خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع

درباره فیلم:
فیلم سقوط نمایش دهنده دو هفته آخر زندگی هیتلر بر اساس خاطرات یکی از منشی های او “ترائودل یونگه” و سرانجام کار او می باشد. این فیلم به علت نگاه همه جانبه و بی غرضانه اش به ابعاد مختلف شخصیت هیتلر در نوع خود منحصر به فرد و دیدنی ست.

! هشدار اسپویل !

شصت سال پیش درست در چنین روزهایی بود که رژیم آلمان نازی به پایان خود نزدیک می شد. آدولف هیتلر پیشوای رایش سوم که با ایده های واهی خود میلیون ها انسان را به کام مرگ فرستاده بود، در این روزها در آخرین پناهگاه خود به دام افتاده، آخرین پرده از حاکمیت تراژیک خود را انتظار می کشید.

دهها سال پژوهش و بررسی تاریخی در مطالعه مراحل ظهور و سقوط رایش سوم برای ارائه تصویر هنری “پیشوا”، به گونه ای که هم گیرا و مؤثر باشد و هم مستند و معتبر، تا کنون کافی نبوده است. تنها در سالهای اخیر و با نشر چند گزارش دست اول از آخرین روزهای رهبر رژیم نازی بود که ارائه تصویری کمابیش واقعی از هیتلر میسر گشت.

هیتلر به عنوان یک انسان

هیتلر حدود پنجاه میلیون انسان را به کام مرگ فرستاد، تمدن غرب را به آستانه نابودی کشاند و ملت خود را به ماقبل تاریخ رجعت داد. با وجود این از پذیرفتن این واقعیت تلخ گریزی نیست، که این مرد هم – هرچه باشد – انسان بود. اما چگونه می توان اینهمه خودپرستی، جاه طلبی، قساوت و بیرحمی را در وجود یک انسان درک کرد؟ به راستی، چگونه موجودی بود این آدولف هیتلر؟

برند آیشینگر و الیور هیرش بیگل سازندگان فیلم سقوط برای پاسخ به این معمای تاریخی دو هفته آخر زندگی “پیشوا” را زیر ذره بین قرار داده اند: از ۱۷ تا آخر آوریل سال ۱۹۴۵. در این مرحله پایانی است که پس از فرو ریختن ماشین نظامی و دستگاه سـ*ـیاسی عظیم رژیم، اینک می توان چهره واقعی رایش، فلاکت ایدئولوژیک، بی مایگی معنوی و سقوط اخلاقی آن را به روشنی دید.

در اولین نمای فیلم هیتلر با تمهیدی استادانه معرفی می شود. تماشاگر، مانند منشی هایی که به حضور “پیشوا” فرا خوانده شده اند، بی صبرانه انتظار می کشد، تا سیمای مقتدرترین دیکتاتور تاریخ را ببیند.

“پیشوا” مثل موشی ترسان از اتاق بیرون می خزد. از آن جاه و جبروت، نطق های تهدیدآمیز و حملات رعب انگیزی که سراسر جهان را به وحشت افکنده بود، دیگر خبری نیست. او اینک مردی فرتوت و افسرده است با پشت خمیده و گامهای لرزان. در دنیا شاید تنها یک هنرپیشه بود که می توانست این نقش دشوار را چنین استادانه ایفا کند: برونو گانس.

تقریبا سراسر فیلم در قرارگاه زیرزمینی هیتلر در مرکز برلین می گذرد. پیشوا تنها دو بار از پناهگاه خارج می شود: بار اول با پیکر نحیف به خیابان می آید تا از آخرین سربازانش، که مشتی داوطلب بچه سال هستند، سان ببیند. و بار دوم پس از خودکشی اوست، که چند نظامی جسد او را به خیابان می آورند و در گودالی به آتش می کشند، تا از “پیشوا” هیچ نشانی باقی نماند.

در این روزهای آخر پیشوا به چشم می بیند که اقتدار او ذره ذره ذوب می شود. مثل ماری زخم خورده به خود می پیچد، نعره می کشد، لاف می زند، فحش می دهد، گریه می کند، اما دیگر هیچ چیز به داد او نمی رسد. ارتش های شکست خورده او در جبهه های گوناگون اروپا پراکنده اند. او با چند ژنرال آشفته و نیمه سرخوش، دسته ای از سربازان زخمی و فوجی از زنان احساساتی تنها مانده است. بالای سر او ارتش سرخ شهر را در محاصره گرفته است. روسها با خشم و نفرت بیست میلیون کشته، ساعت به ساعت جلوتر می آیند و پایتخت رایش سوم را وجب به وجب فتح می کنند. ملتی در مسلخ اهداف ملی!

فیلم سقوط تنها روایت فروپاشی یک رژیم یا سرنگونی یک رهبر نیست، این فیلم در عین حال، و بیش از آن، روایت پوسیدگی درونی یک نظام خودکامه، شکست کامل ایدئولوژیک و انحطاط اخلاقی همه جانبه آن است.

هانا آرنت با ژرف بینی خاص خود گفته بود که نازیسم بیش از هر چیز پدیده ای مبتذل است. اگر این رژیم تا این حد در قتل و کشتار بی باک نبود، بی تردید مایه تمسخر و خنده می شد. چارلی چاپلین (در فیلم کمدی دیکتاتور بزرگ) این وجه از فاشیسم را تا آخرین حد به نمایش گذاشته و به تمسخر گرفته است. در گوشه و کنار فیلم سقوط نیز می توان نمونه های گویایی از سخافت و ابتذال ناسیونال سوسیالیسم را مشاهده کرد.

جهان بینی نازی بر پایه برتری ملت آلمان استوار بود. اما هیتلر پس از ناکامی های نظامی و به ویژه پس از سوء قصدهایی که به جان او شد، همین ملت را آماج کینه و نفرت خود قرار داد! او در آخرین روزهای زندگی، در عربده های جنون آمیـ*ـزش فریاد می زد: “اگر ملت آلمان لیاقت پیروی از ایده های مرا نداشته، پس همان بهتر که نابود شود!” گوبلز وزیر تبلیغات رژیم نازی این ملت گرایی بدون ملت را روشن تر، و البته ابلهانه تر، بیان می کند: در راه رسیدن به افتخارات ملی می توان کل ملت را قربانی کرد!

همسر گوبلز، که از اعضای متعصب “حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان” است، کودکانش را به دست خود به قتل می رساند، چون معتقد است: “این کشور بدون ایده های نازی قابل زندگی نیست.” او پس از قتل بچه های خود در یکی از صحنه های بسیار تکان دهنده فیلم، به همراه شوهر خود، خودکشی می کند. آنها ایمان دارند که با شکست نازیسم، کشور آلمان هم نابود خواهد شد.

اما امروز آلمان وجود دارد، و این واقعیت زنده، بیهودگی و نادرستی تمام آن نظریات سخیف را آشکار می کند. آلمان امروز، بدون ناسیونال سوسیالیسم، و به یمن یک نظام جمع گرای دموکراتیک به کشوری آباد و شکوفا بدل شده است. ماشین ترور و اختناق نتوانست آلمان را به سربلندی و افتخار برساند. درست برعکس، با درهم شکستن آن ماشین اهریمنی بود که ملت آلمان به عزت و احترام دست یافت.

دشواری آلمانی بودن!

این واقعیت که سازندگان فیلم “سقوط” آلمانی هستند، بر اهمیت فیلم می افزاید و به آن بعدی تازه می دهد. هیتلر مدعی بود که با تکیه بر ایده برتری نژادی و اصالت خون، ملت آلمان را به سروری جهان خواهد رساند. اما عقاید ضدبشری او جز رنج و ادبار برای این ملت چیزی به همراه نداشت.

قربانیان هیتلر به عنوان انسان های ستمدیده به تاریخ پیوستند؛ در سرزمین هایی که او گشوده بود، حکومت هایی بر سر کار آمدند، که او را برای همیشه به عنوان بیرحم ترین دیکتاتور تاریخ محکوم کردند. اما آنچه نصیب آلمان شد، پریشانی و عذاب ابدی بود که نسل های متوالی تا امروز آن را به دوش کشیده اند. حس همگانی “مسئولیت مشترک” پس از جنگ به مهم ترین درونمایه در تمام عرصه های هنر و ادبیات آلمان بدل شد.

نکته دردناک و البته تأمل انگیز این است که ملت آلمان به پای خود به کشتارگاه نازیان رفت. آنچه در فیلم سقوط از دهان گوبلز بیان می شود، واگویه یک واقعیت تلخ است: “کسی ایده ناسیونال سوسیالیسم را به ملت آلمان تحمیل نکرد. این ملت خود آزادانه این سرنوشت را انتخاب کرد.”

درست است که دستگاه دروغ پراکنی و عوام فریبی هیتلر فعال بود، اما آیا انسان آگاه وظیفه ندارد که بیدار باشد؟ شهروندان عادی البته می توانند بگویند که فریب خوردند، چون از اهداف واقعی هیتلر و ابعاد هولناک تبهکاری او خبر نداشتند. اما براستی آیا می توان با چنین توجیهی از زیر بار مسئولیت فردی شانه خالی کرد؟ آیا در آلمان در طول ۱۲ سال، از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ هشیاری و خرد انسانی به خواب رفته بود؟

خانم تراودل یونگه منشی مخصوص هیتلر، که فیلم سقوط تا حدی به خاطرات او متکی است، در پایان عمر و با گذشت شصت سال از آن فجایع، هنوز وجدانی آشفته دارد: “مگر انسان خردمند مسئول کارهای خود نیست؟ آیا نادانی و جهالت جوانی می تواند خطایی چنین سنگین را توجیه کند؟ نه، من نمی توانم جوانی خود را ببخشم.”

نویسنده: علی امینی نجفی


نقد و بررسی فیلم سقوط / Downfall

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا