این اتفاقم براخودمون افتاده...خواهرم تو حیاط خونه قبلیمون دید که داداشم توحیاط نشسته ونیشاشم شله داره نگاش میکنه بعدخواهرم هی صداش زدواون همینجوری نیشاش شل بود بعد اومد خونه دید چسبیده به فرس داره با گوشیش ورمیره:\
.
.
.
یه بارم که یکی ازهمسایه هامون کوچ کرده بود ما هم فوضول با دخترای همسایه رفتیم تو خونه خالی بعد یدفه یه برگ تو هوا شناور شد و ماهم الفراااااااارررر
.
.
.
یه بارم که یکی ازهمسایه هامون کوچ کرده بود ما هم فوضول با دخترای همسایه رفتیم تو خونه خالی بعد یدفه یه برگ تو هوا شناور شد و ماهم الفراااااااارررر
«قلب تاریک»
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com