژه ی معماری و پیشرفت اجتماعی- تاریخی معطوف به تحقق رهایی بشر خبری نیست. معماری پست مدرن محکوم به ایجاد مجموعه ای چندگانه از تغییرات کوچک در فضایی است که به ارث برده، و محکوم است به صرف نظر کردن از پروژه ی تجدید بنای نهایی کل فضای اشغال شده توسط بشریت. از این منظر، دیدگاه مان به چشم اندازی وسیع تر گشوده می شود.
با این بیان، دیگر افق جهان شمول سازی و رهایی عمومی، برابر چشمان انسان پست مدرن، یا در این مورد خاص، معمار پست مدرن وجود ندارد. محو چنین ایده ای از پیشرفت درون نیت مندی و آزادی، نوعی لحن، سبک و اسلوب خاص معماری پست مدرن را تشریح می کند که من آن را گونه ای معماری چهل تکه یا کولاژ شده می نامم، تواتر بالای نقل عناصری از سبک ها یا دوره های پیشین (مثلا سنتی یا مدرن) و چشم پوشی از ملاحظه ای پیرامون و نظایر آن.
درباره ی این جنبه از پست مدرن، صرفا به یک اشاره بسنده می کنم. "پست" در عبارت "پست مدرنیست" در این مورد خاص یعنی در مورد توالی ساده ی سالی، را باید به معنای ناهم زمانی دوره ها دانست، دوره هایی که هریک به وضوح قابل تشخیص اند. چیزی شبیه تغییر جهت، جهتی جدید در دنباله ی مسیر پیشن. باید اشاره کنم که این ایده ی توالی زمانی، ایده ی کاملا مدرن است. این ایده به مسیحیت، دکارت گرایی و ژاکوبی گرایی تعلق دارد: این که هرگاه در حال آغاز چیزی جدید هستیم، عقربه های ساعت را روبه روی صفر می گذاریم. ایده ی مدرنیته شدیدا مبتنی این اصل اساسی است که بریدن از سنت ها و آغاز کردن شیوه ی جدیدی از زندگی و تفکر ممکن و ضروری است. امروزه می توانیم مسلم بگیریم که این بریدن شیوه ای فراموشی و سرکوب، یا به عبارت دیگر شیوه ای تکرار گذشته است و نه غلبه بر آن.
به اعتماد من، نقل عناصری از سبک های معماری گذشته در سبکی جدید، روندی است شبیه کاربرد بقایای زندگی گذشته در عمل رویا (dream- work)، به همان معنایی که فروید در کتاب "تعبیر خواب" توضیح می دهد. این کاربرد تکرار یا نقل (عناصر)- چه وارونه گویانه (ironic)، چه ریشخند آمیز چه طور دیگر- در جریان های غالب نقاشی معاصر با نام هایی چون "گذر از آوانگاردیسم" (اشیل بونیتا اولیوا) یا نواکسپرسیونیسم به چشم می خورد. هنگام اشاره به سومین نکته، از نو به این پرسش بر میگردم.


معنای پست مدرن از دیدگاه ژان فرانسوا لیوتار: قسمت اول و دوم

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ژان فرانسوا لیوتار درباره مباحثه دوم از پست مدرن این گونه بیان می کند که: دومین معنای ضمنی اصطلاح "پست مدرن" که باید اعتراف کنم دست کم برخی سوء تفاهم های مرتبط با این معنا بر گردن من است.
ایده ی کلی این معنا ایده ای پیش پا افتاده است. می توان به تباه شدنِ اطمینان به ایده ی پیشرفت در طول دو سده ی اخیر اشاره کرد. این پیشرفتِ ممکن، محتمل و ضروری در این باور ریشه دارد که بسط و توسعه هنر، تکنولوژی دانش و آزادی در کل، برای بشریت سودمند خواهد بود. صدالبته پرسش آگاهی که قربانی حقیقی فقدان توسعه- برای فقرا، کارگران یا بی سوادان- بوده است، در طی قرن های نوزدهم و بیستم نیز به قوت خود باقی است. بر سر این مفهوم بحث ها و حتی جنگ هایی میان لیبرال ها، محافظه کاران و چپگراها بوده است، مفهومی که قرار است به رهایی انسان ها یاری رساند. با این حال همه ی جناح ها بر این باورند که اعمال، کشفیات و نهادها تا آن جا مشروعند که به رهایی انسان بیایند.
گذشت دو قرن، حساسیت ما را به نشانه هایی، که خلاف این را نشان می دهند، بیشتر کرده است.
لیبرالیسم سـ*ـیاسی یا اقتصادی، و اشکال متنوع مارکسیسم، هیچ یک از سوءظن اعمال جنایت علیه نوع بشر مبرا نیستند. می توانیم اسامی خاص (اسامی مکان ها، انسان ها و تارخ ها)یی را ردیف کنیم که سوء ظن مذکور را تشریح کرده و تعمیق بخشد. من هم به پیروی از تئودور آدورنو، نام آشویتس را به کار می گیرم تا بی ربطی مصالح تجربی و وقایع تاریخ اخیر را به ادعای مدرنیته در کمک به نوع انسان برای رهایی آن، نشان دهم. چه نوع اندیشه ای قادر است که آشویتس را در نوعی روند کلی (چه تجربی چه نظری) به سوی رهایی جهان شمول رفع کند و استقلال بخشد. از این رو اندوهی در Zeitgeist(روح زمان) حاضر است. این اندوه ممکن است خود را به گرایش های واکنشی یا ارتجاعی، یا با رویای آرمان شهرها توضیح دهد، و هرگز قادر نیست جهت یابی تثبیتی ای را بیان کند که نظر گاهی جدید را ارائه می دهد.
توسعه ی علم و تکنولوژی به نوعی ابزار افزایش بیماری ها و رنج ها بدل شده است و نه ابزاری برای مبارزه با آن. دیگر نمی توان این توسعه را با نا قدیمیِ پیشرفت خواند. گویا این توسعه پاسخی به مطالبات برخاسته از نیاز بشری نیست، برعکس، انگار ذوات انسانی ( چه فردی چه اجتماعی) را عواقب همین توسعه ی، چه فکری چه مادی، متزلزل ساخته اند. به اعتقاد من، نوع بشر در وضعیت دنباله روی از فرایند انباشت ابژه های جدید عمل و اندیشه قرار دارد. از دید من، توصیف دلیل چنین فرآیند پیچیده سازی ای مساله ای واقعی و در عین حال گنگ است. فرآیند مذکور به سرنوشتی می ماند که هردم به وضعیتی پیچیده تر می رسد. مطالبات ما درباب امنیت، هویت و شادمانی، که برخاسته از وضعیت ما به عنوان موجوداتی زنده و حتی اجتماعی است، امروزه دیگر ربطی به این اجبار ندارد، اجبارِ تغییر مقیاس این روند. در این جهان علمی- تکنولوژی ما به گالیور می مانیم، گاهی بیش از حد بزرگ، گاه بیش از حد کوچک، یعنی هیچ گاه در مقیاس درست نیستیم. نتیجه آن که امروزه، تقاضای سادگی، در کل، تقاضای یک بربر تلقی می شود.
از این نظر،ضروری است که نوع بشر را در دو بخش به حساب آوریم: بخشی که با این مسابقه ی پیچیدگی مواجهند، و بخشی دیگر که با رسالت طاقت فرسا و کهن بقا، رو در رویند. و همین اصلی ترین جنبه ی شکست این پروژه ی مدرن است (پروژه ای که در اصل، قرار بود برای نوع بشر، در کل، معتبر باشد).
مباحثه ی سوم پیچیده تر است و من تا آن جا که مقدور است، خلاصه اش می کنم. پرسش مدرنیته در ضمن پرسش نوع بیان اندیشه نیز هست، هنر، ادبیات، فلسفه و سـ*ـیاست. فی المثل مستحضرید که در حوزه ی هنر، به ویژه هنرهای تجسمی، ایده ی غلب آن است که جنبش بزرگ آوانگاردیسم به سر آمده است گویا توافقی کلی حاصل آمده که آوانگاردها سزاوار تمسخرند و باید آوانگاردیسم را بیان نوعی مدرنیته ی مطلق در شمار آورد. من هم بیش از بقیه، از اصطلاح آوانگارد (پیش قراول) به دلیل بار معنایی نظامی اش، بدم می آید. مع الوصف باید اشاره کنم که همین فرآیند آوانگاردیسم در نقاشی، فی الواقع تفحصی طولانی و به شدت مسؤولانه در پیش فرض هایی است که مدرنیته دال بر آن ها است. راهبرد درست در فهم آثار نقاشانی چون مانه، دوشان یا بارِنت نیومن، مقایسه آثار آنها با تجدید خاطر است، روندی که در درمان روانکاوانه رخ می دهد. به همان شکل که بیمار معضل کنونی اش را، به وسیله ی تداعی خاطرات و با اجزای خیالی، غیر مادی و بی ربط به گذشته مرتبط می کند و معانی پنهان زندگی اش را بیرون می کشد، ما نیز می توانیم آثار سزان، پیکاسو، دلانی، کاندینسکی، کله، موندریان، ماله ویچ و سر آخر دوشان را عمل یا تاثیر از طریق رویا- به همان معنایی که فروید Durcharbeitong(عمل بی وقفه) می نامد- در شمار آوریم، عملی که مدرنیته خود در حال کاربست آن است. اگر از این مسولیت شانه خالی کنیم، بی شک محکوم به تکرار روان نژندی مدرن، شیزوفرنیِ غربی، پارانویا و از آن جمله، بی هیچ تغییری، هستیم. حال با این توصیف "پست" در پست مدرنیته دیگر به معنای فرآیند بازگشت، یادآوری و بازخورد از گذشته نیست، بلکه به معنای روانکاوی، تجدید خاطره و تامل خواهد بود.


معنای پست مدرن از دیدگاه ژان فرانسوا لیوتار: قسمت اول و دوم

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا