مشاعره با حرف ک

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
کاش جای شرم گاهی دل به دریا می زدیم
این که تنهاییم تاوان خجالت های ماست

از خدا می خواستم جام نوشیدنی عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادت های ماست

کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و سـ*ـاقی گُلعِذاری خوش

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و سـ*ـاقی گُلعِذاری خوش

کاش با سـ*ـاقی حسابم پاک می شد، سالهاست
او به من جامی بدهکارست و من جانی به وی

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
کاش با سـ*ـاقی حسابم پاک می شد، سالهاست
او به من جامی بدهکارست و من جانی به وی

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست

با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست

با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

کار دل رندان بلا دیده بود عشق
ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی

نادیده ز خاک ره او کحل بصیرت
با بی بصری لـ*ـذت دیدار چه دانی

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
کار دل رندان بلا دیده بود عشق
ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی

نادیده ز خاک ره او کحل بصیرت
با بی بصری لـ*ـذت دیدار چه دانی

کجاست عشق جگر سوز اضطراب انگیز؟

که من به سـ*ـینه دل آرمیده ای دارم

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
کجاست عشق جگر سوز اضطراب انگیز؟

که من به سـ*ـینه دل آرمیده ای دارم

کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام هم از بهار خسته ام

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام هم از بهار خسته ام

کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم

بحر من غرقه گشت هم در خویش
بوالعجب بحر بی‌کران که منم

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم

بحر من غرقه گشت هم در خویش
بوالعجب بحر بی‌کران که منم

کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست
خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست
خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست

کاهش جان من این شعر من است آرزو می کردم
که تو خواننده ی شعرم باشی راستی شعر مرا می خوانی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین