![724 Messages](/styles/XENTR/ReputationSystem/halfstar-4.png)
نویسنده این موضوع
تو کمد بابایی کلاهی خاکی دیدم
تند و سریع دویدم پیش بابا رسیدم
گفتم:« بابا این چیه؟ چرا سوراخ سوراخه؟
چرا اونو نشستی کثیفه و سیاهه؟»
بابا سرم رو بـ*ـو*سید سرفه ای کرد و خندید
کلاهُ از من گرفت دست روسر من کشید
گفت :«این کلاه خاکی که می بینی دخترم
تو زمان جوونی میذاشتمش رو سرم
این یادگار جنگه مثل همین سرفه ها
ما جنگیدیم با دشمن تا دور شن آدم بدا»
باباجون قشنگم رو ویلچری می شینه
با سرفه هاش تو دلم یکهو غمی می شینه
الهی که نباشه جنگ و بدی تو دنیا
تا که دیگه نشینه غم تو دل بچه ها
تند و سریع دویدم پیش بابا رسیدم
گفتم:« بابا این چیه؟ چرا سوراخ سوراخه؟
چرا اونو نشستی کثیفه و سیاهه؟»
بابا سرم رو بـ*ـو*سید سرفه ای کرد و خندید
کلاهُ از من گرفت دست روسر من کشید
گفت :«این کلاه خاکی که می بینی دخترم
تو زمان جوونی میذاشتمش رو سرم
این یادگار جنگه مثل همین سرفه ها
ما جنگیدیم با دشمن تا دور شن آدم بدا»
باباجون قشنگم رو ویلچری می شینه
با سرفه هاش تو دلم یکهو غمی می شینه
الهی که نباشه جنگ و بدی تو دنیا
تا که دیگه نشینه غم تو دل بچه ها
شعر کودکانه یادگاری
![forum.roman98.com](https://forum.roman98.com/styles/default/xenforo/Roman98.png)
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
![roman98.com](https://roman98.com/wp-content/uploads/34.png)