خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من ياد گرفتم که به جای ناراحت بودن، توضیح دادن، دلیل آوردن و بحث کردن با آدمایی که میخوان از زندگیم برن، یک بار برای آخرین بار در حصارم بگیرمشون و بگم:
ممنون بابت خاطره های خوب و بدی که برام ساختی، وقتي كه باهام گذروندي و چیزای مختلفی که بهم یاد دادی.
بعدم با لبخند براشون دست تکون بدم و بگم :
“به سلامت”
چون زندگي بهم ثابت كرده كه آدما اگر بخوان بمونن حتی اگر هزار تا دلیل برای رفتن داشته باشن، بهانه‌ واسه موندن رو پیدا میکنن...


دلنوشته های شقایق جلیلی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، FaTeMeH QaSeMi و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم باید قبل از دوست داشتنِ دیگران، اولِ اول عاشق خودش باشه..
بشینه گاهی با خودش خلوت کنه، ببینه دلش از چه کسایی گرفته..
خودشو بفهمه، ببینه دلش چی میخواد..
حالش با چی خوب میشه؟!
آدم باید بتونه خودش حالِ بدِ دلشو خوب کنه، بسازه شادی رو..
خنده رو زمزمه کنه، در حصارش‌بگیره تیکه های شکسته وجودشو..
خودتونو باید خوبِ خوب دوست داشته باشید تا بعدش بتونید به دیگران عشق بورزید،
گاهی وقتا خودتونو بزارید تو اولویت...


دلنوشته های شقایق جلیلی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، FaTeMeH QaSeMi و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من هنوز هم منتظرم.
من هنوز هم منتظر آرامشی هستم که سال هاست به من قول داده است زود بیاید و برایم موسیقی خوشبختی را بنوازند. منتظرم که خستگی هایم از من خسته شوند و به سفری طولانی بروند.منتظرم که لبخند،لباس قرمزش را بپوشد و با من نوشیدنی بنوشد.منتظرم که ساعت ها بخوابند و من بتوانم طعم زندگی را بچشم.
ميداني
غم انگیز است؛ آن روز که به خودت نگاه میکنی و میبینی “انتظار کشیدن ” را بهتر از هر کار دیگری بلدی...


دلنوشته های شقایق جلیلی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: unknown :)، FaTeMeH QaSeMi و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو انگار خوب می‌دانستی که وقتش است.
وقتِ آنکه بیایی و به دنیای من رنگِ زندگی بپاشی.
میدانستی که دیگر وقت آن است که غم ‌هایم به سفری دور و دراز بروند و معنی خوشحالی را بیشتر از هرکس دیگری بفهمم.
انگار همه‌ی اینها را از قبل می‌دانستی!
و سرانجام از کوچه هایی که بوی شعر و پرتغال می‌دادند، آمدی، ماندی و من تازه فهمیدم که قبل از تو زندگی‌ام، چه قدر بی معنی بوده است...


دلنوشته های شقایق جلیلی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: unknown :)، FaTeMeH QaSeMi و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل خنده نوزادی که غرقِ خواب است،
مثل شربت خنکِ آلبالو در یک روز گرم، مثل اولین گاز از گوجه سبز بعد از یکسال صبر،
مثل میمِ مالکیتِ آخر اسم،
مثل بوی خانه کاهگلی بعد از باران،
یا کشیدنِ نقاشی روی شیشه بخار کرده،
مثل پیدا کردنِ جای خالی در اتوبوس با یک در حصارگرفتن خستگی،
صدای موج دریا در شب، مهر های ناگهانی،
چای تازه دمِ قند پهلو توی استكانِ کمر باریک،
یا مثل دستانِ گرم ِمادر بزرگ،
دوست داشتنت همین قدر شیرین است...


دلنوشته های شقایق جلیلی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، FaTeMeH QaSeMi و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا