- عضویت
- 8/8/19
- ارسال ها
- 1,681
- امتیاز واکنش
- 15,266
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک اتاق خالی، نه خالی نیست. در تاریکی یک مرد روی تـ*ـخت به سختی دیده میشود. سیگاری روشن میکند و دود سیگار به شکل مارپیچ به سمت حلقه نوری از پنجره روانه میشود. مرد پس از مدتی برخاست، لباس پوشید و به سمت جا لباسی نزدیک در حرکت کرد. کلاه نمدیاش را پوشید، لبه کلاه را با دقت و ظرافت تنظیم کرد و بیرون به خیابان رفت. یک فیلمساز مانند یک نقاش یا موسیقیدان میتواند یک هنر استادانه کامل را فقط با چند حرکت به نمایش درآورد. ژان پیر ملویل ما را با نوشتن ” سامورایی” محصول 1967 سرگرم میکند. او این کار را با یک نور: نور سرد انجام میدهد. مانند سپیده دم یک روز بد. و رنگ: رنگهای خاکستری و آبی. و اعمالی که به جای کلمات حرف میزنند. مرد یک ماشین را کش میرود و به سمت یک خیابان متروکه تا گاراژی که در آن باز است، رانندگی میکند. ماشین را به داخل گاراژ هدایت میکند. یک مکانیک منتظر است که پلاک ماشین را عوض کند. راننده منتظر میماند و سیگار میکشد. مکانیک کشو را باز می کند و کاغذها را به او میدهد. راننده دستش را دراز می کند. برای دست دادن؟ نه برای تفنگ. سپس او سوار میشود و میرود. بدون اینکه کلمه ای بیان شود. مردی که در نقش جف کاستلو بازی میکند، آلن دلون است. مردی خوش سیما و خشک در فیلمهای فرانسوی. وقتی این فیلم ساخته شد او 32 سال داشت یک بازیگر خیلی خوش تیپ که بهترین استراتژیاش برای بکار بردن ظاهرش استفاده از چهره پوکر بود. به نظر میرسد او کاملا از ظاهر خود ناآگاه است، و گاهی اوقات به نظر میرسد در یک رویا نقش بازی میکند. “فرشته ویرانگر زیبای خیابان تاریک”. دیوید تامسون منتقد فیلم این نام را برای او میگذارد.
کاستلو قاتلی است که به او دستمزد پرداخت میشود. فیلم او را دنبال میکند که چطور با توجه و باریک بینی به جزئیات برای نبودن در محل وقوع جرم عذر و بهانه میآورد. مالک یک کلوپ شبانه را میکشد، از دست پلیس نجات پیدا میکند، توسط کسانی که او را استخدام کردند مورد خیـ*ـانت قرار میگیرد، و سوژه پلیس میشود و پلیس او را بعنوان جنایتکار تعقیب میکند تعقیب و گریزی در متروی پاریس. او در تمام این مدت تسلیم احساسات نمی شود. دو زن برای پوشش دادن به عذر و بهانه هایش برای غیبت در محل ارتکاب جرم به او کمک میکنند. یک زن به نام جین که عاشق است، هر چند او عاشق ثروتمندی هم دارد و جف این را می داند (این نقش توسط ناتالی دلون اجرا میشود، همسر واقعیاش) زن دیگر یک نوازنده سیاه پوست به نام والری (کتی رزیه) که در کلوپ شبانه پیانو مینوازد به پلیس دروغ میگوید که هیچ وقت او را ندیده است. ولی زن خودش میداند که او را دیده است. آیا زن برای کمک کردن به او دروغ میگوید؟ یا برای اینکه زن مردانی را که مرد را استخدام کرده اند شناسد و میداند که آنها نمیخواهند مرد دستگیر شود؟ این سوال همچنان تا بعد از اینکه از طرف استخدام کنندگانش مورد خیـ*ـانت قرار میگیرد در ذهن استلوست، او میرود تا نوازنده پیانو را ببیند که بسیار نترس است حتی با این وجود که مکن است مرد او را بکشد. به نظر میرسد که این زن بازتابی از گسستگی درونی ود کاستلوست. او کارش را انجام می دهد، وظیفه اش را با بیشترین توانایی اش انجام می دهد. نمی شود برای او قیمت تعیین کرد.او حرفهایست و جایی برای احساسات به شکلی که او زندگی میکند، وجود ندارد.
“هیچ تنهایی عظیم تر از تنهایی یک سامورایی نیست”. نقل قولی است که در شروع فیلم عنوان میشود. اگر چه شاید تنهایی یک ببر در جنگل باشد. این جمله از کتاب “بوشیدو” نقل شد. که من موفق نشدم بفهمم این افسانهای–ساخته ذهن ملویل است. نقل قول و تمام حالات شخصیت کاستلو برای نمایش دادن مردی است که بر اساس برنامهای سخت و انعطاف ناپذیر عمل میکند. اما همانطور که استنلی کافمن در انتقاداتش اشاره میکند یک سامورایی ماموریت یک قتل را فقط به خاطر پول قبول نمیکند، بلکه شرف و اخلاق نیز مهم است. به نظر می رسد در اینجا شرف و اخلاق، وفاداری جف کاستلو به خودش است. یک سامورایی آماده است تا برای کسی که برای او کار میکند بمیرد و کاستلو برای خودش کار میکند. شاید او میبایست متن را از یک کتاب واقعی می گرفت. ” قانون یک سامورایی، قرن شانزدهم ژاپن. با کلماتی شروع میشود که شاید بهتر بود ملویل این کلمات را نقل میکرد: کسی که یک سامورایی است باید قبل از هر چیزی بطور مداوم شب و روز این واقعیت را در ذهنش داشته باشد که او به احبار میمیرد. که این شغل اصلی اوست. فیلم با استادی و مهارت در کنترل سبک بازیگری بصری است. برخلاف تنهایی و گسستگی دلون و هویت سردش، ملویل شخصیت بازرس پلیس (فرانکس پریر) را طوری قرار داده بود که دستورات را از بیسیم پلیس داد می زند در حالی که سازمان دهنده تعقیب جنایتکار است. او میداند که جف دروغ می گوید اما نمیتواند این را ثابت کند و در صحنه آزار دهندهای تلاش می کند که جین را تهدید کند تا به جف خیـ*ـانت کند. در این حین جف تلاش میکند تا مردی را که او را استخدام کرده، پیدا کند تا بتواند انتقام بگیرد. آنچه در ” سامورایی” خوشایند است این است که بفهمیم چطور یک توطئه پیچیده، به شکل هموار و به روش خشک و بی روح انجام میشود. با مکالمات اندک و صحنههای کم حرفی (اکثرا بدون احساسات) که فقط حرکت و عمل در آن بود. فیلم وقعیتهایی را که جف در سرتاسر پاریس توسط پلیس و گروه بزهکاران تحت تعقیب است نشان میدهد. در حالی که به طور همزمان برنامه خودش را هم عملی میکند و با هر دو زن معامله میکند. فیلم به ما یاد میدهد که چطور عمل دشمن تردید است، چطور یک عمل به جای ایجاد تنش، آن را از بین میبرد. بهتر است در تمام مدت فیلم منتظر باشیم تا اتفاقی بیفتد (وانمود کنیم برای ما واقعا مهم است که چه اتفاقی بیفتد) تا اینکه بشینیم پای یک فیلم و توجهی به اتفاقاتی که در حال رخ دادن است نکنیم. ملویل برای اینکه تردید ایجاد کند از نقش و شخصیت استفاده میکند نه عمل صحنهای را در نظر بگیرید که در آن یکی از افراد بزهکار که برای پرداخت دستمزد به کاستلو زنگ میزند تا از او عذر خواهی کند و او را برای کار دیگری استخدام کند و جف با چشمانی کاملا باز و تهی به او خیره میشود. آدمکش می گوید. “چیزی برای گفتن نداری؟” “نه وقتی اسلحه به طرف من نشانه رفته است.” “این یک قانونه؟” ” یک عادته.” ملویل عاشق فرایند اتفاقاتی است که در فیلم رخ میدهد. وقتی که جف در زیر زمین به دام پلیس میافتد چندین فیلم دیگر را تداعی می کند. پلیس در هر جایگاهی مستقر شده اما کاستلو از این ماشین به آن ماشین میپرد. جایگاه ها و قطار ها را عوض می کند و با آنها بازی میکند. همچنین یک صحنه دوست داشتنی دیگر هم هست که دو پلیس گشت سیمی را در آپارتمان کاستلو جاسازی کردند. و در صحنه آخر که کاستلو به کلوپ شبانه جایی که قتل اتفاق افتاد برمیگردد، و میتواند نقشه ای سر هم کند و موقعیتی را ایجاد کند که خودش میخواهد. در حالیکه در اصل همه چیز مجهول باقی ماند.
توماس نوشت که “این فیلم آنقدر خشک و بی روح است که نه تنها مکتب هنری عاطفی بی عاطفهاش جذاب بود بلکه تقریبا کمدی بود.” بعضی از جزئیات خنده دار آنقدر آرام و بی صدا اتفاق میافتند که از دست میروند. آن پرنده را که در اتاق هتل بود در نظر بگیرید. آن یک پرنده ژنده و خاکستری (و البته) با جیک جیک نا خوشایند است. چرا این مرد باید پرنده داشته باشد؟ آیا اصلا این پرنده مال اوست؟ یا در اتاق بوده؟ صدای پرنده نتیجه جالبی بوجود می آورد بعد از اینکه پلیس اتاق را سیم کشی می کند و برای مدتی دستگاه ضبط صوت فقط صدای پرنده را ضبط میکند. صرفنظر از پرنده اتاق شامل وسایل شخصی کاستلو به شرح زیر است: روپوش بلندش، کلاه نمدیاش، بسته سیگارش، و یک بطری آب معدنی. در یک گوشه او به سمت یک گنجه می رود. در بالای آن، باعث خرسندی بود که دیدم، یک ردیف بطری های آب ، بسته های سیگار که به طور مرتب چیده شده بودند. شما لبخند میزنید زیرا این چنین جزئیات چشمه خیلی آرامی از هنر ملویل است. به شما میگه که اون داره چیکار می کنه. ژان پیر ملویل (1917-1973) در گرومباخ متولد شد اما بعد از رمان نویس آمریکایی نام خودش را تغییر داد. او قهرمان مقاومت فرانسه بود. پس ار جنگ، او استادیو های خودش را شروع کرد و با ساختن فیلم های مستقل در باجه های کوچک در واقع مسیری در موج جدید فرانسه بوجود آورد. ” من از انجام هر کاری ناتوانم به جز طرحهای سخت و مشکل. او یک بار گفت، ولی در واقع “سامورایی” کامل و پرداخته است به اندازه ای که یک فیلم میتواند باشد. عناصر فیلم، قاتل، پلیس، بزهکاران، زن، قانون-–که به اندازه خود فیلم آشناست–. ملویل فیلمهای جرایم هالیوودی دهه 1930 را دوست داشت و در کارهای خودش به پیشرفت فیلمهای مدرن کمک کرد. در سامورایی چیزی جز اصلیت مطلق نبود بجز برای بکار بردن اصول. ملویل قسمتهای زائد را برمی دارد و از آنها صرفنظر می کند. او اعمال مصنوعی را تحقیر می کند و نتیجه را خودش میسازد. او رنگها را در صحنه و مکالمات را در شخصیتهایش پیاده میکند. در آخر، صحنهای هست که برای موقعیت مبهم و درام آخر گریه میکند (در تیم های هالیوود، همیشه). اما ملویل پیش پا افتادهها را به ما میدهد و سپس سکوت. او قادر بوده کار اصلی قهرمانش را به طور مداوم در ذهن حفظ کند.
منبع: نقد فارسی
به قلم: راجر ایبرت
مترجم: محمدحسین جلالی
نقد و بررسی فیلم سامورایی / Le Samouraï
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com